به گزارش ایکنا از چهارمحال و بختیاری، شهید حسین اسلامی در سال 1341 در خانوادهای مذهبی در شهر فارسان قدم به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی او در آغوش پدر و مادری مذهبی و مؤمن سپری شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، با ورود به دوره راهنمایی پدرش را از دست داد. در 15 سالگی و در اوج انقلاب مردمی علیه رژیم شاهنشاهی به صف تظاهرات کنندگان پیوست. با آغاز جنگ، شهید اسلامی راهی جبهه شد و در عملیاتهای متعدد از جمله فتحالمبین، بیتالمقدس، محرم، والفجر 1، خیبر، بدر، والفجر 8، کربلای 4 و 5 حضور داشت که سرانجام در تاریخ 25 دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید
«أشهد أن لااله الا الله، أشهد أن محمدالرسول الله، أشهد أن علی ولی الله
أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا آمنا و هم لایفتنون
آیا پنداشتند مردمان که واگذاشته میشوند که بگویند ایمان آوردیم و ایشان امتحان کرده نشدند، این آیه کسانی را خطاب قرار میدهد که خود را مسلمان پنداشته، نماز میخوانند و روزه میگیرند. اعمال حج را انجام میدهند اما هرگاه احساس خطری در مورد جان و مال خود میکنند خود را از صحنه کنار میکشند. در اینجا خداوند خود از آینده با خبر است و نیازی نیست که انسانها را آزمایش کند. اما اگر انسانها آزمایش نمیشدند، آنوقت افراد مؤمن از افراد ریاکار قابل تشخیص نمیبود و شاید انسانها در قیامت بهانه میآوردند که اگر خداوند ما را امتحان میکرد، ما موفق از امتحان بیرون میآمدیم. ولی در اینجا خداوند راه را بر ریاکاران و بهانهجویان میبندد و آنها را مورد آزمایش قرار میدهد.
پس ای انسانهایی که هر روز به بهانهای از زیر بار مسئولیت جهاد فرار میکنید، یک روز میگویید مسئولیت من در پشت جبهه مهمتر است یا امروز میگویید مشکلات شخصی داریم و هر روز بهانهای میآورید، با اینکه این آزمایش بزرگی است از سوی خداوند مواظب باشید که مردود نشوید.
و شما ای انسانهایی که مدتی در این راه حرکت نمودهاید، اما به دلیل سستی و ضعف ایمان سهلانگاری کرده و از راه کنار کشیدهاید بدانید که راه واقعی سعادت همین راهی است که امام امت ما را به آن هدایت میکند. برای روشن شدن مطلب برای شما خاطرهای از یکی از رزمندگان نقل میکنم: این برادر هنگامی که در عملیات والفجر 1 بر اثر انفجار مین شدیداً مجروح گردیده بود، در اتاق عمل مورد عمل جراحی قرار میگیرد و هنگامی که بیهوش بود در عالم بیهوشی نواری را میبیند که دور میزند، امام است جلوی این نوار نشسته باد در عبای او افتاده و بسیار شاد و خوشحال است. عدهای هم شادیکنان پشت سر او نشستهاند و منادی ندا میآورد که ای بهشتیان بشتایبد، کاروان بهشت حرکت نموده بشتابید که عقب نمانید من بیچاره هم مانند کودکی که مادرش سوار بر اتوبوس شده کفشهای خود را درآورده و به دنبال آن نوار دویده و فریاد میزدم آی بهشتیان مرا نیز با خود ببرید اما نوار لحظه به لحظه از من فاصله میگرفت و گویا ندایی در گوشم زمزمه کرد ای انسان تو هنوز با این کاروان فاصله داری و بیا در این قسمت جایی برای خود در بهشت تصرف کن و من نیز با تکه چوبی محدودهای را خط کشیدم و آنرا متصرف شدم که گویا مجروح شدن ایشان همان متصرف کردن نقطهای در بهشت و حفظ آن برای هجرت ایشان بوده و بهرحال بدانید که راه سعادت در همین راهی است که امام به آن راهنمایی میکند. در پایان اگر خداوند لطف خود را شامل حال من کرد از همه کسانی که در تشییع جنازه من شرکت میکنند حلالیت میطلبم و نمیخواهم هیچکس برای من لباس سیاه بپوشد زیرا که لباس سیاه زیبنده مردگان است نه شهیدان. والسلام»
حسین اسلامی
65/08/25
انتهای پیام