به گزارش ایکنا؛ به نقل از موسسه مصابیح الهدی، هر گاه به مناسبتی به یکی از این بزرگواران متوسل میشد از عمق جان به ایشان رجوع میکرد، گویی در آن لحظه در مجلس حضور دارند و ایشان با این باور آنان را صدا میزند. ارادت ایشان به اهل بیت (علیهم السلام) مثالزدنی بود. هر گاه به مناسبتی به یکی از این بزرگواران متوسل میشد از عمق جان به ایشان رجوع میکرد، گویی در آن لحظه در مجلس حضور دارند و ایشان با این باور آنان را صدا میزند.
توسلات این عالم اخلاق آنچنان در جان ارادتمندان ایشان رسوخ کرده که بعد از رحلتشان هم وقتی در مجلسی که فرزند بزرگوارشان راه پدر را ادامه میدهند ذکر توسل میشود و نوار توسلات ایشان پخش میشود آنچنان شوری ایجاد میکند که گویی هم اینک خود آن عالم جلیل القدر در حال ذکر توسل هستند. از میان اهل بیت (علیهم السلام) ارادت حاج آقا مجتبی به بی بی دو عالم حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وصف ناشدنی بود. علاقمندان این استاد اخلاق(رحمه الله علیه) هرگز توسلات وی را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به ویژه آخرین ماه مبارک رمضانی که ایشان در قید حیات بودند فراموش نمی کنند.
در باب لیلۀ قدر در روایت داریم که اگر کسی لیلۀ قدر را بشناسد، تعبیر عَرَفَ آمده؛ یعنی همین که بداند، فضایل لیلۀ قدر را درک میکند. حقیقت شب قدر، قابل ادراک برای احدی حتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. این را ما قبلاً گفتهایم. اما اینجا، بحث شناخت است. در باب شناخت، اهل معرفت میگویند: شب قدر، ظاهری دارد و یک باطنی.
ظاهر لیلۀ قدر، ولیالله اعظم، امامزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. راجعبه باطن، یک روایتی دیدم که این روایت را تفسیر برهان از کافیِ مرحوم کلینی نقل میکند. مرحوم کلینی از یعقوب بن جعفر نقل میکند: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِیالْحَسَنِ مُوسَى (سلام الله علیه) »؛ میگوید: من خدمت امامموسی بن جعفر(سلام الله علیه) نشسته بودیم، «إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ نَصْرَانِی»؛ یکوقت کسی وارد میشود که نصرانی است و مسلمان نیست. «فَقَالَ النَّصْرَانِی إِنِّی أَسْأَلُکَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ»؛ او به امامعرض کرد که میخواهم چیزی از شما بپرسم. «قَالَ سَلْ»؛ حضرت فرمودند: بپرس. «قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى الَّذِی أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)»؛ گفت: من از کتابی که به پیغمبر نازل شده، میخواهم از شما سؤال کنم. بعد هم شروع کرد به گفتن مطالبی که از آن میگذرم. «فَقَالَ حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَهٍ مُبارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ»؛- بعدشروع به خواندن سورۀ دخان کرد و گفت: «مَا تَفْسِیرُهَا فِی الْبَاطِنِ»؛ تفسیر این آیۀ از نظر بطونش چیست؟
«فَقَالَ (علیه السلام) »؛ حضرت فرمودند: «أَمَّا حم فَهُوَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) . .. وَ أَمَّا الْکِتابُ الْمُبِینُ فَهُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی (سلام الله علیه) » بله، اینها قرآن مجسم هستند، «وَ أَمَّا اللَّیلَهُ فَفَاطِمَهُ (سلام الله علیها)».[1] او گفت: باطن را میخواهم. از باطن لیلۀقدر سؤال کرد و حضرت فرمودند: باطن لیلۀ قدر، زهرا(سلام الله علیها) است؛ لذا ما امشب، هم با ظاهر لیلۀ قدر سروکار داریم و هم باید به باطن لیلۀ قدر توسّل داشته باشیم.
اما در مورد شناخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، آن را به دو شکل مطرح میکنم:یک، شناختی است که پدرشان، ایشان را به ما معرفی کرده و شناساندهاند. یک شناخت هم، از طریق اعمالی است که خود ایشان انجام دادهاند. برجستهترین روایتی که عامّه و خاصّه از پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) راجعبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) نقل میکنند، این است که حضرت فرمودند: «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی»؛ فاطمه، پارۀ تن من است، «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ»[2]. پدرش، زهرا(سلام الله علیها) را اینطور به ما معرفی کردهاند. اما خود زهرا(سلام الله علیها) با کارهایش، خودش را معرفی میکند. یک، همسر امامعلی(سلام الله علیه) است که قبول کردند همسر ایشان شوند. دو، مادر حسنین (علیهم السلام) است که «سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[3] هستند. اما من میروم سراغ یک کارش که آخرین کاری بود که با آن، خودش را معرفی کرد و آن، دفاع از ولیالله اعظم بود.
آنطور که من دیدهام امامعلی(سلام الله علیه) در خانه بوده که آمدند او را به مسجد ببرند. زهرا(سلام الله علیها) پشت در آمد. امادر را باز نکرد. هر چه کردند، گفت: نمیگذارم. اینها چه کار کردند؟ آمدند درب خانه را آتش زدند. من دو، سه جمله از خود زهرا(سلام الله علیها) نقل میکنم که خودش نقل کرده با من چه کردند. در، آتش گرفته اما باز نشده است. زهرا(سلام الله علیها) میگوید: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ»؛ لگد زدند و در را شکستند. «فَرَدَّهُ عَلَی»؛ در را روی من انداختند، «وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ و من حامله بودم. «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِی»؛ با صورت خوردم روی زمین، «وَ النَّارُ تُسْعَرُ»؛ آتش هم زبانه میکشید، «وَ تَسْفَعُ وَجْهِی»؛ صورتم داشت آتش میگرفت، میسوخت صورتم، «فَیضربُنِی بِیدِهِ» ای خدا! میگویند از صیغۀ مضارع، استمرار فهمیده میشود، میفهمید یعنی چه؟ مرتّب سیلی میزدند و رها نمیکردند، «فَیضربُنِی بِیدِهِ»؛ مرتّب به من سیلی میزد. «حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی»؛ [4] آنقدر سیلی زد که گوشوارههایم پراکنده شد.
[1].البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 9 -الکافی، ج 1، ص 478 – بحارالأنوار،ج 48، ص87
[2]. بحارالأنوار، ج 30، ص 353؛ شبیه این تعبیر: صحیح بخاری، ج 6، ص 121؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1903
[3]. در منابع مختلف منجمله بحارالأنوار، موارد متعدد ج 36، ص 228
[4]. بحارالأنوار، ج 30، ص 349 -در متن بحار، فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ آمده است.
انتهای پیام