نقطه پیوند تاریخ انگاره با دانش پدیدارشناسی/ 4 نوع نگرش به تاریخ
کد خبر: 3820204
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۸
احمد پاکتچی تشریح کرد:

نقطه پیوند تاریخ انگاره با دانش پدیدارشناسی/ 4 نوع نگرش به تاریخ

گروه اندیشه ــ پاکتچی ضمن تبیین چهار نوع نگرش به تاریخ، به بررسی نسبت هرکدام با بحث «تاریخ انگاره» پرداخت. وی همچنین به نقش فاعل شناسا به عنوان نقطه پیوند تاریخ انگاره و پدیدارشناسی اشاره کرد.

نقطه پیوند تاریخ انگاره با دانش پدیدارشناسی/ تاریخ روایی و ارتباط آن با تاریخ انگاره چیستبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «مدرسه بهاری روش‌شناسی مطالعات تاریخ و تمدن» با موضوع روش‌شناسی تاریخ اندیشه، به همت هسته مطالعات فرهنگی تشیع و گروه فرهنگ و تمدن دانشگاه امام صادق(ع) با همکاری انجمن‌های علمی دانشجویی ارتباطات و الهیات، ظهر امروز دوشنبه، ۲۷ خردادماه، در ساختمان کتاب صادق(ع) برگزار شد. در این نشست احمد پاکتچی و محمدهادی گرامی به ایراد سخن پرداختند.

پاکتچی در آغاز به بیان توضیحی در مورد ارتباط تاریخ انگاره و پدیدارشناسی پرداخت و اظهار کرد: اگر کسی ادعا کند ریشه پدیدارشناسی در تاریخ انگاره است، ادعای بی‌جایی مطرح نکرده است. در بحث پدیدارشناسی یکی از مهم‌ترین آموزه‌ها، عبور از نومن به فنومن است. یعنی وجود آن گونه که برای ما ظاهر می‌شود، بررسی شود، نه آن‌گونه که هست. وقتی شما ظهور یک امر موجود برای انسان را مورد بررسی قرار می‌دهید، در حقیقت برای فاعل شناسا مدخلیت قائل می‌شوید. نکته‌ای که در اینجا باید به آن توجه داشت، این است که فاعل شناسا شناور است. برای مثال، ستاره آلفا چند میلیارد سال است که وجود دارد و گذشت زمان تأثیری بر نومن آن ندارد، ولی نگاه ما به آن چندین‌بار دچار تحول شده است. بحث فنومن و نومن با تاریخ انگاره ارتباط دارد؛ چراکه تاریخ انگاره می‌گوید نگاه ما به پدیده‌ها مهم است، چون خود پدیده‌ها در اندیشه ما حضور ندارند. با این توصیف، همگام با رشد پدیدارشناسی، تاریخ انگاره هم باید رشد کند.

برداشت‌های سیّال ما از تاریخ انگاره

وی افزود: یکی از مواردی که باعث شد بحث تاریخ انگاره با تحولات قرن بیستم وارد چالش شود، رشته تفکری تاریخ انگاره است که شکل‌گیری آن مربوط به دهه 30 در ایالات متحده است. آرتور لاوجوی در کتاب «زنجیره بزرگ وجود» تاریخ یک انگاره را مورد بررسی قرار می‌دهد و آن را صورت‌بندی می‌کند. یکی دیگر از مواردی که تاریخ انگاره به جریان فلسفی گره خورده، جریانی است که در فرانسه اتفاق افتاده است. در فرانسه جریانی به نام شهودگرایی شکل گرفت. یکی از طرفداران این نظریه در کتاب خود با عنوان «میراث واژه و میراث ایده» شش واژه کلیدی را که شش انگاره در پس خود دارند، مورد بررسی قرار داده است. وی در هر فصل به بررسی یک انگاره پرداخته و نسبت انگاره و واژه را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. این نکته خیلی مهم است که در بحث شهودگرایی شاید فاصله زیادی با پدیدار وجود داشته باشد؛ ولی با این وجود، بحث از انگاره برای آنان نیز اهمیت دارد، زیرا انگاره را مبتنی بر یک امر شهودی در نظر می‌گیرند. در نتیجه در اینجا هم با اهمیت فاعل شناسا مواجه هستیم؛ به عبارت دیگر، این شهودگر است که مهم است.

پاکتچی تصریح کرد: برگسون کتابی دارد به نام «خنده». وی در این کتاب انگاره خنده را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ موضوعی که از نظر ما پیش پا افتاده است. من ترجمه فارسی برای این کتاب ندیدم، ولی به زبان عربی ترجمه شده است. این کتاب بسیار جذاب است. شما در این کتاب، شاهد هستید که فاعل شناسا چقدر اهمیت دارد. هر جا فاعل شناسا مهم می‌شود، مسئله انگاره اهمیت پیدا می‌کند. یکی از کسانی که به تاریخ انگاره انتقاد کرده، و در عین حال از آن استفاده کرده، میشل فوکو است. بحث‌های فوکو توانسته تاریخ انگاره را با پست‌مدرنیسم ارتباط دهد. وی در بحث دیرینه‌شناسی دانش، سعی کرده مدلی ارائه دهد که پایه‌های اصلی این مدل، تاریخ انگاره اروپایی است.

عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) تأکید کرد: در حوزه تاریخ انگاره ما با یک مشکل اساسی مواجهیم و آن اینکه ما گاهی برداشت‌های سیّال از تاریخ انگاره داریم. با اینکه تاریخ انگاره خودش به سیالیت معتقد است ولی این سیالیت حد و حدود مشخصی دارد. با وجود تمام تحولاتی که در 200 سال اخیر در حوزه تاریخ انگاره اتفاق افتاده است ولی باید توجه داشت که وجوه مشترکی در تاریخ انگاره وجود دارد که ما باید از آن محافظت کنیم. آری، اگر بخواهیم نگاه پست‌مدرن انتقادی داشته باشیم آزادیم هرکاری بکنیم؛ ولی اگر بخواهیم از تاریخ انگاره استفاده روشی داشته باشیم باید به این وجوه مشترک احترام بگذاریم.

وی افزود: با این مقدمه وارد بحث بعدی خودم می‌شوم که به مباحث روشی نزدیک می‌شود. وقتی می‌گوییم «تاریخ انگاره»، مضاف ما «تاریخ» است. این نکته خیلی مهمی است که این تاریخ چه نوع تاریخی است؟ برای خیلی از ما تاریخ چیزی است که انسان شب‌ها آن را مطالعه می‌کند تا خوابش ببرد! از نظر من در فضای تاریخ انگاره با چهار نوع نگاه به تاریخ مواجه هستیم. مورد اول، تاریخ روایی است. تاریخ روایی تاریخی است که در آن داده‌های تاریخی را به هم متصل می‌کنیم و با استفاده از یک تخیل قوی، این داده‌ها را به مجوعه‌ای پیوسته و روایتمند بدل می‌سازیم. تاریخ روایی نوعی فعالیت تاریخی است که داده‌های منقطع را به هم وصل می‌کند و به صورت یک روایت منسجم درمی‌آورد. مثلاً آیاتی را که در قرآن کریم درباره حضرت آدم ذکر شده کنار هم قرار می‌دهیم و به یک روایت کامل بدل می‌کنیم.

دیرینه‌شناسی در تاریخ انگاره

پاکتچی در ادامه یادآور شد: در فضای تاریخ انگاره یکسری کارها با همین نگاه نوشته شده است. مورد دوم، ریشه‌شناسی است. خیلی مواقع ما از تاریخ حرف می‌زنیم، ولی به سراغ بررسی ریشه‌ها می‌رویم. گاهی هم درباره ریشه یک واژه بحث می‌کنیم. یک زمان می‌گوییم ریشه‌اش به این برمی‌گردد، ولی چه تحولاتی بر سر آن آمده است. بنابراین نگاه ریشه‌شناسی در عین اینکه نوعی تاریخ است، ولی تحولات انگاره را در آن مشاهده نمی‌کنید. نوع سوم تاریخ انگاره دیرینه‌شناسی است که پیشنهاد فوکو است و او در کتاب «تاریخ جنون» این نگاه را داشته است. نگاه فوکو اصولا دیرینه‌شناسانه است. طبیعتاً این کتاب را نیز با همین نگاه نوشته است. فوکو نوع نگاه یک مورخ و یک باستان‌شناس را مورد مقایسه قرار می‌دهد. نگاه کلاسیک تاریخی همان نگاه تاریخ روایی است. یعنی مورخ مانند خداوند رفتار می‌کند. انگار همه چیز را می‌بیند و برای شما تعریف می‌کند، در حالی که مورخ خدا نیست. اطلاعات مورخ از خلال داده‌ها و یک سلسله شواهد به دست می‌آید.

وی ادامه داد: مورخ درباره اموری اطلاع دارد، ولی درباره امور بسیاری اطلاع ندارد. اساساً ندانسته‌‌های مورخان بیشتر از داشته‌هایشان است. این مسئله‌ای است که فوکو آن را مورد نقد قرار می‌دهد. در عوض، وی نگاه باستان‌شناسی را پیشنهاد می‌کند. نگاه باستان‌شناسی دو ویژگی دارد: نخستین ویژگی این است که نقطه شروع او از شواهد و نمونه‌هایی است که به دست می‌آورد و نمونه‌هایش نیز کاملاً واقعی هستند. ما با مجموعه‌ای از شواهد روبرو هستیم که غیر قابل انکار هستند، مانند شواهد وجود تمدن در تخت جمشید. دومین ویژگی باستان‌شناسی این است که وقتی باستان‌شناس با یک پدیده مواجه می‌شود، اولین مسئله‌اش این است که آن را بفهمد. برای فهم آن به کانتکس مراجعه می‌کند. مثلاً بررسی می‌کند این شیء کجا پیدا شده است. همچنین در کنار آن شیء چه چیزهای دیگری پیدا شده است. مثلاً فرض کنید گاهی باستان‌شناس یک عروس پیدا می‌کند که در کنار آن لوازم کودک وجود دارد. بر این اساس، چنین حکم می‌کند که این وسیله یک اسباب‌بازی است. اما گاهی داخل یک قبر و در کنار یک انسان بزرگسال یک عروسک پیدا می‌کند. در این صورت با یک نوع آیین خاکسپاری مواجه هستیم و عروسک یک نماد است. این امر یک تفاوت مهم میان باستان‌شناسی و تاریخ روایی است. فوکو به ما پیشنهاد می‌کند به تاریخ دانش با رویکرد باستان‌شناسی نگاه کنیم.

وی افزود: فوکو وقتی می‌خواهد به موضوع جنون بپردازد، به این مسئله توجه دارد که مجانین در کنار جادوگران حضور داشتند. در قرآن کریم نیز این مطلب ذکر شده است که کافران می‌گفتند پیامبر، مجنون یا شاعر یا کاهن است. این امر نشان می‌دهد در تفکر عرب جاهلی، فاصله میان سه انگاره جنون، شاعری و جادوگری به هم نزدیک بوده است؛ از این طریق می‌توانیم انگار جنون را در عصر مشرکین معنا کنیم. کسی که نگاه باستان‌شناسی ندارد، قادر نیست به این مسائل توجه کند. چهارمین مورد، تغییرپژوهی است. این نوع نگاه، نگاهی است که زیرساخت آن در زبان‌شناسی تاریخی است. یک زبان‌شناس وقتی می‌خواهد تحولات واژگانی را مطالعه کند، باید چکار کند؟ آیا باید سال به سال تحولات یک واژه را بررسی کند؟ این یک کار طاقت‌فرسا و عبث است. در این صورت باب مطالعات زبان‌شناسی تعطیل می‌شود. نگاه تغییر پژوهشی به ما می‌آموزد که فقط نقاط عطف را شناسایی کنیم. بنابراین هنر مورخ تاریخ انگاره تشخیص دادن نقاط عطف است. یعنی مورخ ابتدا نقاط عطف را به دست می‌آورد، سپس افت و خیزهای انگاره را بیان می‌کند.

پژوهشگر مطالعات اسلامی اظهار کرد: بر اساس، شما در دیرینه‌شناسی به چنین منحنی دست پیدا نمی‌کنید. مدل تغییرپژوهی به شما این امکان را می‌دهد که تحولات براساس نقاط عطف با هم مقایسه شوند. در مدل تغییرپژوهی، نقطه عزیمت ما پیدا کردن نقاط عطف است، ولی برای اینکه دچار مصادره به مطلوب نشویم، ابتدا نقاط عطف را مشخص کرده، سپس نمونه‌گیری می‌کنیم و مجدد سراغ نقاط عطف می‌رویم. یعنی شما مدام بازه‌های زمانی را برای پیدا کردن نقاط عطف محدودتر می‌کنید.

خودآگاهی پارادایمی با «مکتب در فرایند تکامل»

در ادامه این نشست و پس از پرسش و پاسخ حاضرین، هادی گرامی به ایراد سخن پرداخت و اظهار کرد: موضوع بحث من تاریخ اندیشه در فضای مطالعات اسلامی است. من ترجیح می‌دهم از مواجهه شخصی خودم با این موضوع صحبت کنم. سال 85 یکی از دوستان منزل بنده آمد و کتاب «مکتب در فرایند تکامل» را به من داد. این کتاب توانسته بود کنش‌هایی را در داخل کشور ایجاد کند. این اتفاق یک فرصت‌هایی را ایجاد کرد؛ از جمله اینکه ما در اثر این کار به خودآگاهی رسیدیم و به نوعی این کتاب یک خودآگاهی پارادایمی در ما ایجاد کرد. این کتاب توانست یک چالش کلامی جدی ایجاد کند و یکسری عقاید کلاسیک شیعی را به چالش بکشد.

وی افزود: حوزه تاریخ اندیشه در مطالعات اسلامی خیلی حوزه مهمی است و ظرفیت‌های خوبی برای کار دارد. یک چالش مهم در مطالعات اسلامی نبود مسئله است؛ یعنی معلوم نیست چه چیزی باید بررسی بشود. برخی برای حل این مشکل گفتند که باید دنبال حل شبهات باشیم. به عقیده من کاری که دانشگاه در حوزه الهیات باید انجام دهد، کاری غیر از کار حوزه علمیه است. یعنی دانشگاه باید کاری را انجام بدهد که حوزه انجام نمی‌دهد.

گرامی در ادامه به اهمیت بومی‌سازی تاریخ اندیشه اشاره کرد و گفت: کسانی که با کتاب مدرسی مواجه شدند، تصور کردند یک روش‌شناسی وجود دارد که آنها نیز می‌توانند آن را بیاموزند و به کار بگیرند، در حالی که چنین چیزی وجود ندارد. ما به ندرت کتاب روش‌شناسی مطالعات تاریخی داریم. در عین اینکه نگاه انگاره‌ای در مطالعات اسلامی خیلی قوی است، اما وقتی شما از لحاظ روشی از پژوهشگران کمک می‌خواهید، چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد.
انتهای پیام

captcha