به گزارش ایکنا؛ در این شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «فلسفه دین»، مقالاتی با عناوین ««پدر ناکارآمد» بررسی علل گرایش به الحاد از دیدگاه جان. جی. پاسکویینی» نوشته محسن جوادی، رضا اکبری و ریحانه السادات عظیمی؛ «تحلیل انتقادی تقریر اسپینوزا از برهان وجودی» تالیف رضا برنجکار و محدثه آهی؛ «امکانسنجی اثباتپذیری گزارههای دینی با تأکید بر مبناگروی کلاسیک» به قلم یحیی کبیر و محمد تاجیک و «رابطۀ نفس و بدن و تأثیر آن بر جاودانگی از دیدگاه ابنسینا و توماس آکوئینی» نوشته سیدمحمدعلی دیباجی و فاطمه بارانی منتشر شده است.
همچنین مقالات «محوریت نظام نمادشناسی افلاطون در بازخوانی هستیشناختیِ ارتباط موجودات با خدا» تالیف زهرا محمدی محمدیه، محمدکاظم علمی سولا و علیرضا کهنسال؛ «جستاری بر باخودبیگانگی اگزیستانسیالیستی و تحلیل آن با رویکرد قرآنی» تالیف محمدرضا کریمی والا و محمدعلی کمالنسب؛ «تحلیل رابطۀ انسان و خدا در دین زرتشتی بر اساس رویکرد پدیدارشناسی» نوشته سیدسعیدرضا منتظری و «بررسی نظریۀ امر الهی از دیدگاه ویلیام جی. وینرایت» به قلم مژگان پورویسی و حمیدرضا اسکندریدامنه» از دیگر مقالات منتشر شده در این شماره محسوب میشود.
جستاری بر باخودبیگانگی اگزیستانسیالیستی و تحلیل آن با رویکرد قرآنی
در طلیعه نوشتار «جستاری بر باخودبیگانگی اگزیستانسیالیستی و تحلیل آن با رویکرد قرآنی» میخوانیم «با افول سیطرۀ کلیسا و تردید و انکارِ باورهای منبعث از الهیات کلیسایی و حتی وجود خداوند، بهعنوان یگانه هستیبخش و ساماندهندۀ حیات انسانی؛ اندیشوران غربی بر آن شدند تا با استغنای از هدایتهای فرابشری و بر اساس مبانی انسانمحورانه، حقیقت و هویت انسانی را بازطراحی کنند. در این مسیر، باخودبیگانگیِ انسان، بهویژه از سوی فیلسوفان اگزیستانسیالیستی مورد توجه جدی قرار گرفت؛ اما ژرفای عمیق و پیچیدۀ حقیقت انسان، تکاپوی اندیشههای خودبنیان را از پیگیری اهداف شایسته و متعالی انسانی عاجز کرده، اهمیت و ضرورت پناهندگی به معارف وحیانی را بیش از پیش جلوهگر کرد. نوشتار پیش رو، با شیوۀ اسنادی ـ تحلیلی ضمن نمایاندن تلاشهای ناتمام اندیشوران وجودگرا در رازگشایی باخودبیگانگی انسان، در صدد برآمده است تا با بهرهگیری از آموزههای قرآنی، به پاسخ پرسش اساسی پیرامونِ خود حقیقی انسان و مظاهر با خود بیگانگی او رهنمون شود و برای مصونیت از آن، راهکارهای قرآنی ذکر، توسل، دعا و توبه را ترسیم کند».
تحلیل انتقادی تقریر اسپینوزا از برهان وجودی
نویسنده مقاله «تحلیل انتقادی تقریر اسپینوزا از برهان وجودی» در طلیعه نوشتار خود آورده است «نزد اسپینوزا خدا همان جوهر است که یگانه حقیقت مطلق هستی میشود. اسپینوزا برای اثبات وجود خدا به برهان وجودی متوسل شد و ادعا کرد که برای اثبات وجود عینی خدا، تصور ذاتش کافی است. وی در قضیۀ یازده از کتاب اخلاق به چهار تقریر از براهین وجودی میپردازد و در آن خدا را اثبات میکند. چهار تقریر او بیانگر استلزام وجود خدا از تصور ذات، ضروری بودن وجود، توانایی و قدرت خدا برای هستی و هستیبخشی به دیگر موجودات است که ناشی از نبودن مانعی برای عدم اوست. در نتیجه، میتوان او را کاملترین وجود قدرتمند و نامتناهی ضروری دانست. بهطور کلی، تمامی براهین به همان تصور واضح و متمایز دکارتی از خدا برمیگردد که از طریق تصور ذات او، وجودش اثبات میشود. در واقع، براهین او یا بازسازی براهین قبلی هستند یا تکرار دقیق آنها که با اختلافهای جزیی در قالب قضیۀ جداگانهای مطرح شدهاند».
امکانسنجی اثباتپذیری گزارههای دینی با تأکید بر مبناگروی کلاسیک
در چکیده مقاله «امکانسنجی اثباتپذیری گزارههای دینی با تأکید بر مبناگروی کلاسیک» آمده است «یکی از اصلیترین مباحث فلسفۀ دین بدون کمترین تردید، بحث اثباتپذیری گزارههای دینی است. در این بحث به امکانسنجی اثبات گزارههای دینی بر اساس بنیانهای عقلی بهگونهای که ارضاکنندۀ حس حقیقتطلب انسان باشد، پرداخته میشود. دستهای از مخالفان عقلگرایانی هستند که بهنظر میرسد قصد دارند، بساط ایمان را به بهانه ارزش عقل جمع کنند و عدهای ایمانگرایانی که ایمان را فوق طور و مقام عقل میدانند و بخشی هم پوزیتویستهایی که معیار معناداری یک گزاره را تجربی بودن آن میدانند. در مقابل عدهای با مصلحتسنجی یا با اختیار مبناگرایی سنتی یا معرفتشناسی اصلاحشده، بهعنوان مبنای معرفتشناختی خود، در تلاش برای اثبات گزارههای دینی هستند. یقین بالمعنی الاخص متاع ارزشمندی است که هر گروهی برای امکان یا عدم امکان رسیدن به آن استدلال میکند و بر این اساس مدعی اثباتپذیری یا عدم اثباتپذیری گزارههای دینی میشوند از میان روشهای مذکور، روش مبناگرایی با رویکرد کلاسیک مدعی تأمین این غایت قصوی است. در این پژوهش مدعیات هر یک از انظار مختلف و نقدهای وارد بر آن بررسی و تلاش شده است تا تحقق چنین معرفتی در حیطۀ گزارههای پیشینی دینی را نهتنها ممکن، بلکه واقع و محققشده نشان دهد».
رابطۀ نفس و بدن و تأثیر آن بر جاودانگی از دیدگاه ابنسینا و توماس آکوئینی
نگارنده مقاله «رابطۀ نفس و بدن و تأثیر آن بر جاودانگی از دیدگاه ابنسینا و توماس آکوئینی» در طلیعه نوشتار خود آورده است «مسئلۀ جاودانگی نفس در فلسفۀ ابنسینا و توماس آکوئیناس دو نظریۀ جداگانه است، اما در زوایایی اشتراک دارد. ابنسینا در تکمیل مبتکرانۀ علمالنفس معلم اول، قید کمال را در تعریف نفس وارد و به جای صورت نشاند تا از تجرد نفس سخن گوید و در تبیین رابطۀ نفس و بدن بر شأن تدبیری نفس پای فشرد و نه بر اتحاد ذاتی و جوهری بین آن دو. توماس با پیروی از آموزۀ سینوی جاودانگی نفس، صورت بودن نفس برای بدن را چنان تقریر کرد که ترکیبی از آموزۀ ارسطویی و دیدگاه ابنسینا باشد، ولی در تبیین نحوۀ ارتباط نفس جاودانه با بدن میرا، نظریۀ روشنی ارائه نکرد که رابطۀ ذاتی و در عین حال گسستپذیر نفس با بدن را نشان دهد».
محوریت نظام نمادشناسی افلاطون در بازخوانی هستیشناختیِ ارتباط موجودات با خدا
در چکیده مقاله «محوریت نظام نمادشناسی افلاطون در بازخوانی هستیشناختیِ ارتباط موجودات با خدا» میخوانیم «افلاطون واژۀ نماد را به صورت آشکار در مباحث فلسفی خود بهکار نبرده است، اما با تدقیق در آثار وی بر اساس اصل حکایتگری نماد از امر نمادینهشده و نوع نگاه وی به هنر و اثر معرفتی آن، میتوان به معنای نماد در تفکر فلسفی وی پی برد. اهمیت نظریۀ ایده که مرکز ثقل نظریههای هستیشناسی افلاطون است، در مفهومشناسی نماد نقش محوری ایفا میکند، بهطوری که رابطۀ نماد و امر نمادینهشده بر پایۀ رابطۀ سایه یا تصویر با اصل و بهرهمندی سایه از اصل استوار است. تدقیق در معنای بهرهمندی نیز معنای ظهور را دربر دارد که اساس ارتباط نماد و امر نمادینهشده محسوب میشود. بنابراین تحلیل معنای نماد در مستندات افلاطون مؤید این مطلب است که در مراتب جهان هستی نیز روابط نمادین حکمفرما هستند؛ چنانکه محسوسات نماد ایدهها و ایدهها نماد اصل خیر (خدای نظام فلسفی افلاطون) هستند. این پژوهش با ابتنای بر روش تحلیلی - توصیفی و واکاوی آثار افلاطون، جایگاه خدا در هستی و نوع روابط موجودات با او را، با محوریت نظام نمادین تبیین میکند و آشکار میشود که خدا اصل وحدتی است که هیچگاه نماد چیزی قرار نمیگیرد و شناخت و توصیف ذات او، صرفاً از طریق شناخت نمادها حاصل خواهد شد».
تحلیل رابطۀ انسان و خدا در دین زرتشتی بر اساس رویکرد پدیدارشناسی
نویسنده مقاله «تحلیل رابطۀ انسان و خدا در دین زرتشتی بر اساس رویکرد پدیدارشناسی» در چکیده مقاله خود آورده است «یکی از مسائل مهم در حوزۀ تحقیقات دینی، تبیین ماهیت و کیفیت رابطۀ انسان و خداست، بهویژه که در بسیاری از ادیان، سعادت نهایی انسان در گرو برقراری ارتباط صحیح با خداوند دانسته میشود. در این زمینه، آیین زرتشتی با رویکرد خاصی که به خدا، نظم عالم، جایگاه هستیشناختی انسان و اخلاقیات دارد، دیدگاه پیچیدهای در این خصوص دارد و به جوانب مختلفی دربارۀ رابطۀ انسان و خدا پرداخته است. این پژوهش با هدف بررسی و تحلیل رابطۀ بین انسان و اهورهمزدا و با تأکید بر متون اوستایی و پهلوی در صدد پاسخگویی به چیستی و چگونگی این رابطه است. از این جنبه، پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با مطالعۀ کتابخانهای سامان یافته است. با توجه به یافتههای پژوهش، میتوان گفت که در آموزههای زرتشتی، مهمترین نوع رابطۀ بین انسان و خدا، رابطۀ وجودشناختی و تکوینی محسوب میشود. در بستر چنین رابطهای است که انسان باید نسبت معرفتی خود با خدا را قوام بخشد و در چارچوب دیانت زرتشتی، پرستش خداوند و زیستن بر طبق قواعد راستین دین را سرلوحۀ زندگی خود قرار دهد تا بتواند آنگونه نسبتی را با خداوند برقرار کند که هم مؤید اَشه/aŝa (نظم راستین و اهورایی عالم) هم سبب زوال اهریمن و هم موجب سعادت اخروی فرد مؤمن باشد. بنابراین، میتوان گفت که در آموزههای آیین زرتشتی آنگونه که در متون اوستایی و پهلوی ظهور و بروز یافته است، رابطۀ تشریعی و سعادتشناختی/ فرجامشناختی انسان با خدا، در ذیل رابطۀ وجودشناختی/ تکوینی معنا پیدا میکند».
بررسی نظریۀ امر الهی از دیدگاه ویلیام جی. وینرایت
در طلیعه مقاله «بررسی نظریۀ امر الهی از دیدگاه ویلیام جی. وینرایت» میخوانیم «از دیرباز دین و اخلاق دو عنصر مهم و اساسی در زندگی آدمی تلقی شدهاند و نسبت بین این دو نیز، همیشه مسئلۀ بحثبرانگیزی بوده و هست. از اینرو مسئلۀ اصلی و عمدۀ این مقاله نیز بر محور این مسئلۀ اساسی استوار است و برآنیم که دیدگاه وینرایت در زمینۀ این پرسش را بررسی کنیم. در همین زمینه نظر وی را دربارۀ نظریۀ اخلاقی کانت، بهویژه نظر کانت در خصوص خودآیینی بیان و بررسی خواهد شد و سپس ارزیابی وینرایت در باب دلایل له و علیه نظریۀ امر الهی را شرح خواهیم داد. سپس روشن میشود که از دیدگاه وینرایت نقدهای وارد بر نظریۀ امر الهی را میتوان پاسخ داد و دلایل بسیاری در دفاع از نظریۀ امر الهی وجود دارد. در نهایت وینرایت از طریق مقایسۀ نظریۀ امر الهی با سایر نظریههای موجود در باب تبیین رابطۀ دین اخلاق و مسائل اخلاقی، به این نتیجه میرسد که نظریۀ امر الهی با وجود کاستیهایش، در حال حاضر بهترین نظریه برای تبیین مسائل اخلاقی است. بهطور کلی چنین بهنظر میرسد که نظریۀ امر الهی نسبت سایر نظریات اخلاقی، از عینیت بیشتری برخوردار است».
انتهای پیام