تقریری بر منظومه فکری آیت‌الله مصباح در تعریف علوم انسانی و اسلامی‌سازی علوم
کد خبر: 3952070
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۷:۵۴

تقریری بر منظومه فکری آیت‌الله مصباح در تعریف علوم انسانی و اسلامی‌سازی علوم

حجت‌‌الاسلام والمسملین علی مصباح یزدی با اشاره به نحوه ورود آیت‌الله مصباح به مباحث بیان کرد: ایشان در ابتدا مسئله را تقریر می‌کردند تا مشخص شود مسئله چیست و سپس به دنبال حل مسئله می‌رفتند، از این‌رو معتقد بودند باید علوم انسانی، و همچنین اسلام تعریف شوند تا بعد بگوییم مراد ما از اسلامی‌سازی این علوم چه چیزی است.

به گزارش ایکنا، نشست بررسی دیدگاه‌های آیت‌الله مصباح یزدی درباره تحول در علوم انسانی، امروز، 16 بهمن به همت سوی مجمع عالی حکمت اسلامی و با سخنرانی آیت‌الله سیدمحمد غروی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، استاد حوزه و دانشگاه و حجت‌‌الاسلام والمسملین علی مصباح یزدی، فرزند آیت‌الله مصباح و استاد حوزه علمیه برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجت‌‌الاسلام والمسملین علی مصباح یزدی را می‌خوانید؛

یکی از روش‌های آیت‌الله مصباح این بود که ابتدا تقریر صحیح مسئله را در دستور می‌گذاشتند و می‌گفتند تا معلوم نشود چه مسئله‌ای را بنا است حل کنیم و در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم، رفتن دنبال حل مسئله می‌تواند گمراه‌کننده باشد و منجر به کش‌مکش‌های بی‌حاصل شود که در طول تاریخ شواهد بسیاری دارد. در علوم انسانی نیز سعی کردند بگویند علوم انسانی چیست و منظور ما از علوم انسانی چیست و بعد که می‌گوییم می‌خواهیم اسلامی‌سازی کنیم، اسلام چیست و اسلامی‌سازی یک علم چیست و بعد به سراغ عمل برویم. در این زمینه، سوءتفاهم‌های زیادی در بین علما و اندیشمندان سکولار در غرب و اسلام هست که این اسلامی‌سازی علوم انسانی معنا دارد یا ندارد و اگر امکان دارد راهش چیست و آیا نتیجه‌اش یک امر مقدس می‌شود؟

همه اینها ناشی از این است که کسی مشخصا کمتر تحلیل کرده که منظور ما چیست و چرا به نظر ما علوم انسانی باید اسلامی شود و علوم انسانی چه مشکلی دارد و تحولش در چه صورتی باید انجام شود. تعریفی که ایشان از علوم انسانی مورد نظر خود داشتند و علومی که باید اسلامی شود، این بود که علومی که به شناخت انسان و توصیف، تبیین و تفسیر پدیده‌های انسانی می‌پردازند و تلاش دارند به افعال و انفعالات انسانی جهت دهند و علومی که مبنای این علوم را تشکیل دهند را ایشان علوم انسانی می‌دانند و می‌گویند در مورد این داریم صحبت می‌کنیم.

بنابراین این علوم شامل علوم توصیفی می‌شوند و سعی می‌کنند روابط و پدیده‌های انسانی را توصیف کنند و روابط آنها را تحلیل کنند و هم علوم دستوری و یا هنجاری که سعی می‌کنند رفتار انسانی را جهت دهند و دستورالعملی برای رسیدن به اهداف را صادر کنند که این علوم دستوری گاهی هنجاری و یا توصیه‌ای و سیاسی هستند و گاهی به آنها علوم ارزشی می‌گویند که هریک از زاویه‌ای این اسامی را بر این علوم گذاشته‌اند.

اما اسلامی‌سازی به چه معنا است؟ در تعریف دین و اسلام نیز اختلاف نظر هست. از جمله اینکه برخی از تعاریف اسلام را در آموزه‌های کتاب و سنت منحصر می‌کنند. آنچه که در قرآن کریم و بیانات و سیره معصومین(ع) آمده باشد و اگر چیزی در این بین نباشد، اسلامی نیست که این یک تعریف برای اسلام است و اسلامی‌سازی علوم نیز بر این اساس معنایی پیدا می‌کند و قلمرو خاصی نیز پیدا می‌کند. تعریفی که آیت‌الله مصباح برای اسلام انتخاب می‌کنند از این وسیع‌تر است و آن اینکه می‌گویند دین یک مجموعه‌ای از گزاره‌های حاکی از حقایق است و دستورالعمل‌ها در مورد رفتار و ارزش‌ها است که همه اینها معطوف به سعادت انسان می‌شود. بیان معایب و صدور دستورات اگر در مورد سعادت انسان باشد جزو دین است، حال بخش عمده‌ای از این آموزه‌ها در کتاب و سنت آمده و از طریق وحی و پیامبر(ص) به دست ما رسیده است و بخش دیگر نیز باید از طریق عقل به دست آیند و اینها نیز جزو دین هستند اما توحید چیزی نیست که اول کتاب و سنت را قبول کنیم و بعد به توحید برسیم، اول باید توحید را قبول کرده باشیم و وحی و نبوت را قبول کرده باشیم تا بعد از کتاب و سنت استفاده کنیم و اینها نیز جزو دین است. این تحلیل بر محور سعادت انسان است.

اما وقتی صحبت از اسلامی‌سازی علوم انسانی می‌کنیم مراد ما چیست؟ طبق این تعاریف و ایضاح مفهومی که صورت می‌گیرد این مسئله مطرح می‌شود که این علوم انسانی که گفتیم در مورد پدیده‌های انسانی می‌خواهند توصیف و تبیین و تفسیر کنند و دستورالعمل صادر کنند، این علوم بر چه اساسی این کار را می‌کند و مسائل خود را بر چه اساسی حل و فصل می‌کند؟ اولین پایه این علوم این است که انسان را بشناسند. قلمرو زندگی انسان تا کجا است و اگر فقط همین دنیای چند‌ دَه ساله است، یک نوع باید دستورالعمل بدهیم و اگر زندگی ابدی است باید رفتارها نحو دیگری تحلیل شوند.

از اینجا به این می‌رسیم که نظریاتی که در علوم انسانی موجود که از غرب وارد می‌شود، بر چه اساسی است و بر اساس چه انسان‌شناسی استوار است؟ کمال و هدف انسانی را چطور تعریف می‌کنند تا ببینیم دستورالعمل‌های آنان درست است یا غلط. عمده این نظریات مبتنی بر یکسری پیش‌فرض‌ها و اصول موضوعه‌ای است که قابل بررسی و خدشه است و اشاره فرمودند به اینکه در غرب علوم انسانی بعد از رنسانس به وجود آمد و به سراغ علوم انسانی آمدند تا دستورالعمل‌ها را بر اساس تجربه به دست آوردند.

این مبنا نخستین مواجهه‌ای است که این علوم با اعتقادات دینی پیدا می‌کند و این خودش یکسری مبانی دارد و آن اینکه چرا دین به درد دنیا نمی‌خورد؟ غربی‌ها می‌گویند دین به عنوان یک امر ساخته فکر بشر برای یکسری معضلات است و برای زمانی که علم پیشرفت نکرده بود مطرح شده و اکنون که علم پیشرفت کرده، نیازی به دین نداریم و اکنون انسان چطور انسانی است؟ براساس طبیعت‌گرایی، انسان یک موجود مادی مانند دیگر موجودات است. این انسان را بر اساس تجربه‌گرایی معرفت‌شناختی می‌شود شناخت و فقط تجربه به داد ما می‌رسد. این انسان همه کار جهان است و انسان محور همه ارزش‌ها و حقایق و امور و یک موجود مستقل همه‌کاره به جای خدا می‌شود.

اما اگر بخواهیم مشخصا بگوییم که از نظر آیت‌الله مصباح رابطه دین و علوم انسانی چیست و در چه ابعادی از این علوم دین تاثیر می‌گذارد، می‌توان گفت در علوم انسانی توصیفی که وضعیت موجود روابط را می‌خواهیم تبیین کنیم، اینجا دین در مورد شناخت انسان ابعادش که ورای تجربه و ... است، کمک می‌کند که ببینیم حقایق انسان چیست و چه ابعادی دارد و آن گستره زندگی بشر تا کجا است و کمال نهایی انسان چیست و تا کجا می‌تواند رشد کند و اینها چیزهایی است که دین می‌تواند به علوم انسانی کمک کند. در علوم انسانیِ دستوری، چون هدف آنها نیز همپوشی زیادی با هدف دین دارد که رساندن انسان با سعادت است و چون همپوشی زیادی در این زمینه هست، لذا استطکاک و تعامل بین دین و علوم انسانی در این بخش بیشتر است. لذا رابطه بین یک فعل با هدف نهایی و سعادت انسان خیلی مهم است که اگر این کار را بکنیم، به سعادت نزدیک می‌شویم.

در کل زندگی انسان نیز برای تعیین ارزش رفتار و تعیین دستورالعمل‌ها، این نسبت‌سنجی همیشه هست که این رفتار آیا من را به آن سعادت نزدیک می‌کند یا خیر. وقتی دین کمال انسان را تعریف می‌کند، آن‌وقت برای ارتباط یک فعل با آن سعادت نیز می‌تواند راهنمای خوبی باشد، چون بعد از اینکه فهمیدیم سعادت انسان پس از مرگ است، شناختن رابطه یک رفتار با آن سعادت امری نیست که به تجربه بیاید و بتوانیم تجربه کنیم و برگردیم و بفهمیم از این به بعد این کار را بکنیم، یا تکرار کنیم. لذا تعالیم وحیانی بسیار پررنگ و موثر است. این بخش‌هایی است که دین می‌تواند با علوم انسانی تعامل داشته باشد.

انتهای پیام
captcha