رنج آگاهی و دشواره شناخت
کد خبر: 3981405
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۴
یادداشت/

رنج آگاهی و دشواره شناخت

رنج‌آوری آگاهی سخنی راست و پذیرفتنی است؛ هرچند دریافت درست و به‌جای این سخن دشوار می‌نماید. برای گذر از این دشواری به نازک‌اندیشی در معنای هستی و باریک‌بینی در منش‌ آدمی نیاز است.

به گزارش ایکنا، عبدالمجید مبلغی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یادداشتی با عنوان «رنج آگاهی و دشواره شناخت» به رشته تحریر درآورده که متن آن از نظر می‌گذرد؛

سخنی کهنه‌سال و دیرگشته در گوش سده‌ها پیچیده است: آگاهی رنج‌آور است و شناخت اندوه‌بار! ولی چرا! مگر نه آنکه آگاه گردیدن از کاستی‌ها و ناکامی‌ها، پیش‌نیاز چاره‌جویی برای آن‌ها و تنها گذرگاه گذشتن از دشواری‌های خلیده بر پای زندگی است؛ مگر نه آنکه شناخت گره‌ها روش گره‌گشایی را می‌نمایاند و راه را بر ره‌روان پریشیده‌جان و افسرده‌دل می‌گشاید؛ فراتر: مگر بارها در اندرون خویش درنیافته‌ایم که، به گواهی شیرینی در جان تراویده و به کام‌ چشیده‌، پرتوهای آگاهی شیدایی می‌پراکنند و تابش‌های دانایی شادی می‌پاشند؟ پاسخ به همه این پرسش‌ها روشن است: آری‌. آگاهی چنین است.

آنچه می‌ماند روشن‌گری درباره انگاره‌ای است که در آغاز نوشتار آمد؛ انگاره‌ای که آگاهی را به رنج پیوند می‌زند و از همبستگی میان این دو می‌گوید. من، در خور توان ناچیز و تلاش ناچیزترم، دریافتی از این گفته دیرزی و پرآوزاه دارم که آن را با خوانندگان این نوشتار در میان می‌گذارم.

به باورم رنج‌آوری آگاهی سخنی راست و پذیرفتنی است؛ هرچند دریافت درست و به‌جای این سخن دشوار می‌نماید. برای گذر از این دشواری به نازک‌اندیشی در معنای هستی و باریک‌بینی در منش‌ آدمی نیاز است. اگر نیک بنگریم و چشم تیز کنیم درخواهیم یافت که پهنه زایش رنج برآمده از آگاهی، فراتر از رویدادهای روزمره و گذرگاه‌های هر روزه، بینش‌وری‌های هستی‌شناختی‌ای است که پیدایی‌شان در گرو پرسش‌گری از آمیغ هستنده‌هاست. دوراندیشی‌های کم‌یاب هستی‌شناسانه، برخلاف نزدیک‌بینی‌های زودگذر هر روزه، چیزها را در پیوند با داستان‌هایی درمی‌یابند که شیوه‌های بودن‌ آن‌ها را در گهواره هستی معنا می‌بخشند. آگاهی به هستی یک چیز، به فراخور ژرف‌کاوی‌های هستی‌شناختی هستی‌شناس، نمی‌تواند جدا از شناخت این بستر پرورنده آن چیز و دیگر سویه‌های هستی پیرامون آن فراهم آید. چیزها، تا آن جا که کران‌مندی انگاره‌های هستی‌شناختی ما دراز آید و اندازه پذیرد، در پیوند با یکدیگر و در دل داستان‌های هستی‌شناختی دارای سویه‌های نا‌همسان زایش می‌یابند.

بینش هستی‌شناسانه، برخلاف نگرش‌ دچار روزمرگی، نمی‌تواند، چشم‌پوشانه و یکه‌تازانه، یکی از این سویه‌ها (هم‌چون شادی) را بر سویه‌ای دیگر (مانند رنج) برتری دهد. اینجاست که شادی هم‌آغوش رنج و خوبی دست‌ در دست بدی می‌آید. زندگی، در دریافت‌های هستی‌شناسانه از آن، تنها شیر و شکر نیست؛ بلکه سرکه و ترشی نیز هست. هستی آن‌سان که خداوندگار در نهاد ناآرامش نهاده، چونان گردابی سرکش است که هزاران داستان را در چشم آشوب‌خیز خود می‌چرخاند و در هر چرخش چیزی را به سویی می‌پراکند. ره‌آوردهای گردش بی‌پایان این چرخ گردون، از شادی تا غم و از نیک‌فرجامی تا سرگشتگی، باهم و درهم این‌جا و آن‌جا افشانده می‌شود و همگان را در برمی‌گیرد.

این نگاه هستی‌شناختی است که به ناهمگنی‌های این آمیختار پی می‌برد و از ناهم‌خوانی‌های این آمیغه آگاه می‌شود. از این‌روی این هستی‌شناسان‌اند که، در پی راه گشودن به هستارهای پراکنده در بوم ناهموار زندگی، شادی و رنج را دوشادوش هم و زیبایی و رخشایی را کنار زشتی و پلشتی می‌یابند. رنج آن‌گاه در پی آگاهی سر برمی‌کشد که از هستی چیزها سراغ ‌گیرم و به چندوچون هستنده‌ها بپردازیم. ره‌روان راه دشوار آگاهی‌های هستی‌شناسانه‌، به فراخور دامنه شناخت خود، هم‌هنگام بهره‌هایی از بد و نیک زندگی برمی‌گیرند و مزه‌های شیرین و ترش هستی را با هم می‌چشند.

برای همانندسازی آنچه آمد شاید بد نباشد که پرسش‌گران از هستی چیزها را چونان کوه‌نوردانی بخوانیم که پای به دامنه‌های هراس‌انگیز و پرگزند می‌نهند و در پیمایش صخره‌های ستیغ و دیواره‌های بلند دلیری می‌کنند. در پی بالارفتن‌های پی‌در‌پی، هر بار، چشم‌اندازهای تازه‌تری بر این ره‌روان سخت‌کوش آشکار می‌شود. آگاهی کلان‌نگر برآمده از دیدن این چشم‌اندازها، برخلاف نگاه‌های از نزدیک و از پایین به چیزها، تنها شادی‌ نمی‌آورد؛ بلکه هراس‌انگیزی و رنج‌آفرینی نیز دارد؛ چه‌آن‌که در این چشم‌اندازها، به فراخور کار گیتی و گردش سپهر، در کنار خوبی پلشتی و نزد نیکی بدی به چشم می‌آید. از بلندای ستیغ کوهساران تنها دل‌فریبی آهوانی را نمی‌بینیم که سبکبار به خرامیدن در مرغزار سرگرم‌اند؛ بلکه از دهشت‌افکنی گرگ آزمند و به کمینی نزدیک فرونشسته نیز آگاهی می‌یابیم. این هر دو، با هم و در یک چارچوب، دیده می‌شوند.

جان‌سخن آن‌که خوب و بد، در نگاه هستی‌شناسانه‌ای که از چشم‌اندازی فراخ‌تر و کران‌مندتر می‌نگرد، نمی‌توانند با هم نیایند و از هم جدایی بگیرند. گیتی در نهاد ناآرام خود هم سویه‌ای سوگ‌مندانه دارد و هم سویه‌ای دل‌انگیزانه! بهره دلیران به شناخت هستارها‌ تنها شادی برچیدن از گلستان خوشی‌ها نیست؛ بلکه رنج کشیدن از خار ناخوشی‌ها نیز هست.

انتهای پیام
captcha