به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مهدی مستکین، مدیر گروه فرهنگ کمیسیون یونسکو در یادداشتی اندر حکمت شب یلدا مینویسد: شبی فروزان در راه است ما ایرانیان آن را یلدا مینامیم.
سبب چیست که در طولانیترین شب سال و در هنگامه جوانی و خودنمایی ترشگونه پایان خزان و آغاز زمستان استخوانسوز و تابزدا؛ ایرانیان به استقبال زایش نور و درخشش آفتاب عالمتاب میروند. پاسخ را باید در دو واژه پرتوفشان «امید» و «تولد» باز جست.
ایرانیان در شبستان شب یلدا با موهبت امید به نظاره تولد خورشید عالمافروز مینشینند. دیوها با جشن و پایکوبی میکوشند امید را از آدمیان بازستانند و با قهقهههای مستانه؛ متعفن و بدبو بذر ناامیدی را در دل آدمیان بکارند.
دیوها به قول شیخ اجل سعدی به سان خفاش از چشمه خورشید متنفر و منزجرند و به قول سهرودی بزرگ میکوشند هدهد جان را که عاشق چهره خورشید است، گرفتار شبستان قیرگون خویش نمایند.
اما زهی خیال باطل! که آدمی با سلاح دیوشکن امید به میدان میآید.
به قول حافظ مست:
بر سر آنم که گر زدست برآید / دست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد / دیو چو بیرون رود فرشته در آید
باری یاران یلدا برای ایرانیان تفسیر نظامی نازنین را به یاد میآورد: «دیو بندی و فرشته پیوندی»
حافظ عزیز با نواختن در شیپور امید یکی از سالاران شب نورد و نور پیمای ما ایرانیان است؛ نوای دلنواز او اینگونه لشکر نور را برای هجوم بر لشکریان پلیدی و تاریکی ندا میزند:
سحر، چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد/ به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
پس دل خوش دارید که خورشید خسرو نشان خاور از مشرق ساغر نور و شادی گلبانگ پیروزی را بانگ میزند؛ و به نوای داوودی امیدوارنه میگوید:
روز هجران و شب فرقت یار اخر شد / زدم این فال و گذشت اختر کار اخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود/ عاقبت در قدم باد بهار اخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل/ نخوت باد دی و شوکت خار اخر شد
از هر گوشه این مرز پرگهر ایرانیان از هر قوم و قبیلهای با پیش قراولان فرهنگی و سالاران تمدنی خویش فردوسی، رودکی، نظامی، سنایی، عطار، شمس، مولانا، سعدی، حافظ و جامی و ... با هم این نظم سخته و ستوار فردوسی بزرگ را زمزمه میکنند:
بیا تا جهان را به بد نسپریم / به کوشش همه دست نیکی بریم
آن سوتر سعدی مهرانگیز بانگ میزند:
برخیز که میرود زمستان/ بگشای در سرای بوستان
حافظ عزیز با کرشمه گری میفرماید:
معاشران گره از زلف یار بازکنید /شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
عطار معطر میفرماید:
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی / آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
و نظامی جادو سخن اینگونه پاس نور و شادی را به فرجام میآورد.
بیا تا نشینیم و شادی کنیم
دمی در جهان کیقبادی کنیم
یک امشب ز دولت ستانیم داد
ز دی و ز فردا نیاریم یاد
و فرجام این کلام تقدیم به هم وطنان مهرگسترم:
دمی را که سرمایه زندگی است
به تلخی سپردن نه فرخندگی است.