تقریری بر اصول و مبانی مسئله نظم نوین جهانی
کد خبر: 3887381
تاریخ انتشار : ۰۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۳

تقریری بر اصول و مبانی مسئله نظم نوین جهانی

حجت‌الاسلام سیدحسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به ارائه توضیحاتی در زمینه اصول و مبانی مسئله نظم نوین جهانی پرداخت.

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام سیدحسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادداشتی را با عنوان «اصول و مبانی مسئله نظم نوین جهانی» در اختیار ایکنا قرار داده که در ادامه می‌خوانید؛

مقدمه

یکی از روش‌های نقد یک دیدگاه علمی آن است که مفاد و محتوای مطالب، استدلال­‌ها و تحلیل‌های آن دیدگاه را با مبانی و اصول مفروض و مقبول آن سنجیده و مورد مقایسه قرار دهیم تا روشن شود، آیا با یکدیگر هم­خوان هستند یا خیر؟ (پیرامون این شاخصه، در سلسله کارگاه‌های «متد نقد» بحث کردم و در «پرسشنامه نقد» نیز مطالبی آمده است. ر.ک: حسینی، سید حسین، 1392، پرسشنامه نقد، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).

معمولاً چنین است که مبانی، اصول، تعاریف، و پیش­‌فرض‌های یک دیدگاه را در مباحث مقدماتی آن؛ یعنی در مقدمه یا پیش­گفتار کتاب یا مقاله، می­توان یافت یا حدس زد؛ گاه خود نویسنده به آن‌ها اشاره می‌کند و گاه بایستی خواننده یا ناقد آن‌ها را در لابه‌لای اشارات و لوازم و پیشینه و پسینه­‌ای مباحث جست‌وجو و کشف کند.

اگرچه رشته لیسانس نویسنده این سطور، علوم سیاسی بود و در آن دوره به اندازه چند برابر معمول دوره‌­های کنونی، واحدهای درسی را می­‌گذراندیم اما سال‌هاست به دلیل رشته اصلی خودم یعنی فلسفه و کلام، متمرکز در مطالعات روش شناسی علم دینی و نقدپژوهی هستم. با این وجود، کتاب «نظم جهانی» (ر.ک: کسینجر، هنری، 1396، نظم جهانی؛ تأملی در ویژگی ملت­‌ها و جریان تاریخ، ترجمه محمد تقی حسینی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی) توجه بنده را به خود جلب کرد، چرا که نویسنده آن، از زاویه مطالعات فلسفه تاریخی و فلسفه سیاسی به مسئله توجه کرده و بر این اساس، باید آن را از همین زاویه نیز مورد تحلیل و نقد قرار داد.

بدین ترتیب برای نقد علمی یک دیدگاه محکم و با پشتوانه، نمی‌­توان خود را به مسائل ساده و فرعی آن سرگرم کرد بلکه باید راهی یافت تا مطمئن شد عمق یک دیدگاه را فهم کرده و هم اینکه، بدرستی آن را نقد کنیم.

به این جهت؛ از مقدمه این کتاب، 12 نکته محوری مورد نظر نویسنده را استخراج کردم تا نشان داده شود چنانچه نویسنده‌­ای، تعاریف و اصول و مبانی و طبقه بندی خاصی را برای پژوهش خود ارائه دهد و سپس در مسیر طرح و تحلیل و استدلال و استنتاج خود، از آن اصول مفروض عدول کند، این امر نشانه آن است که تحقیق او از مدار بنیادهای علمی خارج شده است زیرا به تناقض گویی و «شیبِ پارادوکسیکال» گرفتار آمده است.

این نکات بسیار قابل توجه هستند، به ویژه بند4 که از نسبت نظم جدید بین‌­المللی با یک چشم‌انداز فلسفی سخن می‌­گوید و نشان آن است که هرگونه تحولی در عالم ذهن و عین، بدون مطالعات فلسفی و در اینجا؛ نظریه­‌های نوین فلسفه سیاسی، امکان پذیر نیست. این نکته دلالت بر آن دارد که اگر بخواهیم به مسئله «تمدن نوین اسلامی» نیز بیاندیشیم، این امر بدون ابداع و تدوین نظریه‌های نوین فلسفه سیاسیِ ناظر به مسئله تمدن نوین اسلامی به وقوع نمی‌­پیوندد.

مطالب اصلی پیش­گفتار این کتاب با عنوان «مسئله نظم جهانی» را، می‌­توان در 12 بند خلاصه کرد که به ­نحوی نقش مبانی و اصول کلی نظری در دیدگاه‌های هنری کسینجر را دارند. نخست، عناوین کلی و سپس در ذیل هر عنوان، توضیحات کتاب بیان می‌شود.

این اصول (برمبنای دیدگاه کیسینجر و بر اساس برداشت تحلیلی نویسنده این سطور) عبارتند از:

1.   ملاک تجدد، ارزش‌های آمریکایی است زیرا منجر به تغییراتی مهم در وضع بشر شده است.
2.   اما امروزه نظام قانون محور آمریکایی، با چالش‌هایی روبرو شده است.
3.   تاکنون هیچ نظمی شکل نگرفته که مصداق تمام و کمال نظم جهانی باشد.
4.   نظم جدید بین‌المللی، یک چشم‌انداز فلسفی کاملاً منحصر به فرد داشت.
5.   گسترده‌ترین مفهوم نظم جهان شمول، از آنِ اسلام بود.
6.   شکل‌گیری بینشی متفاوت به نظم جهانی (در دنیای نو)، در آمریکا.
7.   اهمیت نظام وستفالی؛ اصول وستفالی تاکنون تنها مبنای مورد قبول همگان، از میان تمام مفاهیم نظم بوده است.
8.   مقابله با اصول وستفالی؛ (با این وجود)، اصول وستفالی از همه سو مورد هجوم قرار گرفته است (و گاه با ادعای برقراری نظم جهانی).
9.   بازتعریف مفهوم نظم جهانی؛ برای پاسخ به پرسش‌ها و چالش‌های پیش، باید به سه سطح از نظم توجه کرد.
10.  این کتاب به مناطقی می‌پردازد که تعبیر آن‌ها از نظم جهانی، بیشترین نقش را در تکامل دوران مدرن داشته است.
11.  تعادل بین مشروعیت و قدرت بسیار پیچیده است.
12.  طرح یک پرسش مهم؛ مسئله اصلی این است که: چگونه می‌توان ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی گوناگون و واگرا را در کسوت یک نظم مشترک در آورد؟

 اصول 12گانه نظم جهانی

هم اینک به شرح اصول 12گانه، بر مبنای دیدگاه کیسنجر می­پردازیم.

1. ملاک تجدد، ارزش‌های آمریکایی است زیرا منجر به تغییراتی مهم در وضع بشر شده است. (ر.ک: همان، ص هفده و هجده)

  • هَری ترومن: آمریکا کاملاً بر دشمنان خود پیروز شد و سپس آ‌نها را به جامعه ملت‌ها باز گرداند و فقط آمریکاست که می‌تواند چنین کاری بکند.
  • بالیدن به ارزش‌های انسانی و دموکراتیکی آمریکا و تلاش برای برقراری صلح در جهان.
  • این امر (ارزش‌های انسانی و دموکراتیکی آمریکا) از ویژگی‌های مشابه در تجربه‌های آمریکاست.
  • جامعه جهانی نیز با آمریکا وحدت نظر داشت در ایجاد نظمی فزاینده و گسست‌ناپذیر مبتنی بر همکاری میان دولت‌هایی که به قوانین و هنجارهایی واحد پای‌بند بودند.
  • قوانین و هنجارهای حقوق بشری مانند: 1. پذیرای نظام‌های اقتصادی لیبرال، 2. کنار نهادن کشور گشایی، 3.احترام به تمامیّت ملی یکدیگر و 4.برگزیدن شیوه‌ای مشارکتی و دموکراتیک برای نظام حکومتی خود.

2.   اما امروزه نظام قانون محور آمریکایی، با چالش‌هایی روبرو شده است. (ر.ک: همان، ص هیجده)

  • اجبار مکرر کشورها به اَدای سهم خود و بازی مطابق قواعد قرن 21، نشانگر این است که هیچ تعریف مشترکی از این نظام وجود ندارد.
  • در بیرون از جهان غرب، مناطقی که نقش اندکی در بنیان‌گذاری این قواعد ایفا کردند، درستی این قواعد را زیر سؤال برده‌اند!

در نتیجه، اگر چه در زمانه ما بیش از هر دوره دیگری، سخن از «جامعه بین‌المللی» در میان است، اما هیچ هدف، روش، یا حد و مرز مشخص و پذیرفته شده‌ای برای آن در نظر گرفته نشده است. یعنی زمانه ما با پافشاری بسیار و ناامیدی بسیار، در جستجوی مفهوم نظم جهانی است. یعنی زمانه ما، زمانه تضاد بین خطر آشوب فراگیر و شکل‌گیری هم پیوندی‌ها و روابطی بی‌سابقه است مانند:

  1. گسترش سلاح‌های کشتار جمعی
  2. فروپاشی دولت‌ها
  3. پیامدهای تخریب محیط زیست
  4. استمرار نسل کُشی
  5. گسترش فناوری‌های جدید فراتر از اختیار و درک انسان
  6. روش‌های جدید دسترسی به اطلاعات و انتقال آن که سبب پیوند مناطق مختلف شده است
  7. بازتاب جهانی اطلاعات و...
  • سؤال: آیا به دورانی رسیده‌ایم که نیروهایی فراتر از محدودیت‌های هر نوع نظمی، شکل‌دهنده آینده هستند؟!

3.   تاکنون هیچ نظمی شکل نگرفته که مصداق تمام و کمال نظم جهانی باشد. (ر.ک: همان، ص نوزده)

  • درخصوص پیشینه و گونه‌های نظم جهانی به این نکات باید نظر انداخت؛
  • مفهوم نظمی که امروزه می‌شناسیم، زاده 4 قرن پیش در اروپای غربی در نشست صلح در ایالت وستفالیای آلمان بدون حضور و اطلاع بیشتر قاره‌ها و تمدن‌ها!
  • این قرارداد در پس یک قرن نبرد فرقه‌ای و شورش‌های سیاسی بود که منجر به جنگی 30 ساله در اروپای مرکزی شد و مهم اروپای مرکزی از بین رفتند.
  • شرایط اروپای آن زمان تقریباً همچون شرایط جهان امروز ما بود که کثرت واحدهای سیاسی با اندیشه‌ها و اعمال متناقض، قدرت کافی برای غلبه بردیگران را نداشتند.
  • این چند دستگی و تکثر، کاملاً ناخواسته و تصادفی، در تاریخ اروپا رخ داده بود.

در نتیجه، صلح وستفالی، نه یک دیدگاه یکپارچه اخلاقی، بلکه بازتاب دهنده راهکاری عملی برای کنار آمدن با واقعیت بود.

  • مبنای صلح وستفالی عبارت است از:
  1. به رسمیت شناختن دولت‌های مستقل
  2. پرهیز دولت‌ها از مداخله در امور داخلی یکدیگر
  3. تفویض اختیار حکومت مستقل به هر دولت در قلمرو خود
  4. هر دولت، ساختارهای داخلی و رسالت مذهبی دیگر دولت‌ها را می‌پذیرفت
  5. تعدیل خواسته‌های دولت‌ها با تعادل قدرت بین یکدیگر.

نتیجه آن است که صلح وستفالی تبدیل به نشانه‌ای بارز از یک «نظم جدید بین‌المللی» شد.

4.   نظم جدید بین‌المللی، یک چشم‌انداز فلسفی کاملاً منحصر به فرد داشت. (ر.ک: همان، ص بیست)

*این بند، بسیار مهم و قابل توجه است و کیسینجر در ذیل آن به چند نکته اشاره می‌­کند:

  • کوشش اروپائیان برای اتمام این غائله، پیشاهنگ تفکرات امروزی ما گردید.
  • این کار، جزئی‌نگری را به سمت کاربردگرایی و رواداری سوق داد و از دل کثرت و محدودیت‌ها، به نظم دست یافت.
  • متولیان صلح وستفالی هرگز نمی‌اندیشیدند که قرار است نظامی را پایه‌گذاری کنند که در سرتاسر جهان پیاده شود.
  • پس اندیشه نظم جهانی تنها درون بخشی از جغرافیای جهانی به اجراء درآمد و سپس در مناطق دیگر جهان نیز تکرار شد.
  • دلیل این مسئله آن نبود که فناوری‌های آن زمان این امکان را فراهم نمی‌ساخت تا یک نظام واحد جهانی برقرار گردد.

در نتیجه، هر نظامی، خود را الگوی حکومت مشروع برای بشریت می‌پنداشت و گمان می‌کرد با حکومت خود، جهان را نظم می‌بخشد.

  • به‌عنوان نمونه، چین در جهتی مخالف اروپا، کانون مفهوم سلسله مراتبی نظم خود بود که به مدت چندین هزاره بر بنیاد اندیشه‌ای جهانی بنا شده بود.
  • در این نظام، امپراتور بر همه چیز در جهان احاطه داشت و برقلة یک سلسله مراتب سیاسی و فرهنگی می‌ایستاد که متمایز و جهان شمول بود.
  • در میانه اروپا و چین نیز، اسلام قرار داشت.

5.   گسترده‌ترین مفهوم نظم جهان شمول، از آنِ اسلام بود. (ر.ک: همان، ص بیست و یک)

  • (از جهات فکری) اسلام باور داشت باید یک حکومت الهی واحد بر جهان حکم راند و صلح و وحدت را به ارمغان آورد.
  • (از جهات عملی) اسلام در سده 7 با تفوق مذهبی و فتوحات خود، در سه قاره گسترده شد.
  • در نتیجه، اسلام با اتحاد جهان عرب و تصرف باقیمانده امپراتوری روم و گرفتن امپراتوری ایران، بر خاورمیانه، شمال آفریقا، آسیا، و بخش‌هایی از اروپا مسلط شد.
  • بنابر تعبیر اسلام از نظم جهانی، مقدر بود این دین در دارالحرب (سرزمین‌های کفر) نفوذ و گسترش یابد تا سراسر جهان در زیر چتر یک نظام هماهنگ برپایه رسالت پیامبر اسلام در آید.
  • نتیجه آنکه هنگامی که اروپا، نظم متکثر چند دولتی خود را برپا ساخت، امپراتوری ترکان عثمانی با ادعای حکومت جهانی اسلامی برپا شد و در سرزمین‌های اعراب و مدیترانه و بالکان و اروپای شرقی نفوذ کرد.
  • هشدار سلطان محمد فاتح به دولت شهرهای ایتالیا در قرن 15: شما بیست دولت هستید، با یکدیگر یک صدا نیستید، فقط باید یک امپراتوری، یک باور و یک قدرت برجهان حکومت نماید.

6.   شکل‌گیری بینشی متفاوت به نظم جهانی (در دنیای نو)، در آمریکا. (ر.ک: همان، ص بیست و دو)

  • با شروع نبردهای سیاسی و فرقه‌ای در اروپای قرن 17، پیورتیان‌هایی که به آمریکا مهاجرت کردند بدنبال تحقق و اجرای «طرح الهی» خود با سفر به طبیعت وحشی بودند برای رهایی از وابستگی به ساختارهای فاسد قدرت.
  • فرماندار جان وین تراپ بر عرشة کشتی عازم ماساچوست در سال 1630 گفت که آنان قصد دارند تا شهری بر روی یک تپه بسازند و با اصول عادلانه و شیوه اداره منحصر به فرد خود، الهام‌بخش جهانیان باشند.
  • در دیدگاه آمریکایی نسبت به نظم جهانی، صلح و تعادل باید بطور طبیعی رخ دهد و دشمنی‌های دیرینه کنار رود البته اگر دیگر ملت‌ها نیز همان اصول حکومتی آمریکائیان را بپذیرند.
  • وظیفه اصلی سیاست خارجی آمریکا؛ بیش از پی‌گیری منافع آمریکا، ترویج اصول مشترک شده بود.

در نتیجه، در طی زمان، آمریکا در حال تبدیل شدن به مدافع بلامنازع نظمی بود که اروپا بنیان گذارد، اما همچنان وضعیت مبهم بود به دلیل تفاوت دیدگاه آمریکا و اروپا: 1ـ دیدگاه آمریکا، متکی بر برقراری صلح از طریق اصول دمکراتیک بود و 2- دیدگاه اروپا، بر پایه پذیرفتن نظام تعادل قدرت (اروپایی) شکل گرفت.

7.   اهمیت نظام وستفالی؛ اصول وستفالی تاکنون تنها مبنای مورد قبول همگان، از میان تمام مفاهیم نظم بوده است. (ر.ک: همان، ص بیست و سه)

نظام وستفالی به‌عنوان چارچوبی برای نظم بین‌المللی دولت محور که تمدن‌ها و مناطق گوناگون را در برمی‌گیرد در تمام دنیا گسترده شد.

علت این گسترش، این بود که کشورهای اروپایی، با گسترش خود، الگوی این نظم جهانی را به دیگر مناطق بردند؛ اصولی مانند: استقلال ملی، دولت مقتدر، منافع ملی، و عدم مداخله.

در نتیجه، نظام معاصر و جهانیِ وستفالی (جامعه جهانی)، کوشیده ماهیت هرج و مرج گونه جهان را با شبکه وسیعی از ساختارهای سازمانی و حقوقی بین‌المللی مهار نماید مانند: تجارت آزاد، نظام پایدار مالی، حل مناقشات بین‌المللی، و اعمال محدودیت بر شیوه‌های جنگ‌ها.

در نهایت، اکنون این نظام جهانی، هر فرهنگ و منطقه‌ای را در برگرفته و  نهادهای آن چارچوبی بی‌طرفانه و تا حد زیادی فارغ از ارزش‌های خاص در جامعه، برای برهم­کنش‌های میان جوامع گوناگون، فراهم کرده است.

8.   مقابله با اصول وستفالی؛  (با این وجود) اصول وستفالی از همه سو مورد هجوم قرار گرفته است (و گاه با ادعای برقراری نظم جهانی). (ر.ک: همان، ص بیست و چهار)

  • اول؛ خودِ اروپا:

ـ اروپا از نظام دولت محوری (که خود طراح آن بود)، فاصله گرفت و بدنبال بهبود بخشیدن براین نظام از طریق مفهوم اقتدار مشترک است.

ـ اگرچه اروپا مبدع مفهوم تعادل قدرت بود، اما آگاهانه و به شدت، عنصر قدرت را در نهادهای جدید خود محدود کرده است.

-در نتیجه، اروپا به دلیل کم‌اهمیت پنداشتن ظرفیت‌های نظامی خود، دیگر توانایی مقابله با قانون‌شکنی‌ها در جهان را ندارد.

  • دوم؛ در خاورمیانه:

ـ جهادیان در خاورمیانه، دو جبهه سنی و شیعی جوامع را در هم می‌شکنند و دولت‌ها را فرو می‌پاشند تا به بینش انقلاب جهانی دست یابند.

ـ این بینش، ریشه در گونه اصول‌گرایی اسلام دارد.

-در نتیجه، در خاورمیانه، مفهوم دولت و نظام منطقه‌ای در خطر و مورد هجوم است.

این هجوم از دو سو است:

1-ایدئولوژی‌هایی که این دولت‌ها را نامشروع می‌پندارند و 2ـ هجوم شبه نظامیان تروریستی

 

  • سوم؛ آسیا:

ـ آسیا اگرچه از موفق‌ترین منطقه در اتخاذ اصول دولت مقتدر بود، اما اکنون آکنده از رقابت‌ها و ادعاهای تاریخی است.

  • در نتیجه، در آسیا، هر کشوری خود را «در حال قیام» تا مرز تقابل می‌بیند.
  • چهارم؛ آمریکا:

ـ موضع آمریکا متغیر بوده است:

1ـ گاهی مدافع نظام وستفالی.

2ـ گاهی از مبانی تعادل قدرت و عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها انتقاد کرده است.

3ـ گاهی این دو موضع را با هم اتخاذ کرده است.

 

  • در نتیجه، آمریکا مدعی اهمیت ارزش‌های خود در برقراری نظم جهانی مبتنی بر صلح است. اما آمریکا درصدد تعریف رابطه میان قدرت خود و اصول خود است.
  • همه مراکز قدرت تا اندازه‌ای عناصر نظم وستفالی را بکار می‌بندند، اما هیچ‌یک مدافع بی‌طرف این نظام نیستند.
  • در نتیجه، نیازمند رویکرد جدیدی هستیم؛ رویکردی که به تکثر در وضع انسان و آزادی انسان بها بدهد. در نتیجه، نظم را در این معنا باید با فرهنگ‌سازی پرورانید و نه با زور و اجبار. و هر نظم جهانی اگر بخواهد پایدار بماند، باید از سوی رهبران و شهروندان، پذیرفته شود.
  • شاخصه‌های نظم جهانی جدید عبارتند از: 1ـ آزادی؛ زیرا نظم بدون آزادی، سرانجام نیروی ضد خود را ایجاد می‌کند. 2ـ نظم؛ زیرا آزادی نیز بدون چارچوبی از نظم و حفظ صلح، حاصل نمی‌شود و استمرار نمی‌یابد. و لذا آزادی و نظم، دو قطب متقابل‌اند که به هم وابسته‌اند.
  • سؤال: آیا رهبران امروز می‌توانند از فوریت رخدادهای روزمره، پا را فراتر نهند و به چنین تعادلی دست یابند؟!

9.   بازتعریف مفهوم نظم جهانی؛ برای پاسخ به پرسش‌ها و چالش‌های پیش، باید به سه سطح از نظم توجه کرد. (ر.ک: همان، ص بیست و پنج)

  • تعریف سه سطح از نظم عبارتند از:

1ـ نظم جهان = مفهوم مورد پذیرش یک منطقه یا تمدن درباره چیستی مناسبات عادلانه و توزیع قدرت (برهمه جهان).

2ـ نظم بین‌المللی = کاربست عملی این مفاهیم در بخش قابل توجهی از جهان به‌گونه‌ای که تعادل قدرت در جهان را تحت تأثیر قرار دهد.

3ـ نظم‌های منطقه‌ای = از همین اصول پیروی می‌کنند اما در یک محدوده جغرافیایی مشخص اِعمال می‌شوند.

ـ هر یک از این نظام‌های سه‌گانه نظم، بر دو مؤلفه استواراند. این دو مؤلفه مهم نظم جهانی عبارت است از: 1ـ مشروعیت؛ یعنی مجموعه‌ای از قوانین پذیرفته شده که محدوده‌های اختیار در عمل را تعریف می‌کند و 2- قدرت؛ یعنی تعادل قدرتی که هنگام ناکارآمدی قانون، محدودیت‌هایی را تعیین می‌کند و از چیرگی یک واحد سیاسی بردیگری جلوگیری می‌کند.

10.  این کتاب به مناطقی می‌پردازد که تعبیر آن‌ها از نظم جهانی، بیشترین نقش را در تکامل دوران مدرن داشته است. (ر.ک: همان، ص بیست و شش)

11.  تعادل بین مشروعیت و قدرت بسیار پیچیده است. (ر.ک: همان، ص بیست و شش)

  • هر چه ناحیه جغرافیایی، کوچک‌تر و باورهای فرهنگی آن منسجم‌تر باشد، رسیدن به توافق نظر عملی آسان‌تر است؛ اما در جهان مدرن، نیاز زیادی به نظم جهانی وجود دارد؛ زیرا مجموعه‌ای از عناصر نامرتبط از نظر تاریخی و ارزشی وجود دارند که خود را فقط براساس محدودیت‌های ظرفیت خویش تعریف می‌کنند. در نتیجه، این امر منجر به نزاع می‌شود بجای نظم.

12.  یک پرسش مهم؛ مسئله اصلی این است که: چگونه می‌توان ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی گوناگون و واگرا را در کسوت یک نظم مشترک در آورد؟

*- تأمل:

1ـ با نظر به آخرین فراز مطرح (بند12)، می‌توان گفت نهایتاً هنری کسینجر تحلیل‌های خود را از «مفهوم نظم جهانی»، به یک پرسش فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخی باز می‌گرداند که: چگونه می‌توان ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی گوناگون و واگرا را در کسوت یک نظم مشترک در آورد؟

 بسیار روشن است که این پرسش، ریشه در یک پرسش مهم فلسفی دارد و آن نحوه جمع بین کثرت و وحدت است.

در نتیجه، این امر، نشان‌دهنده ریشه‌ها و مبانی فلسفی نگاه و رویکرد وی به مسائل سیاسی و در اینجا، مفهوم نظم جهانی است؛ و نه صرفاً یک تحلیل خُرد سیاسی در قالب مطالعات علوم سیاسی یا علوم اجتماعی کلاسیک.

2ـ با مرور بر پیشگفتار و مفاد کتاب روشن می‌شود که:

اول؛ مسئله اصلی این کتاب، مسئله «نظم جهانی» و نحوه صورت‌بندی آن است.

دوم؛ مسئله نظم جهانی نیز وابسته به فهم مفهوم نظم جهانی است که کیسینجر در پیشگفتار کتاب بدان پرداخته است.

در نتیجه، نقطه دال مرکزی یا نخ تسبیح کتاب، مسئله نظم جهانی است و سرنخ آن نیز، مفهوم‌یابی آن در پیشگفتار کتاب است.

بنابراین، اگر بتوان بدرستی این مسئله را فهم کرد، می‌توان بدرستی این کتاب را تحلیل و نقد کرد والاّ فلا.

دو مسئله نیز قابل توجه و دقت است که: اولاً، به چه میزان نویسنده کتاب، در مسیر کار و تحلیل‌های خود در فصول کتاب، به مفهوم منتخب خود وامدار و پای‌بند است؟ و ثانیاً، آیا مفهوم دیگری را می‌توان جایگزین این مفهوم‌پردازی از «نظم جهانی» کرد؟ و نقاط امتیاز و کاستی مفهوم‌پردازی فوق چیست؟

3- از سوی دیگر این پرسش وجود دارد که چرا کسینجر، نظم جهانی اسلامی پیش از وستفالی را به حساب نمی‌­آورد و آن را مانند نظم وستفالی، مبدأ و نقطه شروع قرار نمی­‌دهد؛ با وجود اینکه خود، از چنین نظمی و اهمیت آن نیز یاد کرده است و از تفوق مذهبی و سیاسی آن در قرن 7 یاد می­‌کند؟!

4- حکم مطلق به در برگرفتن نظم وستفالی بر همه جهان و هر فرهنگ و منطقه‌­ای یا اینکه نظمی بی‌­طرفانه است، با واقعیت­‌های امروزی سازگار نیست.

 

انتهای پیام
captcha