بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر در «حکمت آیین»
کد خبر: 3915966
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۴

بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر در «حکمت آیین»

چهل و سومین شماره از فصلنامه حکمت آیین به صاحب امتیازی دانشگاه باقرالعلوم (ع) منتشر شد.

به گزارش ایکنا؛ در چهل و سومین شماره از فصلنامه «حکمت آیین» مقالاتی با عناوین «سویه‌های معرفت‌آفرینی فضایل در حکمت صدرایی»، «بررسی تطبیقی رابطه کمال جلا و استجلای الهی با انسان کامل در مکتب ابن‌عربی و مکتب وحی»، «بررسی جوهر و عرض از دیدگاه ملاصدرا و عرفان نظری»، «بررسی رویکرد ویلیام آلستون در توجیه باور دینی؛ آثار و نتایج الاهیاتی و معرفتی»، «بررسی انتقادی ازخودبیگانگی فلسفی از منظر یاسپرس با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی»، «بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر»، «بررسی و نقد روش کلامی اقبال لاهوری» و «بررسی پدیدارشناسی در فیزیک کوانتومی و حکمت صدرایی» منتشر شده است.

سویه‌های معرفت‌آفرینی فضایل در حکمت صدرایی

در طلیعه نوشتار «سویه‌های معرفت‌آفرینی فضایل در حکمت صدرایی» می‌خوانیم: یکی از محورهای پژوهش در معرفت‌شناسی غربی و دینی در دهه‌های گذشته، ارزیابی نقش فضایل ـ اعم از اخلاقی و فکری ـ بر معرفت است و نظریه‌پردازان زیادی، از نوع و میزان اثرگذاری فضایل فکری و اخلاقی بر معرفت سخن گفته‌اند. از مبانی وجودشناسانه و رهیافت­های نوین ملاصدرا و پیروان او به سه مقوله: علم (چیستی، منابع و موانع)، نفس و فضایل می­توان پاسخ­های جدیدی به این مسأله اصطیاد کرد. صدراییان با تعیین معیار برای چیستی فضایل، از کم و کیف نقش کلیدی فضایل و رذایل اخلاقی و فکری در فرآیند معرفت سخن گفته­اند. البته سیاق و گاه تصریح سخنان نشان می‌دهد ایشان اغلب معرفت حقیقی و والا یا همان معرفت به امور متعالی را در گرو آراستگی به فضایل اخلاقی می­دانند؛ اما فضایل فکری را پیش‌نیاز غالب معرفت‌ها می‌شمارند. این پژوهش با مروری بر فضیلت­گرایی معرفتی معاصر، در پی کشف سویه‌های چنین نگرشی در معرفت‌شناسی صدرایی است. گذار از تعریف رایج ارسطویی از فضیلت، اشاره به مصادیق جدیدی از فضایل فکری و همچنین ترسیم دقیق فرآیند اثرگذاری فضایل بر معرفت، از ویژگی‌های این سنت فلسفی است.

رابطه کمال استجلای الهی با انسان کامل

در طلیعه نوشتار «بررسی تطبیقی رابطه کمال جلا و استجلای الهی با انسان کامل در مکتب ابن‌عربی و مکتب وحی» آمده است: «جلا» و «استجلا» دو اصطلاح عرفانی است که ناظر به نظام هستی‌شناختی است و همه تعین‌های حقانی و خلقی را شامل می‌شود. «جلاء» ظهور و جلوه ذات خداوند متعال برای خودش و در خودش و «استجلا» ظهور و جلوه ذات حق برای خودش و در تعینات خلقی است. نوشتار حاضر با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی تطبیقی رابطه کمال جلا و استجلای الهی با انسان کامل در مکتب ابن‌عربی و مکتب وحی پرداخته است. بر اساس یافته‌های این پژوهش روشن می‌شود که مقصود نهایی حق تعالی از ایجاد مجالی و مظاهر، دیدن کمالات خود در مظهر و آئینه‌ای مغایر است؛ در این میان انسان بهره‌مند از ویژگی‌هایی است که به واسطۀ او سرّ حق بر حق ظاهر و اسرار او هویدا می‌گردد. بنابراین کمال استجلا به واسطه انسان محقق می‌شود؛ اما این مرتبه برای او بالقوه است؛ مظهر بالفعل، همان «انسان کامل» است که استعدادهای خود را به فعلیت رسانده است. آموزه جلا و استجلا در مکتب وحی نیز مطرح گردیده است؛ در متون عرفانی آیات و روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد علاوه بر این که بیانگر پیوند عمیق میان عرفان و وحی است، ریشه داشتن عرفان اسلامی در مکتب وحیانی را اثبات می‌کند.

بررسی جوهر و عرض از دیدگاه ملاصدرا و عرفان نظری

نویسنده مقاله «بررسی جوهر و عرض از دیدگاه ملاصدرا و عرفان نظری» در طلیعه نوشتار خود آورده است: از منظر عرفان نظری و حکمت متعالیه به‌ویژه بر مبنای وحدت شخصی وجود، ماهیت، احکام آن، نسبت ماهیت با وجود و مسائل مترتب، تصویر متفاوتی از مکاتب فلسفی پیشین به‌ویژه مشاء می‌یابد. بالتبع جوهر و عرض نیز که از مقولات ماهوی هستند تبیین متفاوتی می‌یابند. این پژوهش به ترسیم جوهر و عرض از دو منظر ملاصدرا و عرفان نظری می‌پردازد و سرانجام براین اساس، جوهر و عرض در حکمت متعالیه و عرفان نظری، با وجود حفظ صورت اصطلاحی سیری استکمالی در جهت عمومیت معنایی و نیز گسترة سعة وجودی طی می‌کند. در منظر ملاصدرا، در جوهر، سه عنصرِ «بدون موضوع بودن»، «مقوم بنفسه بودن» و «تقویم غیر» حفظ می‌شود با این تفاوت که اولا تبیین جدیدی از موضوع، تقویم و علیت در مراتب گوناگون ارائه می‌شود و ثانیا، این سه در یک جهت یکسان، ترسیم می‌شوند. به تناسب تغییر تفسیری در معنای جوهر، عناصر مبین عرض شامل نیاز به موضوع و نیازمندی در تقویم به غیر در رابطه با جوهر دگرگون می‌شوند و عرض مراتب و تقسیمات متنوعی می‌یابد. در عرفان نظری نیز همگام با رویکرد نهایی ملاصدرا، رابطة جوهر و عرض، تقسیمات آنها و عناصر سازندة تبیین معنایی آن‌ها دارای تفاوت نگاه مرحله‌ای می‌گردد.

بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر

نویسنده مقاله «بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر» در طلیعه نوشتار خود آورده است: شناخت انسان و ویژگی‌های او همواره دغدغه اندیشمندان بوده و هست؛ شهید مطهری، متفکر برجستة اسلامی در دورة معاصر، و ژان پل سارتر، متفکر اگزیستانسیالیست معاصر، علاقة بسیاری به بررسی مسائل مربوط به وجود انسانی داشتند. با توجه به اهمیت مباحث انسان شناسی و تاثیر آن در دیگر مباحث اساسی مانند خداشناسی و جامعه شناسی، این پرسش مطرح می‌گردد که این دو متفکر چه دیدگاهی درباره «انسان» دارند؟ و با توجّه به این که یکی از آنان موحّد و دیگری ملحد است، چه وجوه اشتراک و وجوه اختلافی میان دیدگاه آنان می‌توان یافت؟ در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به مقایسه دیدگاه آن دو پرداخته شده است. بر اساس یافته‌های تحقیق به نظر می‌رسد برخی وجوه اشتراک میان دیدگاه این دو متفکر وجود دارد، مانند: ارزشمندی آزادی، اهمیّت حالت انسانی دلهره، اهمیّت مسئولیت انسان، نقش فرد در ساختن شخصیّت خود. اما اختلافات مبنایی بسیاری نیز میان دیدگاه آن دو وجود دارد، برای نمونه در نظر سارتر آزادی، تنها ارزش انسانی است، و آزادی تنها کمال انسانی است. هم چنین از نظر او آزادی با وجود خداوند و وجود ارزش‌های دیگر تضاد دارد. اما به نظر استاد مطهری، آزادی فقط یک کمال مقدمی است و نه تنها با وجود خداوند در تضادّ ندارد، بلکه به جز وابستگی به خداوند هر گونه وابستگی با آزادی انسان تضادّ دارد. وابستگی به خداوند با آزادی انسان سازگار است.

بررسی پدیدارشناسی در فیزیک کوانتومی و حکمت صدرایی

در طلیعه نوشتار «بررسی پدیدارشناسی در فیزیک کوانتومی و حکمت صدرایی» می‌خوانیم: تفسیر کپنهاگی فیزیک کوانتومی متأثر از مبانی فلسفی پدیدارشناختی، با دوگانه‌انگاری پدیده و پدیدار، پدیدارشناسی فیزیک کوانتومی را مطرح کرد که حاصل آن نیز ذاتی بودن شانس و احتمال حاکم بر طبیعت است. لذا نتایج آزمایش‌های مربوط به ذرات کوانتومی غیرخوش تعریف همانند الکترون و فوتون، در هر آزمایش امکان تفاوت دارد. از سوی دیگر، نظام حکمت صدرایی با توجه به مبانی فلسفی موجود در حکمت، همانند نفی صدفه و علت‌مند بودن پدیده‌ها در جهان هستی، توانایی ارائه تفسیر واقع‌گرایانه و علی از مشاهدات فیزیک کوانتومی را دارد. از این رو ضرورت دارد ضمن بیان رویکرد پدیدارشناسانه فیزیک کوانتومی در توصیف احتمال ذاتی و عدم تعین حاکم بر طبیعت، تفاوت بنیادین آن با مبانی حکمت متعالیه بیان گردد. براساس یافته‌های این پژوهش، شانس و احتمال ذاتی حاکم بر طبیعت نیست و می‌توان از تجربیات کوانتومی توصیف علی و واقع‌گرایانه ارائه کرد. به عبارت دیگر تفاوت پدیدارها در تکرار آزمایش مشابه از پدیده معین، حتی در سطح تک ذره‌ها، تابع روابط علی است. در این نوشتار داده‌ها به صورت کتابخانه‌ای جمع‌آوری و به صورت توصیفی - تحلیلی بررسی می‌گردد. چشم‌انداز آن نیز پیامدهای فلسفی هر یک از تفاسیر فیزیک کوانتومی همانند طرد یا پذیرش واقع‌ گرایی است.

انتهای پیام
captcha