به گزارش ایکنا؛ نشست «فرد و جامعه در رویکرد اخلاقی قرآن» با سخنرانی حجتالاسلام مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب شب گذشته، 15 اردیبهشتماه، در صفحه اینستاگرام دینآنلاین برگزار شد. متن جلسه از نظر میگذرد؛
موضوع گفتوگوی ما فرد و جامعه در رویکرد اخلاقی قرآن است. من تعمداً گفتم که رویکرد و نگفتم نظام. چون شاید اساساً بشود بحث کرد که قرآن نظام اخلاقی دارد یا ندارد. معمولاً قرآنپژوهان یا اخلاقپژوهان وقتی تعالیم اخلاقی قرآن را فهرست میکنند، معمولاً آنها را در دو دسته اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی قرار میدهند. در این زمینه تعاریفی هم دارند؛ میگویند که اخلاق فردی آن دسته از آموزههای قرآن کریم است که معطوف به فرد است و رفتار یک فرد را نسبت به خودش یا نسبت به خدا تنظیم میکند و اخلاق اجتماعی تعالیمی است که روابط بینافردی شهروندان را درنظر دارد؛ مثل اینکه غیبت نکنید یا سوءظن نداشته باشید.
از نظر من تعبیر اخلاق اجتماعی در اشاره به این دسته دوم تعبیر رسایی نیست؛ بهتر است به اینها اخلاق جمعی بگوییم. معتقدم در قرآن مجموعهای از تعالیم وجود دارد که میشود آنها را به تعالیم اخلاقی جامعهای تعبیر کرد. مرادم از تعالیم اخلاقی جامعهای تعالیمی است که معطوف به فرد نه به مثابه یک فرد و نه به مثابه کنشگری است که در تعامل با دیگران رفتار میکند، بلکه این اخلاق جامعهای در قرآن کریم تلاش دارد جامعهای را توصیف کند که در آن جامعه امکان زیست اخلاقیشدنیتر و قابل تصورتر است.
به این معنا که برای جامعه یک کیفیتها و ویژگیهایی تعریف میکند که آن جامعه را به وضعیتی در میآورد که شهروندان آن جامعه سادهتر میتوانند اخلاق فرد و اجتماعی را رعایت کنند. پس آن چیزی که مد نظر دارم این است که در قرآن کریم یکسری تعالیم در حوزه اخلاق فردی است، یکسری تعالیم نیز در حوزه اخلاق جمعی است که معمولاً در کتب تفسیری از آن به اخلاق اجتماعی تعبیر میشود که از نظر بنده این توصیف توصیف نادرستی است. یکسری ویژگی هم داریم که معطوف به جامعه به مثابه یک حقیقت متمایز از افراد است که به آن اخلاق جامعهای میگوییم. این قسم سوم در بین مفسران ما خیلی مورد توجه نبوده است.
برای اینکه این بحث را پی بگیرم و مدعای خودم را توضیح دهم مجبورم از مفهوم واقعیت اجتماعی نام ببرم. دست کم نزد گروه کثیری از جامعهشناسان، جامعه حقیقتی متمایز از جمع عددی شهروندانش هست. به این معنا که جامعه جمع عددی افراد است به اضافه یک چیز دیگری و صرفا با جمع عددی مجموعه آدمها، شاهد پیدایش یک جامعه نیستیم. مثلاً اگر یک کلاس درسی را در نظر بگیرید این کلاس درس حقیقتی متفاوت از تعداد آدمهایی است که در این کلاس شرکت میکنند یا مثلا با جمع شدن صد نفر دور هم نمیتوانیم بگوییم یک گردان هستند. گردان یعنی این صد نفر باشند به اضافه یک نظم و سازمان خاصی در میان آنها. پس گردان چیزی متفاوت از جمع صد نفر است.
در جامعه هم دقیقا همین طور است. نمیشود تصور کرد هر جا تودهای از مردم دور هم جمع هستند گروه اجتماعی هستند. پس جامعه یک چیزی متفاوت و متمایز از شهروندانش است. این واقعیت اجتماعی که متمایز از شهروندان است از نگاه شماری از جامعهشناسان اخلاقی از جمله دورکیم یک واقعیتی است که خودش را بر افراد تحمیل میکند. به همین جهت در تعریف واقعیت اجتماعی میگویند شیوههایی از عمل فکر و احساسات که در برون از وجود آدمی شکل میگیرد. آن طرز فکر و احساس و عمل، خود را بر ما تحمیل میکند.
جامعهشناسان برای این مفهوم چند ویژگی قائل هستند؛ اول اینکه در بیرون وجود ماست؛ دوم اینکه از قدرت اجبار و تحمیل برخوردار است؛ یعنی میتواند ما را به کاری که برایمان معقول نیست وادار کند. مثلاً برخی سنتهایی که داریم چنان ما را در فشار قرار میدهند که اگر خودمان باشیم، میبینیم هیچ توجیهی برای آن نداریم. این فشار از ناحیه سنت میآید.
چرا این بحث مهم میشود؟ اگر یک مکتب اخلاقی بیاید برای تکتک کنشگران مجموعهای از دستورات را صادر کند، مجموعه از فضائل را فهرست کند و بگوید شما باید این فضائل را در روابط جمعی داشته باشید و آن جامعه را به عنوان یک حقیقت متمایز رها کند، عملاً این نظام اخلاقی تعطیل است و امکان تحقق ندارد؛ مثل آدمی که در جایی زندگی میکند که بسیاری احکام شرعی آنجا قابلیت اعمال ندارد. مثلاً کسی که در کشورهای اسکاندیناوی زندگی میکند که طلوع فجر و غروب آفتاب معنا ندارد، نمیتواند طبق دستورات اسلام روزه بگیرد. اگر شما صرفاً به آدمها توصیه کنید این فضیلت را داشته باشید ولی واقعیت اجتماعی را رها کنید، آدمها را در زحمت انداختید.
این واقعیت اجتماعی گاهی اوقات خصلت فیزیکی دارد و قابلیت مشاهده دارد، اما برخی مواقع قابلیت مشاهده ندارند؛ مثل مؤلفههای فرهنگی که قابلیت مشاهده ندارند و به افراد اجازه عمل به موازین اخلاقی را نمیدهند. اوایل دوره بلوغ فضای اطراف ما طوری بود که نماز خواندن سرمایه اجتماعی نبود و فرد نمازگزار را ملامتش میکردند، ولی من دوست داشتم نماز بخوانم؛ لذا خودم را از چشم همه پنهان میکردم چون به لحاظ فرهنگی آن فشار وجود داشت.
بحث ما این است وقتی فشار اجتماعی وجود دارد شانس کمتری برای عمل اخلاقی داریم. نمیشود به فضیلتمندی افراد جامعه تأکید کنیم، ولی فضیلتمندی واقعیت جامعه را فراموش کنیم. نمیشود که شما یک آدم عادل را در یک سیستم فاسد قرار دهید و همچنان توقع داشته باشد بر اساس عدالت رفتار کند. نمیشود جامعه آلوده باشد و شما بتوانید در این زمینه گلآلود پاکیزه بمانید.
انتهای پیام