به گزارش خبرنگار ایکنا؛ حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، رئیس انجمن کلام اسلامی حوزه علمیه قم، شب گذشته هفدهم اردیبهشتماه در شرح آیات اعتقادی قرآن، به تفسیر آیه ۱۷۸ سوره اعراف پرداخت. متن سخنان وی را در ادامه میخوانید:
انسان در کنار عوامل و موانع درونی با یک عامل بزرگ در مسیر هدایت مواجه است؛ وسوسه و انگیزههای شیطان و گاه سلطه و سلطنتی که بر انسان سایه میافکند، انسان را دچار خطرات و انحرافات میکند، حال سؤال این است که در مقابل این فضای سنگین، حضور شیطان در مسیر هدایت و شبههافکنی و ایجاد زمینههای خیالانگیز در وجود انسان، چه راهی برای برونرفت از این مشکل وجود دارد؟ آیا قرآن کریم راهی و مسیری را برای بیرون رفتن از این مسیر انحراف معرفی میکند؟ نقش خداوند متعال به عنوان خالق و پروردگار ما و به عنوان کسی که هدف اساسی خلقت را بندگی خود قرار داده و دنیا را مسیر تکامل انسان گذاشته چیست؟ در نهایت هدایت و ضلالت به چه کسی منسوب است؟ آیا انسانها عامل اصلی تأثیرگذاری هستند یا آیا شیطان در این مسیر موثر است یا خدای متعال تعیینکننده راه معرفت و هدایت ماست؟
در آیه ۱۷۸ سوره اعراف آمده است: «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي ۖ وَمَنْ يُضْلِلْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ هر که را خدا هدایت فرماید، هم اوست که هدایت یافته، و آنها را که به گمراهی واگذارد، هم آنان زیانکاران عالمند». در مقابل حرکت پیچیده و پیوسته شیطان، خدای متعال زمینههای هدایت و راهنمایی و راهبری خود را قرار داده است. درست است که شیطان فرصت یافته تا انسان را از هر سو و با ابزارهای مختلف به مسیر انحراف نزدیک و شناخت انسان را دچار خطر و تردید کند، اما از سوی دیگر، زمینههای هدایتورزی برای انسان از سوی خدای متعال فراهم است. خداوند پا به پای حیات انسان و همراه با او در همه لحظههای حیات به دنبال راهنمایی و جلوگیری از سرگشتگی انسان است. آیه شریفه به دو اصل هدایتآفرینی و گمراهیآفرینی خداوند اشاره میکند، اما مسئلهای که بسیار موجب سوال شده و حتی پارهای از گروهها و فرقههای اسلامی را به برداشتهای غلط از آیات قرآن کشانده، فهم این آیه و آیات دیگری است که خداوند هدایت و ضلالت را به خودش نسبت میدهد. لذا این موضوعی بسیار مهم است و باید آن را به خوبی تحلیل کرد.
همان گونه که میدانیم، قرآن کریم بارها و بارها هدایت و ضلالت را به خداوند نسبت میدهد و نشان میدهد که نقش خداوند در هدایت بسیار فراوان است؛ چیزی که انسان را به این سوال میاندازد که اگر هدایت از جانب اوست، پس اراده انسان و تلاش او و این فرآیندهای پیروی از مدارک عقلی، حسی و فطری چگونه است؟ نقش انسان در کنار هدایتهای الهی چیست؟ مگر ما در این زمینه نقشی نداریم؟ از سوی دیگر خداوند ضلالت را به خود نسبت میدهد، پس نقش اراده انسانی در این زمینه چیست؟ لذا باید نقش انسان، خداوند و شیطان، هر سه در مسیر ضلالت روشن و تبیین شود.
آیه شریفه آنچه را که به صراحت بیان میکند، این است که هدایت حقیقی به دست خداوند است و انسانی که میخواهد به هدایت الهی برسد، باید این نکته را بداند که علیرغم همه تلاشها و پیشگیریها و همه حرکتهای عمیق و دقیق برای رسیدن به حقیقت، در عین حال باید بدانند که هدایت از آن اوست و خداوند است که در نهایت امر خطیر راهیابی انسان به سعادت را تأمین میکند. از سوی دیگر، باید بداند که درست است شیطان وجود دارد و انسان باید در مقابل شیطان یک پیکار سخت و طاقتفرسا تن بدهد، اما در نهایت ضلالت به دست خداوند است و اوست که میتواند انسان را از کید شیطان رها کند و به مسیر حقیقت بیاورد.
اینکه چگونه ضلالت و هدایت توسط خداوند و به دست او اتفاق میافتد، پرسشی بسیار مهم و یک مسئله قرآنی است. نکته جالب این است که خدای متعال این تعبیر و مشابه همین تغییر در آیه شریفه را در دو داستان مهم گنجانده است. یکی از داستانهایی که دلالت بر هدایت الهی میکند در داستان اصحاب کهف است و اینکه خداوند چگونه آنها را در یک جامعه فاسد و در میان یک طبقه مترف و دنیای پر از تاریکی به سوی نور هدایت میکند و هم اینکه با یک امر اعجاب آمیز و خارق العاده، به ندای درون آنها و دعای آنها پاسخ داده و آنها را برای به سوی هدایت و نور میکشاند. در قرآن کریم زمینههای انحراف جامعه و از سوی دیگر اراده این گروه مؤمن و در نهایت اراده الهی تشریح شده است.
مثال دوم که در بحث کنونی ماست و در ضمن یک مثال برای اضلال و گمراهی آمده، ماجرای بلعم باعورا است؛ کسی که قرآن کریم فرموده ما آیات خودمان را به او دادیم، اما خود او بود که به دلیل غرور و کبر و ندانستن نعمت خدا و احساس بینیازی این آیات را از خود خارج کرد و اراده سوئی داشت که زمینه از بین رفتن آن کمالات فراهم شد. اینجاست که گفته میشود شیطان او را دنبال و از سرکشی او سوء استفاده کرد تا در نهایت گمراه شد. خداوند متعال در اینجا میفرماید سرّ اساسی برونرفت او از مسیر هدایت، تکذیب آیات الهی بود که حقیقت را دیده بود و در دست داشت، اما چون تکذیب کرد به این معنا که وجود این نعمت از سوی خدای متعال را انکار کرد، خداوند هم او را رها کرد و نعمتی که به او داده شده بود، از او گرفت و همین گرفتن نعمت، زمینه حضور شیطان در زندگی او را فراهم کرد. در آیه 5 سوره مبارکه جمعه آمده است: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ وصف حال آنان که علم تورات بر آنان نهاده شد (و بدان مکلف شدند)، ولی آن را حمل نکردند (و خلاف آن عمل نمودند)، در مثل به حماری ماند که بار کتابها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد)، آری مثل قومی که حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند، بسیار بد است و خدا هرگز ستمکاران را (به راه سعادت) رهبری نخواهد کرد». این آیه شریفه سرّ هدایت و ضلالت را بر ما آشکار میکند.
این تعبیر قرآنی است که علت اینکه یک قوم به سوی ضلالت میروند، این است که آیات ما را تکذیب میکنند، یعنی حقایق روشنی که در اختیار آنهاست، اما به دلیل سوء نظر و برداشت نادرست و اخلاق فاسد، آن را انکار میکنند و این زمینهای میشود تا هدایت الهی بسته شده و زمینه گمراهی فراهم شود. این دسته تاریکی را به وجود و روح خودشان دعوت میکنند، آنها هستند که عقل و درک خودشان را انکار میکنند، پس اگر در آیه شریفه از هدایت الهی یا از ضلالت خداوند سخن گفته میشود، منظور این است که خداوند هدایتهای خود را فرو فرستاد و نعمتهای خود را به انسان داده است، اما آنجا که انسان این نعمتها را فراموش میکند و به کنار میگذارد، آنجاست که دیگر خدای متعال او را رها میکند و منظور از رهاسازی خداوند این است که وقتی دست عنایت الهی از روی انسان برداشته شود، حیات انسان جولانگاه شیطان میشود و اینجاست که اگر خداوند عنایت نکند و انسان را نجات ندهد، به صورت طبیعی گرفتار شیطان خواهد شد.
در این آیه شریفه به نکات مهمی برخورد میکنیم، به خصوص تأکید داریم بر نکاتی که به حوزه معرفت و هدایت انسان ارتباط دارد. نکته اولی که پارهای از مفسران بر آن تأکید دارند، این است که در این آیه از راه هدایت با واژه مفرد یعنی مهتدی یاد شده و در مقابل راه انحراف با صیغه جمع یعنی خاسرون آمده است. از این موضوع استفاده میشود که از دیدگاه قرآن کریم راه هدایت یک راه بیشتر نیست و همه آن کسانی که در مسیر مستقیم الهی میآیند، یک مسیر را طی میکنند و هیچ اختلافی با همدیگر ندارند. وقتی هم شیطان قسم یاد کرد صراط، یک راه بود، اما در نقطه مقابل شیطان گفت که من از راست و چپ و از رو به رو و پشت و از هر وسیله و زمینهای برای گمراهی انسان استفاده میکنم، اینجاست که راه شیطان یک راه نیست.
کسانی که در مسیر شیطان میافتند، یکی از ویژگیهای آنها این است که با همدیگر اختلاف میکنند، شیطانیها یک راه و یک هدف و یک وسیله ندارند، بلکه نقطه اشتراک آنها در انحراف و دوری از مسیر مستقیم الهی است. نکته دومی که باید در آن تاکید کرد مسئله اضلال و مفهوم گمراه ساختن خداوند است. آیا خداوند انسانها را به ضلالت و گمراهی میکشاند؟ طبیعی است اگر خداوند اراده ضلالت به معنایی که ما میفهمیم داشته باشد، حتماً اراده اتفاق میافتد و در این صورت گمراهان از روی جبر و الزام به گمراهی میروند و از خودشان اختیاری ندارند و در مقابل راه کجی که دنبال میکنند و اعمال زشتی که انجام میدهند مسئولیتی ندارند، بلکه باید گفت خداوند نمیتواند آنها را عذاب کند و جزای سویی بدهد.
برخی از فرقههای اسلامی همانند اشاعره و بسیاری از پیروان اهل سنت بر مسئله اضلال خدا چنان تأکید کردند که اختیار انسان سلب میشود. آنها گفتهاند اضلال به دست خداوند است و انسان در این زمینه نقشی ندارد چنانکه در هدایت هم به دست خداست و انسان هیچگونه نقش موثری در هدایت ندارد. طبیعی است که این منطق با روح قرآن و آیات فراوانی که انسان را مسئول اعمال خودش میداند و اختیار را به عنوان نقطه امتیاز انسان و سایر موجودات میداند، منافات دارد و انسانها با اختیار فعلی را انجام میدهند. حال سؤال این است که اضلال چه نسبتی با خداوند دارد؟ در اینجا بحث بسیار مهمی در باب واژه ضلالت و اضمحلال و هم در باب مسیر و فرآیندی که انسان به گمراهی میرسد وجود دارد.
مرحوم علامه مجلسی در تبیین این مسئله فرمودهاند که واژه اضلال به دو معنا به صورت کلی به کار میرود. گاهی اوقات اضلال با یک مفعول همراه میشود که در این آیات همینطور است. اینجا وقتی اضلال گفته میشود منظور زمینهها، حکم نهایی و معانی از این دست است، اما گاه اضلال با دو مفعول میآید، چنانکه در آیات تشریف داریم. از جمله آمده است: «لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ» در اینجا دیگر این فعل دومفعولی به خداوند نسبت داده نشده است. هرجا فعل دو مفعولی آمده و یک نوع گمراهی خاص را به اضلال نسبت داده است، آنجا به خدای متعال اضلال نسبت داده نشده است، بلکه گمراهی سازی در آنجا به خداوند نسبت داده میشود که مقدمات و اساس گمراهی را خود انسان بنا بگذارد.
خداوند در مسیر هدایت انسانها امداد کرده و مسیر را فراهم میکند، اما آنجا که انسان لیاقت و شایستگی خود را نشان میدهد و این نعمتهای الهی را انکار میکند و زیر پا میگذارد، آنجاست که خداوند انسان را رها میکند. این رهاسازی انسان، و وی را در مصاف با شیطان درگیر او برای یافتن حقیقت، بیپناه گذاشتن، انسان را به مسیر گمراهی میرساند. اینجاست که قرآن اضلال را به خدا نسبت میدهد بنابر این اضلال، نه به معنای گمراهسازی، بلکه به معنای رهاسازی انسان در مسیر ضلالتی است که خود انتخاب کرده است.
حال سؤال این است که خداوند چگونه هدایت میکند و اساساً معنای هدایت در قرآن کریم چیست؟ هدایت به دو معنای مختلف به کار رفته است. گاهی به معنای ارائه طریق و زمینهسازی رسیدن به حقیقت است. اینجاست که خداوند به دو شیوه راه حقیقت را به انسان میگشاید که یکی از هدایت تکوینی و دیگری هدایت تشریعی است. در هدایت تکوینی عقل خرد، احساس، منطق و شیوه داوری را به انسان میدهد و در بعد تشریعی، انبیا و اوصیای الهی را برای روشن سازی عقل و تعلیم حکمت میفرستد. همه اینها هدایت به معنای راهسازی و راهیابی و نشان دادن مسیر حقیقت است.
اما انسان با ویژگیهایی که در دنیا دارد و با وجود شیطان و وسوسههای درونی به صورت طبیعی از طریق شناسایی عادی راه هدایت را پیدا نمیکند، بلکه منطق قرآن و آیات فراوان نشان میدهد که در اینجا به نوع دیگری از هدایت باید اضافه شود که این هدایت به معنای این است که خدای متعال دست انسان را بگیرد و از لغزشگاهها را دور کند و در نقطههای خطر به داد او برسد تا از شرایط سخت و سنگینی که او را احاطه کرده رهایی یابد و به انسان افقهایی را نشان دهد و انسان را در مسیری بیاندازد که کمتر آسیب ببیند و دست شیطان و عوامل بیرونی از او کوتاه شود. اینها امدادهای ویژه خداوند در حیات انسان هستند از دیدگاه قرآن اگر چنین هدایتی در وجود انسان نباشد، طبیعت، و حرکت انحراف افکار شیطان، انسان را در پرتگاه خطر قرار میدهد و انسانها توان بیرون آمدن از این ورطههای خطر را ندارند، اما خداوند با هدایت دوم خودش، دائماً انسان را به آیات و نشانههای روشن خود و نقطههای نورانی هدایت میکند.
در اینجاست که اگر خداوند ببیند که انسان در مقابل هدایت نخستین و هدایت ثانوی باز همچنان نسبت به این هدایتها بیمهری میکند و مسیر خطر و انحراف را دست کم میگیرد و مغرور میشود، بنابراین زمینههای هدایت و دخالت خداوند در زندگی خود را از بین میبرد و اینجاست که خداوند میفرماید هم هدایت و هم ضلالت به دست من است.
انتهای پیام