یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند و بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند. آنها ملاحظه میکردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند.
مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی- هند و اروپایی، دریافتند که کوتاهترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آن را آغاز سال قرار دادند. در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را میدهد، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.
شب چله بهعنوان بلندترین شب سال برای ایرانیان پر از خاطره است؛ از زمانی که اهالی فامیل دور هم جمع میشدند، فال حافظ میگرفتند و صدای خندههایشان تا چند خانه آنورتر نیز میرفت.
یلدا واژهای سُریانی به معنای زایش و تولد است؛ سریانی زبانی بود که در میان مسیحیان رواج داشت. این معنا، از بررسی و تحقیق در واژهنامهها و کتابهای تاریخی به دست آمده است. ابوریحان بیرونی، دانشمند همه فن حریف و تقویمشناس از شب یلدا با نام میلاد اکبر یاد کرده و منظور از این نام را میلاد خورشید دانسته است اما دقیقاً مشخص نیست که واژه یلدا چه زمان و چطور وارد زبان فارسی شده است. بر اساس تاریخ، مسیحیان اولیه که در روم زندگی سختی داشتند لذا عدهای از آنان به ایران مهاجرت میکنند و به علت نزدیکی فرهنگی، این واژه سریانی به فارسی راه پیدا میکند.
شب چله در حقیقت همان شب یلدا است و به دلیل اینکه از فردای این شب، چله بزرگ زمستان آغاز میشود، به آن شب چله میگویند. ایرانیان در زمانهای قدیم، یک نوع تقویم کلینگر هم داشتند که بیشتر در کارهای کشاورزی و دامپروری کاربرد داشت. آنها دو موقع از سال را به نام چله میشناختند؛ چله تابستان که از تیر شروع میشد و چله زمستان که از دیماه آغاز میشد. چلهها هر کدام به دو دوره تقسیم میشدند؛ چله بزرگ و چله کوچک. چهل روز ابتدایی را چله بزرگ و بیست روز بعد را چله کوچک مینامیدند.
چله بزرگ زمستان درست بعد از شب یلدا آغاز میشود و شروع زمستان است که شدت سرما در آن بیشتر بوده و تا دهم بهمن طول میکشد. پس از آن، چله کوچک شروع و تا اول اسفند ادامه دارد. شدت سرما در چله کوچک کمتر بوده و آسیب کمتری هم میرساند. چهار روز پایان چله بزرگ و چهار روز آغاز چله کوچک را چهار چهار میگویند که نهایت شدت سرما در این مدت اتفاق میافتد.
تاریخچه شب یلدا به گذشتههای بسیار دور برمیگردد اما قدمت دقیق آن مشخص نیست؛ برخی باستانشناسان بر اساس ظروف سفالی دوره پیش از تاریخ، شب یلدا را ۷ هزار ساله میدانند. این ظروف دارای نقوش حیوانیِ ماههای ایرانی مانند قوچ و عقرب هستند البته این نقوش در کتیبهها و یافتههای باستانشناسی کمیاب هستند اما باستانشناسان معتقدند آیین مربوط به شب یلدا به ۷ هزار سال قبل برمیگردد.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود. مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده میشد.
باورهای کهن ایرانی بر اساس اسطورهها و شناخت رویدادهای کیهانی شکل گرفته است و روایتهای مختلفی از علت برگزاری جشن شب یلدا وجود دارد: پیروزی روشنایی و نور بر ظلمت و تاریکی در روزگاران باستان زندگی مردم بر پایه کشاورزی و دامپروری بود و تاثیرات آب و هوا برایشان بسیار مهم محسوب میشد. مردم با مشاهده و تجربه، تغییرات مداوم شب و روز و فصلها را درک میکردند؛ آنها تاثیر نور و تاریک و گرما و سرما را بر زندگیشان میدیدند. از تاثیراتی که میگرفتند به این نتیجه رسیده بودند که نور، روز و خورشید نماد آفریدگار و نیکی است. در مقابل آن، شب و سرما را هم نشانههای اهریمن و پلیدی میدانستند.
آنها از این مشاهدات، به این باور رسیده بودند که شب و روز و روشنایی و تاریکی در یک جدال همیشگی به سر میبرند. روزهای بلندتر، نشانهی پیروزی روشنایی و روزهای کوتاهتر نشانه غلبه بر تاریکی بود. به این ترتیب آنها آخرین روز پاییز که بلندترین شب سال است را جشن میگرفتند چرا که فردای آن، روزها کمکم طولانیتر شده و آفریدگار بر اهریمن نور بر تاریکی پیروز میشود.
آیین مهر یا میترائیسم در ایران قبل از دین زرتشتی رواج داشت. این آیین برپایه پرستش میترا (مهر) قرار گرفته بود. میترا از ایزدان هند و ایرانی است. او از یک طرف نماینده عشق و محبت است و از طرفی واسطه بستن پیمانها است. او عهد نگهداشتن و راستگویی را نمایندگی میکند. مهر همچنین داورِ میان جنگاوران بوده و دروغگویان و عهدشکنان را مجازات میکند و نماد این ایزد حلقه است. برخی ادعا میکنند که پیشینه حلقه ازدواج به همین اسطوره میرسد. خورشید هم نماد ظاهری میترا ست. مهرپرستان شب یلدا را شب تولد میترا (ایزد مهر) میدانستد. اینگونه که در شبی دراز و سرد، ایزد مهر در یک غار گود و کم ارتفاع ظهور میکند و خورشید را به ارمغان میآورد.
در روایتی دیگر نیز در این شب میترا به جهان بازمیگردد. او ساعات روز را طولانی میکند؛ لذا برتری خورشید پدیدار میشود. برخی بررسیها هم به این نتیجه رسیدهاند که در شب یلدا پیامبری متولد میشود. این تولد در سال ۵۱ پادشاهی اشکانیان که برابر با سال ۱۹۶ میلادی است، اتفاق میافتد. پیامبری شب هنگام در دریا زاده میشود که او را دو دلفین از آب بیرون میآورند. در آیین مهر آب اهمیت ویژهای داشته است.
ابوریحان بیرونی، دانشمند قرن چهارم هجری شمسی در آثار الباقیه خود در مورد شب یلدا میگوید: «و نام این روز میلاد اکبر است و مقصود از آن، انقلاب شَتوی (زمستانی) است. گویند در این روز، نور از حد نقصان به حد زیادت خارج میشود و آدمیان به نَشو و نما آغاز میکنند و پریها (دیوها) به ذَبول و فنا روی میآورند.» این جشن را یعنی روز اول دیماه را نود روز نیز میگویند چرا که میان آن تا نوروز درست ۹۰ روز فاصله است. دیماه و آن را خور ماه نیز میگویند. نخستین روز آن خرم روز (خُره روز) است و این روز و این ماه هر دو به نام خدای بزرگ است.
همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی ذکر کرده است: «اولین روز از دیماه را خرم روز یا خُره روز مینامند. خور روز یعنی روز خورشید؛ روز تولد خورشید که شکست ناپذیر است. این روز منتسب به اهورامزدا است و یکی از روزهای چهارگانه جشنهای دیگان (هم نام شدن روز و ماه) است.»
محمدحسین خلف تبریزی، مولف واژهنامه برهان قاطع است که در سال ۱۰۳۰ هجری شمسی نوشته شده و یلدا را اینطور معنی کرده است: «یلدا، شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدْی و آخر قوس باشد؛ و آن درازترین شبها ست در تمام سال؛ و در آن شب یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند؛ و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک میباشد؛ و بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است.»
اما بنابر مدارک رومی، شب یلدا در ایران باستان چنین برگزار میشد که پیران و پاکان به تپهای رفته با لباسی نو و مراسمی ویژه از آسمان میخواستند که آن رهبر بزرگ را برای رستگاری آدمیان بفرستد و باور داشتند که نشانههای زایش آن ناجی، ستارهای است که بالای کوهی به نام کوه فیروزی که دارای درخت بسیار زیبایی بوده است (سرو یا کاج) پدیدار خواهد شد و موبد بزرگ برای همین نیایش میخوانده که قسمتی از آن در «بهمن یشت» اینگونه بیان شده است: «آن شب که سرورم ظهور کند، نشانهای از ملک آید، ستارهای از آسمان ببارد، همانگونه که رهبرم از راه برسد و ستارهاش نشان نماید.»
نیایشهای متعددی دراین شب از سال در زمانهای قدیم خوانده می شد کـه یکی از انها با نام مهر نیایش اسـت؛ بخشی از این نیایش بـه این شرح اسـت: «برای خشنودی اهورامزدا، میستایم وی را با بهترین نمازها و ستایش، بلند آوازگی و پیروزی باشد برای مهر ایزد- ایزدی کـه مینوی اسـت و داور روز پسین کـه هزار گوش دارد و ده زار چشم و دارنده دشتهای فراخ اسـت.»
شب یلدا در میان اقوام آذری به «چیلله گجه سی» معروف است. در گذشته شب چله با مراسمات ویژهای همراه بود اما امروزه دیگر این نوع رسوم کمرنگتر شده ولی تاحدی مردم سعی کنند این رسم دیرینه را حفظ کنند. در گذشتهها در شب چله خانوادهها کرسی را در منزلشان بر پا میکردند و از بزرگان و فامیل دعوت میکردند تا یک شب را به شب نشینی سپری کنند همچنین برگزاری مسابقاتی مثل تیراندازی، اسب سواری یا برگزاری مراسم جشن عروسی از جمله مراسمات چله محسوب میشد؛ اهالی مهربان و بیآلایش روستا دور کرسی مینشستند و به روایت خاطرات و داستانها میپرداختند و گاهی نیز فضای گرم خانه را با شوخی گرمتر میکردند.
برنج، مرغ و آش شیر پخته و بعد از شام نیز از تنقلات موجود در منزل شامل قاورقا (گندم برشته با شاهدانه)، آجیل، لبو، هویچ، حلوای گردو، انواع میوه، خربزه، هندوانه و خشکبارهایی چون انگور، بادام و سنجد از خوردنیهای مخصوص این شب در آذربایجان هستند.
وقتی صحبت از شب چله به میان میآید آنچه در ابتدا به ذهن میرسد، هندوانه است؛ هندوانه نماد شیرینی، خونگرمی، شادابی و سرسبزی است و مردم آذربایجان بر این نظرند که خوردن هنداونه سبب مقاومت بدن در برابر سوز و سرمای زمستان میشود. ریش سفید خانواده خود را آمادهی بریدن هندوانه میکنند و با خواندن (قادا بالامیزی بو گئجه کسدوخ) یعنی (بلایای خودمان را امشب بریدیم) هندوانه را بریده و دور هم میل میکنند و صبح روز بعد نیز پوست هندوانه و میوههای خورده شده را در آب روان و جاری ریخته و آن را مبارک و خوش یمن میدانند.
آجیل نیز یکیدیگر از ملزومات شب چله است. آجیل آذربایجان به لحاظ کیفیت و تنوع زبانزد خاص و عام است و همواره حضور موثری در این مراسم دارد. در سالهای دور، تنقلات شب چله به تخمه، پشمک، سنجد، قیسی، برگه زردآلو، بادام و گردو ختم میشد اما اکنون در سفره شب یلدای مردم آذربایجان انواع آجیلهای تشریفاتی مثل پسته، فندق، مغز بادام و گردو و انواع میوههای گرمسیری مانند پرتقال، نارنگی، موز و نارگیل و یا حتی میوههای خشک را میتوان مشاهده کرد.
در افسانههای کهن آذربایجان نیز دو چله وجود دارد که چله بزرگ همزمان با شب یلدا آغاز میشود و ۴۰ روز طول میکشد. مطابق افسانههای کهن، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان «قاری ننه» (مادربزرگ پیر) خوانده میشود، دو پسر دارد که نام یکی «بؤیوک چیلله» یا چلله بزرگ است و پسر کوچکتر «بالا چیلله» نام دارد و عمرش ۲۰ روز است. از ابتدای شب یلدا چله بزرگ آغاز میشود و در روزهای پایانی چیلله بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر میآید و میگوید: در این مدت چه کردهای؟ چله بزرگ میگوید که دستان زنان را در داخل کوزههای آب منجمد کردم!. برادر کوچکتر میگوید: تو که کاری نکردهای! ببین من چه میکنم! کاری میکنم که نوزادان در گهوارههایشان یخ بزنند!. برادر بزرگتر به طعنه به او میگوید: عؤمرون آزدی، دالین یازدی! (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار میآید)
چله کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمینها حکمفرما میکند و در یکی از همین روزها در یکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسیر میشود. خبر به قاری ننه میرسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سیخی که روی آتش داغ بوده به نبرد برف رفته و در نهایت، برفها را آب میکند. چله کوچک بعد از آزادی متوجه میشود که در آن روز زمستان تمام شده و «بایرام آیی» یا همان اسفندماه آغاز شده است.
از همان روزی که قاری ننه روی آتش سیخ داغ کرده به مدت یک ماه هر شب چهارشنبه آتشی روشن میشود که ارث قاری ننه میباشد و هر یک نامی دارد. این اسامی به ترتیب؛ «یالانچی چارشنبه» (چهارشنبهی دروغگو)، «کوله چارشنبه» (چهارشنبهی قدکوتاه)، «خبرچی چارشنبه» (چهارشنبه خبرآور) و آخرین چهارشنبه سال که همان چهارشنبه سوری معروف است، «دوغروچو چارشنبه» (چهارشنبه راستگو) نام دارد که اطمینان از آغاز بهار میدهد.
زنان معمولاً تا پایان چله کوچک خانه تکانی نمیکرند و اعتقاد داشتند که اگر در طول این دو چله کسی خانه تکانی کند، چله او را نفرین میکند و اگر چله کسی را نفرین کند، به نکبت و بدبختی گرفتار میشود.
بهترین و البته شیرینترین قسمت ماجرا خونچههایی است که در شب یلدا برای نوعروسان و خانوادهی آنها میبرند؛ خوانچه، هدیه شب یلدای خانواده داماد برای تازه عروسان است که در آن خانواده داماد ذوق هنری خود را نشان میدهند. چیللیخ یا خوانچه که آذربایجانیها برای نو عروسان خودمیبرند، علاوه بر هندوانه شامل هدایایی چون پوشاک، پارچه حریر، میوه، شیرینیهای رنگانگ و آجیل است.
در گذشته و البته امروزه نیز در برخی روستاهای آذربایجان، هنگام غروب، زنان فامیل هدایایی به رسم یاری به منزل داماد آورده و جشن و پایکوبی میکنند. سپس طبقهای آماده را بر سر افرادی که معین شده قرار داده و روانه خانه عروس میکنند که مادر عروس پس از تحویل طبقها، هدایایی مانند پول، شیرینی، جوراب و دستمال به آنها میدهند. فردای این شب مادر دختر تمام طبقها را در اتاق میهمان چیده و از زنان فامیل برای صرف میوه و شیرینی دعوت میکند.
همچنین علاوه بر فرستادن سهم چله برای نوعروس، در نخستین سال ازدواج، زوجهای تبریزی، پدر عروس قبل از غروب آفتاب سهم دختر و دامادش را که شامل هندوانه، میوه، آجیل، شیرینی، یک قواره پیراهنی با کفش و چادری روانه منزل آنها میکند.
در مهمانیها و شب نشینیها، آذریها با خواندن شعر به مجالس خود رنگ و بوی خاصی میبخشند و به صفا و صمیمیت مجلس رونق ویژهای میدهند. بزرگترها با خواندن اشعار شهریار و «حیدربابایه سلام» روزگار پرشور جوانی را یاد کرده و جوانان مجلس نیز در این کار پدران خود را یاری میکنند.
حیدربابا، کندین گونی باتاندا،
اوشاقلارون شامین ییوب یاتاندا
آی بولوتدان چیخوب قاش گوز آتاندا
بیزدن ده بیر سن اولارا قصه ده
قصه میز ده چوخلی غم وغصه ده
قاری ننه گئجه ناغیل دینده
کولک قالخیب قاب – باجانی دوینده
قورد گئیچنین شنگلیسین یینده
من قاییدیب،بیر اوشاق اولیدیم!
بیر گل آچیب، اوندان سوراسولیدیم!
در شب یلدا «عاشیقلار» نیز مینوازند. عاشیقلار، خواننده و نوازنده محلی هستند که اشعار و موسیقی آنها برگرفته از موسیقی مردمی است. آنها حین اجرای برنامه داستان میخوانند، فی.البداهه شعر میسرایند و ساز میزنند. قصههایی که عاشیقها در شب یلدا میگویند، ریشه در افسانههای کهن ایرانی دارد. قصههایی مثل «کوراوغلو»، کرم و قصههای مهر و محبت شبیه «قربانی و پری» از قصههای مشهور عاشیقها است.
در بین عموم مردم آذربایجان نیز «بایاتیلار» و اشعار ترکی نیز بسیار رایج است که از جمله آنها میتوان به بایاتی زیر اشاره کرد:
نَــه گــوزلـدی آنـانـیـن اِحسانـی یلدا گئجه سی
اَزدیره خانه صاحیب، مهمانــی یلدا گئجه سی
گـتـیـره مَجمِئی نی پَشمگی نَن شَب چَه رَه نی
دوزه کیشمیش نُخودی خورمانی یلدا گئجه سی
قارپیزی قاش قاش اِئدیب هَرکسه بیر فال یِتیشه
نــار وِئــــره اَنـجـیـریـلـه آلمانــی یلدا گئجه سی
دویـماق اولـماز آنـانین رَهـلی چاییندان اوزامان
اؤد سامـاوردا اولا چــایـــدانــــی یلدا گئجه سی
گـیـردکـان ایشلی کـوکـه یـاغـلی پَنیر ریحانینان
ییه نَـه اولمالـیـدیـــر اَت جانـــی یلدا گئجه سی
ایـده نــی شاهدانانــی سوهانــی دادلی نوغولـی
مِیل اِئله ر کورسو باشیندا هامی یلدا گئجه سی
پَخـله نــی لَب لَبینی سالما نَـظـردن کـــــی دئیم
اولا هَــر درده یَـقـیـن دَرمــــانی یلدا گئجه سی
خـان نَـنـه تـاپـماجــانــی نَـقـل اِئـلیـیـر اولادیـنا
جــوابــی تِـــز تـاپــیـلار آسانــی یلدا گئجه سی
فـال آچـــار اِئــو آقــاسی هَــرکسه بیر نییتی لَن
حافـظـیـن تـا اوخـونـا دیـــوانــی یلدا گئجه سی
یـادیـنـا سالدی (کیان) اؤز آنـاسین حَسرتـیـله
حـیـف اولا یـوخدو بِئله خاقانـی یلدا گئجه سی
بعد از خواندن اشعار شاعران پر آوازه کشورمان نوبت به فال حافظ میرسد؛ ریش سفیدان خانواده، برای افراد جوان مجلس فال میگیرند و آرزوی خوشبختی برای جوانان مجلس میکنند؛
سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
علیاصغر عزیزپور، استاد دانشگاه نیز در خصوص شب یلدا به ایکنا میگوید: شب چله تاریخچه مشخصی ندارد و انسانهای اولیه اولین باری که خانه درست کردند میدانستند که تابستان گرم و زمستان سرد است و بعد از ماهها در زیر باران، برف، در کنار گلها، کوهها و رودخانهها با آمدن زمستان دور هم جمع شده و در خانه میماندند.
وی ادامه میدهد: انسانها از زمانی که با طبیعت خداحافظی میکردند، مجبور بودند تا در خانه زندگانی را برای خود شیرین کند داستان میگفتند، شعر میسراییدند و به نوعی خودشان را با این موارد دلخوش میکردند.
او اضافه میکند: گذشتهها هندوانه را در زیر خاک پنهان میکردند تا خراب نشود و در شب چله از خاک خارج کرده و استفاده میکردند یا به نحوی انگور را در شاخهی آن حفظ کرده و روی آن را میپوشاندند و در شب چله با خوشی میخوردند همچنین میوههایی که در فصل زمستان موجود نبودند مانند گلابی را در زیر چندین لایه خاک پنهان کرده و با خوردن آن در زمستان لذت میبردند.
وی یادآور میشود: ریش سفیدان خانواده داستان گفته و تاپباجا(معما) یا بایاتی میگفتند؛ بعضی اوقات این داستانها ساعتها طول میکشید و به دلیل اینکه موبایل، تلویزیون و رادیو نبود با تمام جان به آن گوش میداند.
عزیزپور بیان میکند: آذریها دو چله داشتند؛ بویوک چیلله (چله بزرگ) که ۴۰ روز اول فصل زمستان بود و بالا چیلله(چله کوچک) که ۴۰ روز بعد آن میشد همچنین ۱۰ روز بعد آن را نیز چیلله بِچه نامگذاری میکردند و بعد آن هر یک از چهارشنبههای اسفندماه نام مخصوص خود را داشت تا زمانی که عید سال نو شود.
این مدرس دانشگاه، تاکید میکند: چله مخصوص شمال کشور و همسایههای شمالی است چرا که در جنوب کشور به دلیل نبود برف، امکان برگزاری چله وجود ندارد؛ چله زمانی است که اولین برف زمستانی روی زمین مینشیند. امروزه طولانی بودن شب را احساس نمیکنیم چرا که امکاناتی چون برق، تلفن، تلویزیون، رادیو، کتاب و مجله افراد را به خود مشغول کردهاند و حوصلهی شنیدن این داستانها را ندارند لذا این آیینها در کشور ما کمرنگتر شده است.
آداب و رسوم و جشنهای باستانی مختلفی در کشور ما وجود دارد که یلدا یکی از آنها است اما به دلیل شیوع ویروس کرونا بیایید سعی کنیم امسال نیز دور هم جمع نشویم تا خدایی نکرده خاطرهی بدی از این شب به یاد نداشته باشیم.
گزارش از اسرا درویشی
انتهای پیام