سه پرسش مرد نصرانی از امیرالمؤمنین(ع) درباره پروردگار
کد خبر: 4028884
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۴
آیت‌الله سیدان بیان کرد:

سه پرسش مرد نصرانی از امیرالمؤمنین(ع) درباره پروردگار

آیت‌الله سیدجعفر سیدان ضمن اشاره به دو احتجاج توحیدی از امیرالمؤمنین(ع) به توضیح پاسخ آن حضرت به پرسش‌های یهودیان و نصرانیان پرداخت.

آیت الله سیدان

به گزارش ایکنا، جلسه درس کلام آیت‌الله سیدجعفر سیدان با محوریت احتجاجات توحیدی، روز گذشته، 25 دی‌ماه برگزار شد.

متن جلسه را در ادامه می‌خوانید؛

در بحث احتجاجات توحیدی بودیم. یکی از احتجاجاتی که در کتاب «الاحتجاج» طبرسی آمده است را می‌خوانم: «وَ رُوِيَ‌ أَنَّهُ وَفَدَ وَفْدٌ مِنْ بِلَادِ الرُّومِ إِلَى الْمَدِينَةِ عَلَى عَهْدِ أَبِي بَكْرٍ وَ فِيهِمْ رَاهِبٌ مِنْ رُهْبَانِ النَّصَارَى فَأَتَى مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَعَهُ بُخْتِيٌّ مُوقَرٌ ذَهَباً وَ فِضَّةً وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ حَاضِراً وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ وَ حَيَّاهُمْ وَ رَحَّبَ بِهِمْ وَ تَصَفَّحَ وُجُوهَهُمْ ثُمَّ قَالَ أَيُّكُمْ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِينُ دِينِكُمْ- فَأُومِيَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ ...»

ماجرا این است که چند نفر از نصرانی‌ها پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدینه آمدند و سوال کردند خلیفه پیامبر(ص) کیست. گفته شد ابوبکر خلیفه است. یکی از آنها گفت من سوالاتی دارم، اگر پاسخم را شنیدم مسلمان می‌شوم و شتری هم دارم که بارش طلا و نقره است که تقدیم می‌کنم ولی اگر پاسخم را نشنیدم برمی‌گردم. بعد گفت به من امان دهید اگر پاسخم را نگرفتم و اشکالی گرفتم کشته نشوم. خلیفه به او امان داد. سپس سوالش را مطرح کرد. سوالاتش این بود: آنچه خدا نمی‌داند چیست، آنچه از طرف خدا نیست چیست، آنچه برای خدا نیست چیست. وقتی این سوالات را کرد، خلیفه اول مرتعش شد و پاسخی نداشت. سپس همین سوالات را از خلیفه دوم و سوم پرسید ولی آنها هم پاسخی نداشتند.

سلمان فارسی در مسجد بود. به آن نصرانی گفت صبر کن تا جوابگوی تو را بیاورم. سلمان به خانه امیرالمومنین(ع) رفت. حضرت نشسته بودند و با فرزندانشان صحبت می‌کردند. سلمان جریان مسجد را به ایشان گفت و حضرت به مسجد آمد. وقتی وارد مسجد شدند تمام جمعی که در مسجد بودند تکبیر گفتند. شخص نصرانی به امیرالمومنین(ع) گفت اسم شما چیست. حضرت فرمود اسمی در تورات دارم، اسمی در انجیل دارم، اسمی مادرم گذاشته است، اسمی پدرم برایم گذاشته است.

بعد نصرانی سوالش را از حضرت پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: بر خبره کار وارد شدی! آنچه برای خدا نیست، همسر و فرزند است. آنچه نزد خدا نیست ظلم است و به احدی ظلم نمی‌کند. کسی ظلم می‌کند که عاجز است از طریق عدل به خواسته‌اش برسد. منشا ظلم یا عجز است یا اینکه شخص نمی‌داند این عمل ظلم است، لذا منشا ظلم جهل است. شاید هم می‌داند ظلم است ولی عبث‌کار است. چون منشا ظلم این نواقص است و این نواقص در خداوند متعال وجود ندارد ظلمی از او تحقق پیدا نمی‌کند. نه اینکه نمی‌تواند ظلم کند. می‌تواند ظلم کند، ولی چون قبیح است ظلم نمی‌کند.

حضرت در ادامه فرمودند چیزی که خدا نمی‌داند شریک در ملک است. «نمی‌داند» کنایه از این است که وجود ندارد یعنی برای خدا شریکی وجود ندارد. شخص راهب زناری که بر گردن داشت کند و سر امیرالمومنین(ع) را گرفت و میان چشمش را بوسید و شهادتین گفت.

احتجاج دیگری هم در کتاب طبرسی آمده است که نقل می‌کنم: «وَ رُوِيَ‌ أَنَّ بَعْضَ الْأَحْبَارِ جَاءَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ خَلِيفَةُ نَبِيِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ؟ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِنَّا نَجِدُ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّ خُلَفَاءَ الْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُ أُمَمِهِمْ- فَخَبِّرْنِي عَنِ اللَّهِ أَيْنَ هُوَ؟ أَ فِي السَّمَاءِ أَمْ فِي الْأَرْضِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ ...».

یکی از احبار یهود نزد ابوبکر آمد و پرسید: خدا کجاست؟ خلیفه اول گفت در آسمان بر عرش. مرد یهودی گفت: یعنی زمین از خدا خالی است؟ خلیفه گفت: این حرف زنادقه است، از من فاصله بگیر و الا تو را می‌کشم. یهودی برگشت در حالی که اسلام را مسخره می‌کرد. در راه به امیرالمومنین(ع) رسید. حضرت فرمود: فهمیدم سوال و جواب چیست. پاسخ تو این است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَيَّنَ الْأَيْنَ فَلَا أَيْنَ لَهُ وَ جَلَّ عَنْ أَنْ يَحْوِيَهُ مَكَانٌ وَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ بِغَيْرِ مُمَاسَّةٍوَ لَا مُجَاوَرَةٍ يُحِيطُ عِلْماً بِهَا». از این بیان روشن می‌شود خداوند همه چیز را آفریده است و موجودات مسبوق به عدم واقعی هستند و هرچه هست خلق شده است. همچنین هرچه در ارتباط با صفات مخلوق تصور کنیم در ارتباط با خالق بی‌معنا است.

انتهای پیام
captcha