امام على(ع) فرمودند: «هر كه دو روزش يكسان باشد، مغبون است». قرن جدید از سال جدید آغاز شده است و ما میتوانیم هر روز نکات جدیدی بیاموزیم تا نه تنها مغبون نباشیم، بلکه در مسیر رشد و تعالی اخلاقی قرار بگیریم.
خبرگزاری ایکنا با همین هدف، سلسله جلسات کوتاه اما پرمحتوای سواد عاطفی را به منظور آموزش روشهای مدیریت عواطف و احساسات برگزار کرده است. در این جلسات عاطفه سهرابی، روانشناس، به تشریح راهکارهای عملی مدیریت خشم و سایر عواطف میپردازد.
در دهمین جلسه این دوره آموزشی او به تشریح نحوه مدیریت احساس تنهایی پرداخته است که در ادامه میخوانید و میبینید.
در این قسمت در مورد نحوه مدیریت احساس تنهایی صحبت میکنیم. شاید واژه آن کمی غریب باشد یا کمتر شنیده باشید، اما به واقع یکی از نیازهای اساسی تکتک ما محسوب میشود و آن مدیریت تنهایی است. شاید هر کدام از ما که واژه «تنهایی» را میشنویم احساس میکنیم که این کلمه بار منفی دارد و فرد تنها کسی است که در یک جای تاریک با افسردگی نشسته و شاد نیست و همین دیدگاه و تعریف تنهایی موجب شده است که یکسری الگوهای اشتباه در سنین مختلف در افراد شکل بگیرد.
مثالی میزنم؛ وقتی به پارک و زمین بازی بچهها بروید و بازی بچهها را ببینید، بچهای که تازه وارد زمین بازی میشود به او زمان داده میشود که کمی در آنجا بچرخد. ابتدا کمی بازی میکند و راه میرود. بعد یکی از بچهها را که معمولاً همقد و قواره خودش است پیدا میکند و اولین ارتباطهای کلامی بین آنها برقرار میشود، ولی بعید است شما کنار زمین بازی باشید و ببینید بچهای وارد زمین بازی شود و به سرعت به سراغ بچه دیگری برود و با هم بازی کنند. بچهها زمان میخرند و بدین ترتیب همه چیز را رصد میکنند.
زندگی ما هم همینطور است. بعضی از والدین میگویند که وقتی جایی میرویم به فرزندم میگویم که برو برای خودت دوست پیدا کن. این واژه کاملاً سمی است. مگر دوست پیدا کردنی است؟ وقتی میخواهیم کفش بخریم چندین مغازه را میگردیم. چند کفش امتحان میکنیم تا کفش مورد نظر را پیدا کنیم و بخریم، اما دوست پیدا کردنی نیست.
بسیاری از بچگی شنیدهاند که برو برای خودت دوست پیدا کن، تنها میمانی. بسیاری از افراد که خاطرات دوران مدرسه خود را مرور میکنند همیشه یکی از سؤالهای والدین آنها این بود که اسم بغلدستی تو چیست؟ بغلدستی تو چطور است؟ یا زنگ تفریح با چه کسی در ارتباط هستی؟ این جویا شدن به نحوی بود که القا میکرد باید نوعی وابستگی با بغلدستی خودت داشته باشی. باید با یکی باشی. چون واژه تنهایی را بدترین واژه میدانستند، اما از آنجا که قرار است الگوهای جدید را پیدا کنیم میخواهیم مقداری روی این واژه و مدیریت تنهایی وقت بگذاریم.
باید چراغی بالای سر واژه تنهایی روشن شود تا بتوانیم از جهتهای مختلف آن را ببینیم و دریابیم که چیز بدی نیست. اگر تنهایی بد بود، در تنهایی عبادت نمیکردیم. درست است که نماز جماعت میخوانیم، اما باید قسمتهایی از نماز را خودمان بخوانیم و این خیلی مهم است. همچنین انسان تنها به دنیا میآید و تنها از دنیا میرود. در هنگام مرگ نمیگوییم بایستیم تا کس دیگری هم به ما برسد و ما با هم بمیریم. پس تنهایی قسمتی از زندگی است که کشته شده، حذف شده و باید آن را احیا کنیم. چرا افراد از تنهایی میترسند؟ چون یاد نگرفتهاند که در تنهایی چه کنند. افراد فکر میکنند در تنهایی باید بخوابند یا یکسری فکرهای تلخ کنند. هیچوقت برای تنهایی آموزشی دریافت نکردهاند یا الگویی ندیدهاند که میتوان در تنهایی کارهایی را انجام داد.
اگر دوره کودکی خود را مرور کنید، میبینید که همه چیز دستهجمعی بود یا وقتی پدر خانواده منزل نبود، مادر میگفت حالا که پدر نیست یک غذای معمولیتر بخوریم؛ یعنی برای آن تنهایی ارزش قائل نشدهاند و این بزرگترین ضربهای بود که به افراد وارد شد.
در هر سنی که هستید و این مطلب را میخوانید، بعد از خواندن کاغذی بردارید و در آن فهرستی را بنویسید که میتوانید در مواقع تنهایی چه کارهایی را انجام دهید و تاکنون آنها را انجام ندادهاید و سعی کنید زمان تنهاییتان را تقویت کنید، چون وقتی تنها هستیم تمرکز ما بیشتر میشود و بهتر میتوانیم بر روی مسائل فکر کنیم. علاوه بر این میتوانیم دریافتهای روشن و دقیقی داشته باشیم.
اغلب در جمع چیزی را میپذیریم، اما وقتی در تنهایی به آن فکر میکنیم متوجه میشویم که اشتباه کردهایم. چرا؟ چون زمانهای تنهایی و روراست بودن با خودمان و قرار گذاشتن با خودمان در زندگی ما بسیار کم است. اگر هر کدام از ما در لحظات تنهایی با خودمان قرار بگذاریم که اشکالی ندارد امروز تصمیم اشتباهی گرفتم و کاری را قبول کردم، بدین ترتیب دفعه بعد که در مقابل پیشنهادی قرار گرفتم طور دیگری پاسخ میدهم. پس زندگی بهتری خواهیم داشت و هرقدر لحظههای تنهایی افراد غنیتر و برنامهریزیشدهتر باشد در زندگی انسانهای موفقتری خواهند بود.
انتهای پیام