چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟
کد خبر: 4063894
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۰
محسن جوادی پاسخ می‌دهد:

چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟

محسن جوادی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم در پاسخ این سؤال که چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان دین کمتر مورد توجه قرار گرفته است، گفت: یکی از دلایل را سلطه پارادایم نظر بر عمل در اسلام و ادیان دیگر می‌دانند. در زندگی بسیاری از ما، عمل امری حاشیه‌ای محسوب می‌شود بنابراین هویت دینی و ایمانی ما بیشتر از راه اعتقادات و نظر مورد توجه قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار ایکنا، دهمین همایش «فلسفه دین معاصر» با محوریت «فلسفه دین و افق‌های پیش رو» امروز دوشنبه 23 خردادماه در دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
محسن جوادی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم در این همایش به سخنرانی پرداخت که متن سخنان وی در ادامه می‌آید.
 
در معرفت‌شناسی جدید بحث این است که آیا می‌‌توان معرفت‌های مؤمن را توجیه کرد یا خیر و دیگر بحث ثابت کردن خدا در میان نیست. این نقطه شروعی برای تأملات جدیدتری در فلسفه دین شد که ساحت‌های دین‌ورزی مؤمن را مورد تأمل فلسفی قرار دهیم. فلسفه دین در تکوین خود مفهوم غنی‌ و بالاتر از باورهای دینی دارد و احساسات و عواطف دینی را نیز شامل می‌شود و افرادی نظیر کی‌یرکگور، مسائلی فراتر از باورهای دینی را مورد توجه قرار داده‌اند.

مورد دلایل چرخش فلسفه دین به بحث باورها

سؤال این است که چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان دین کمتر مورد توجه قرار گرفته است. یکی از دلایل را سلطه پارادایم نظر بر عمل در اسلام و ادیان دیگر می‌دانند. در زندگی بسیاری از ما، عمل امری حاشیه‌ای محسوب می‌شود بنابراین هویت دینی و ایمانی ما بیشتر از راه اعتقادات و نظر مورد توجه قرار می‌گیرد و ما مؤمن را کسی می‌دانیم که مجموعه‌ای از باورها را دارد و عمل را چندان مورد توجه قرار نمی‌دهیم. نکته دیگر اینکه بحث‌های عاطفی مورد تأمل فلسفی قرار نمی‌گیرد هرچند مورد جدل قرار می‌گیرد. ارسطو می‌گوید ما در مورد غایات فکر نمی‌کنیم بلکه غایات برای ما گذاشته شده و ما قرار است به آن برسیم و مثلاً طبیعت آن را برای ما گذاشته است. 
 
فارابی نیز می‌گوید ما در مورد غایات، نظر می‌کنیم بنابراین تفسیر دیگری ارائه می‌دهد که طبیعتا متفاوت است لذا یک خوانش قوی در غرب وجود دارد که ما در مورد عواطف و احساسات، بحث نظری نداریم و فقط می‌توانیم پدیدارشناسی کنیم و نمی‌توانیم بحث فلسفی در مورد آن داشته باشیم و این هم یکی از دلایل دیگری است که فلسفه دین به بحث باورها ورود پیدا کرده است. یکی دیگر از دلایل اینکه حوزه نظری مورد توجه فیلسوفان بوده این است که حوزه عمل، شفافیتِ نظر را ندارد. این سه مورد دلایل چرخش اولیه‌ فلسفه دین به بحث باورها است.

سرنوشت آینده فلسفه دین

اما چرا باید این مسیر را در آینده طی کنیم و چرا باید فلسفه دین در بحث اعتقادات غنی‌ شود؟ این مسئله چند دلیل دارد. یکی از دلایل این است که پارادایم دین‌ورزی به صورت هویت‌بخشی عوض شده است. دعوایی که در گذشته بین عقلانیت و دین بوده مباحث اخلاقی را در بر نگرفته بلکه بحث‌های اعتقادی در میان بوده است و این را در بحث‌های ابن رشد و غزالی به خوبی مشاهده می‌کنیم. اما الان دعوا در زمینه اخلاق و دین است و اکنون هویت دینی با اخلاق تعریف می‌شود.
 
نکته دیگر اینکه وقتی روی باورهای دینی تمرکز می‌کنیم تصور ما این است که همه مردم باورهای دینی را از طریق توجیه و امثالهم به دست آورده‌اند در حالیکه بسیاری از باورهای دینی مردم ناشی از عواطف و عمل آنهاست و لازم است آنها را مورد توجه قرار دهیم. 

ایده‌ پایان فلسفه دین

مهدی عباس‌زاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نیز در این همایش سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید:
 
بنده درباره رویکرد وجودی به فلسفه دین در نسبت با آینده فلسفه صحبت می‌‌کنم. ما امروزه در همه دانش‌ها نیاز به آینده‌پژوهشی داریم و این مسئله تبدیل به دانشی تخصصی با شاخص‌ها و ملاک‌های خاص خود شده و ما در این زمینه مقداری عقب هستیم و در فلسفه دین نیز غربی‌ها از ما جلوتر هستند.
مدتی است که فیلسوفان در غرب ایده‌ای با عنوان پایان فلسفه دین مطرح کرده‌اند و مدعای آنها این است که فلسفه دین بر بستر دین مسیحیت و فلسفه تحلیلی شکل گرفته است. روشی هم که استفاده شده عمدتا روش فلاسفه تحلیلی است و استدلال‌هایی که بر اثبات وجود خدا بوده را مورد بحث قرار داده‌اند. این بحث از هیوم شروع شده و کانت آن را ادامه داد تا در قرن بیستم با قوت بیشتری دنبال شد.

دلایل مطرح شدن فلسفه قاره‌ای

واقعیت این است که ادیان متکثر هستند و فلسفه دین هم فقط منحصر به مسیحیت نیست و روش نیز فقط مبتنی بر فلسفه تحلیلی نیست. اما عده‌ای معتقدند باید از این پارادایم خارج شده و به مکاتب و ادیان دیگر نیز بیاندیشیم. در همین راستا بحث فلسفه قاره‌ای به میان آمد و یکی از مکاتب بسیار مهم و پیشگام در فلسفه قاره‌ای، اگزیستانسیالیسم است که امکانات بسیاری زیادی در خروج فلسفه دین از رکود دارد. ما در فلسفه اسلامی هنوز نتوانسته‌ایم از فلسفه صدرایی به خوبی استفاده کنیم لذا بنده اندیشه زیادی کردم که از فلسفه وجودی یا اگزیستانسیالیستی در چه عرصه‌هایی می‌توانیم استفاده کنیم؟
 
فاز اول که بنده مورد توجه قرار دادم الهیات اگزیستانسیالیسم بود و اینکه متألهین غربی چه استفاده‌ای از فلسفه وجودی در الهیات غربی کرده‌اند. بنده به این نتیجه رسیدم که کارهای مفصلی صورت گرفته و از این اوصاف وجودی که فلاسفه وجودی برای انسان بر می‌شمردند استفاده کرده‌اند. در اینجا بحث این است که می‌‌توانیم مفاهیم دینی را در بافت اوصاف وجودی درک کنیم و فهم جدیدی از این مقولات به دست بیاوریم.
فاز دوم این بود که آیا می‌توانیم کلام اسلامی را در فاز وجودی ببریم؟ به نظرم کلام افرادی نظیر خواجه نصیر را می‌توان در این زمینه مورد توجه قرار داد و معتقدم رویکرد وجودی، جای پایی هم در فلسفه اسلامی دارد.

فضاهای وجودی در قرآن و حدیث

مسئله دیگر اینکه آنچه در فلسفه وجودی به مثابه روش مورد توجه است توصیف پدیدارشناسانه است. در اینجا اثبات و استدلال را کنار می‌گذارند و انسان را در مقام تحقق و نه در مقام مفهوم، آنگونه که در سنت نظری فلسفه دین داریم مورد توجه قرار می‌دهند. خودشان هم می‌گویند ما صرفاً ‌توصیف می‌کنیم و ممکن است کسی با ما موافق باشد یا خیر؟ در فضای اسلامی هم رویکردهای وجودی وجود داشته است که از جمله آنها آثار اشراقی سهروردی و گاه در فلسفه صدرایی است اما متأسفانه چندان آنها را مورد توجه قرار نداده‌ایم.
 
در قرآن و حدیث نیز فضاهای وجودی زیادی وجود دارد و برخی از فضاهای وجودی که در قرآن وجود دارد ما را به استدلال فرا می‌خواند. لذا باید به این فضاهای انضمامی که در مقام تحقق هستند و با انسان زیسته سر و کار دارند توجه بیشتری داشته باشیم.با توجه به زمینه‌ای که در فلسفه اسلامی داریم می‌توانیم به سمت فلسفه دین وجودی برویم و با رویکرد وجودی به دین خودمان نگاه کنیم و این یکی از راهکارها برای بقای فلسفه دین است. 
انتهای پیام
captcha