به گزارش خبرنگار ایکنا، دهمین همایش «فلسفه دین معاصر» با محوریت «فلسفه دین و افقهای پیش رو» امروز سهشنبه 24 خردادماه در دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
عاطفه مروی، پژوهشگر فلسفه دین در این همایش با موضوع «رهیافتی نو در مسئله معنای زندگی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
سؤال از معنای زندگی گرچه در صد سال اخیر در فلسفه جای خود را باز کرده اما از دیرباز در گوشه زوایای پنهان ذهن بشری وجود داشته است و مثلا سقراط یا افلاطون و ارسطو در این زمینه اندیشه کردهاند و تفسیری از معنای زندگی ارائه دادهاند بدون اینکه این عنوان به شکل آشکار مطرح شده باشد. افراد فراطبیعتگرا با اتکا به خدا و آموزههای دینی به اهدافی که خدا از پیش برای انسان تعیین کرده اشاره میکنند لذا فلاسفه به آنها انتقاد میکنند که شما نقش انسان را نادیده گرفتهاید. معتقدم ما نه باید نگاه فرا طبیعتگرایانه داشته باشیم و نه اینکه تماما امور را ناظر بر انسان بدانیم چراکه برخی از فسلسوفان معاصر میگویند هرچه به شما لذت بدهد این همان معنای زندگی شماست.
دیدگاه اگزیستانسیالیستها درباره معنای زندگی
با مراجعه به فلاسفه اگزیستانسیالیست به این نتیجه میرسیم که اگر بخواهیم معنای زندگی را درک کنیم از نظر آنها معنای زندگی، پروسهای است که باید متناظر با انسانی که با این پروسه زندگی میکند تعریف شود لذا اولین قدم برای شناخت معنای زندگی این است که ما مولفههای وجودی خود انسان را شناسایی کنیم. مخصوصا سورن کییرکگور بیش از همه در این زمینه کار کرده است. اگزیستانسیالیستها چند مؤلفه وجودی برای انسان برشمردهاند که شامل صیرورت، فرزانگی، عشق، رنج، هراس و نومیدی میدانند. هرچقدر این مولفههای وجودی انسان معناهای متعالیتر و بالندهتری داشته باشد متناظر با آن، معنای زندگی متعالیتر و قویتر خواهد بود لذا باید به میزان بیشتری معنای زندگی را به یافتههای وجودی انسان متصل کنیم.
کییر کگور سه سپهر زیبایی شناسانه، اخلاقی و سپهر مذهبی را مطرح میکند. در هر کدام از این سپهرها باید ببینیم مولفههای زندگی ما چه خصوصیاتی دارند که در کنار هم معنای زندگی را رقم میزنند. وقتی کسی در مرحله زیباییشناسانه است بیش از آنچه به درون خود بپردازد به بیرون میپردازد و دائما سرگرم تفننات و جاذبههای بیرونی است و در نتیجه فردیت وی کمتر میشود. مولفه عشق در مرحله زیباییشناسانه فقط به شکل عشق اروتیک یا شهوانی است لذا این عشق سازنده نیست و شخص را رشد نمیدهد.
از سوی دیگر انسانی که در سپهر زیبایی شناسانه است چندان نمیتواند معنای زندگی را درک کند و در نهایت به پوچگرایی میرسد مگر اینکه با انتخاب خود به سپهر دیگر که سپهر اخلاقی است وارد شود. در نهایت معنای زندگی، همانا تحقق بخشیدن به خودِ اصیل انسانی است اما این خود محقق نمیشود مگر اینکه با موجودی به نام خداوند در ارتباط و پیوست باشیم.
سه رویکرد در نظریات طبیعتگرایانه
همچنین محبوبه پاکدل، دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران در این همایش با موضوع «نظریه معنای زندگی در فلسفه تحلیلی با تأکید بر تدئوس متز؛ از طبیعتگرایی به فراطبیعتگرایی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
سه رویکرد اصلی در نظریه طبیعتگرایانه وجود دارد که یک مورد رویکرد انفسی است که معتقد است معنا، محصول نگاه مستقیم هر فرد است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. این رویکرد در حال حاضر طرفداران زیادی ندارد. رویکرد بعدی آفاقی است که بر عکس نظریات از جنس انفسی، قائل بر این هستند که صرفنظر از اینکه نگاه فرد مثبت یا منفی باشد مهم این است که در این عالم مادی، اموری ثابت به نام ارزش داریم که معطوف شدن به آنها برای کسب معنای زندگی کفایت میکند.
رویکرد سوم در نگاه طبیعتگرایانه رویکرد ترکیبی است که خانم سوزان ولف برای اولین بار معتقد شدند که برای کسب معنای زندگی در این عالم نیازمند هر دو مولفه آفاقی و انفسی به صورت توأمان هستیم. به این نظریه اصطلاحاً نظریه آفاقی کامل گفته میشود. تدئوس متز، فیلسوف برجسته در این زمینه است که البته خودش صراحتا نظریهاش را آفاقی یا انفسی بیان نکرده اما هر دو مورد را در نظر گرفته است لذا در زمره فیلسوفان دارای نظریه آفاقی کامل در نظر گرفته شده است. وی مدعی است نظریهاش در زمینه معنای زندگی توان تبیین بیشتری نسبت به نظریات رقیب دارد و هنوز نظریه وی در این حوزه بدون رقیب باقی مانده است.
دیدگاه تدئوس متز درباره معنای زندگی
رویکردهای فراطبیعتگرایانه بر اساس هدفدار بودن خداوند، معناداری را در زندگی تحلیل میکردند که اشکالاتی به آنها وارد شد و اصلیترین استدلال علیه این رویکرد توسط متز ارائه شد چون وی معتقد بود برای اینکه ضرورت وجود خدا را در زندگی برای کسب معنا ثابت کنیم باید صرفاً با اوصافی که وی آنها را اوصاف کیفی مینامد همانند تغییرناپذیری و نامتناهی بودن وجود خدا، ثابت کنیم. وی در گام بعدی برای سامان دادن به نظریهاش میگوید هدفداری خداوند نمیتواند مبنای ضرورت وجود خدا برای معنای زندگی باشد لذا نظریه طبیعتگرایانه را رد میکند. وی استدلال از راه کمال را ارائه میکند تا با استفاده از اوصاف کیفی، رویکرد خود را ساماندهی کند و سعی میکند نظریهاش را بر اساس دیدگاه طبیعتگرایانه ارائه دهد و از این جهت است که فراطبیعت گرایی را رد میکند.
متز در نظریات اخیر خود میگوید نظریه من دارای چنان توانی در تبیین شهود است که بر اساس آن میتوان قائل به موجود فرازمانی و فرامکانی یعنی خدا باشیم و میتوانیم آن را به مثابه شرط اساسی در نظر بگیریم که ناظر بر وجوه انسان در این عالم است و در این صورت معنای زندگی در سطح عالی میتواند حاصل شود.
وی برای اینکه رویکرد طبیعتگرایانه خود را تقویت کند شبیه رویکرد ولف، دیدگاهی ترکیبی دارد چون هم به مولفه انفسی و هم آفاقی نظر دارد. وی میگوید طبق مولفه انفسی، هر فردِ انسانی یا حاملِ معنا، سرشت عقلانی را به کار میگیرد. وی میگوید هوشِ شناختی انسان که با حیوانات متفاوت است در این گستره سرشت عقلانی قرار میگیرد و به عبارتی، طیف گستردهای از گزارهها در این حیطه قرار دارد. وی برای اینکه نظریهاش با اشکال مواجه نشود و صرفاً بر اساس استدلالورزی نباشد و حوزه گستردهای داشته باشد عواطف و احساسات بشر را نیز در نظر میگیرد. وی برای اینکه امور آفاقی را تبیین کند تا معنا حاصل شود پشتوانه اصلی استدلال خود را بر اساس تمایزی قرار می دهد که بین امور اساسی و غیر اساسی رخ میدهد.
انتهای پیام