به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی، روز گذشته هفتم شهریورماه برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
قبلا عرض کردیم روش تفسیری که شروع خواهیم کرد روش اجتهادی است و گفتیم با روش تفسیر قرآن به قرآن تفاوت دارد و نمونههایی از آن را عرض کردیم. باز فکر کردم برخی نمونههای دیگر را هم عرض کنم تا ببینید اصول و اجتهاد چقدر در تفسیر قرآن دخالت دارد. یکی از مباحث بسیار مهم در اصول بحث از حکمت و علت است. آیا یک قیدی، در یک کلامی، در یک آیهای، در یک حدیثی عنوان علت را دارد یا عنوان حکمت را دارد.
عدم توجه به این نکته در خیلی از تفاسیر مشاهده میشود مثلا در همین آیه جلباب «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»، اگر عبارت «فَلَا يُؤْذَيْنَ» دست یک اصولی بیفتد میگوید عنوان حکمت را دارد. حکمت آنی است که اگر نبود حکم مرتفع نمیشود. فرق میان علت و حکمت بر حسب معنای مشهور این است که حکم، وجودا و عدما دائر مدار علت است، یعنی علت بود حکم هست، علت نبود حکم مترفع میشود، ولی حکمت چنین نیست که اگر نباشد حکم مرتفع شود.
برخی گفتند حجاب برای زمانی بوده که زنها از منزل به مسجد میرفتند و مورد اذیت قرار میگرفتند، اسلام برای اینکه زنان مورد اذیت قرار نگیرند گفته از جلباب استفاده کنید ولی در زمان ما که قانون وجود دارد، امنیت هست لزومی ندارد زنها جلباب داشته باشند. این ناشی از این است که در فرق علت و حکمت دقت نکردند. این یکی از آثار حجاب است، علت اصلی حجاب چیز دیگری است. ما تحقیق دیگری در مباحث اصول داریم و بر اساس آن معتقدیم باید علت و حکمت را کنار بگذاریم، ببینیم حیثیت تقییدیه است یا تعلیلیه است. حیثیت تقییدیه جزء الموضوع است که اگر مرتفع شود حکم مرتفع میشود، حیثیت تعلیلیه جزءالموضوع نیست. وقتی میگویید خمر حرام است چون مسکر است، مسکر حیثیت تعلیلیه دارد نه تقییدیه. به جای علت و حکمت باید حیثیت تعلیلیه و تقییدیه را مطرح کرد. مثلا میگویند عده نگه دارید، چون ممکن است در رحم زن ولدی باشد. فقها میگویند حتی اگر یقین دارید ولدی در رحم نیست عده لازم است چون این مسئله حیثیت تعلیلیه دارد. اینجا بحث تفسیر قرآن به قرآن معنا ندارد و نمیتوانید بگویید آیه دیگری این «فَلَا يُؤْذَيْنَ» را معنا میکند. پس اینجا جای تفسیر قرآن به قرآن نیست ولی جای تفسیر اجتهادی هست.
در آیاتی از قرآن آثاری برای ایمان و عمل صالح بیان شده است. یک بحث این است؛ آثاری که برای امور اعتقادی، برای اعمالی که انسان انجام میدهد در قرآن و روایات ذکر شده است یا آثاری که برای گناه ذکر شده است به چه صورت است؟ چرا با وجود این آیات بسیاری از مومنین گرفتاری دارند یا گنهکاران گرفتاری ندارند؟ چگونه این مشکل را حل کنیم. محقق اصفهانی در الفاظ عبادات یک مبنایی دارد و بر اساس آن مبنا میگوید ما باید قائل شویم هرآنچه در آیات و روایات به عنوان آثار برای عمل خیر یا عمل بد قرار داده شده به نحو اقتضا است، نه علیت تامه. نظیر این مبنا را به بیان دیگری مرحوم نایینی دارد. وقتی این قاعده را قبول کنیم چقدر از سوالها حل میشود و پاسخها داده میشود.
وقتی در یک شهری زلزله آمد در صدا و سیما افرادی گفتند به خاطر گناه مردم است یا میگویند گرانیها به دلیل گناه مردم است. گناه عذاب دارد ولی اینطور نیست که شارع گناه را علت تامه این مشکلات قرار داده باشد. اگر علت تامه باشد مشکل درست میشود ولی اگر گفتیم به نحو اقتضا است مشکل حل میشود. این هم نمونه دیگری از دخالت مباحث اصول در تفسیر. به هر حال علم اصول علمی پرفایده و پرکاربرد در دین است و هر کس اصولش قویتر باشد دینشناسیاش قویتر خواهد شد.
مقدمه دیگری که باید عرض کنیم این است آیا ترتیب سور که اول فاتحه است، بعد بقره، بعد آل عمران است، در زمان خود پیامبر اکرم(ص) با نظر خود پیامبر(ص) واقع شده، کما اینکه جمعی از بزرگان بر این معنا اصرار دارند، یا اینکه هر آیهای در هر سورهای قرار گرفته با دستور پیامبر(ص) بوده ولی ترتیب سور چیزی بود که بعد از وفات پیامبر(ص) اتفاق افتاد. جمع زیادی از علمای عامه و برخی علمای خاصه همین نظر دوم را دارند. اصولا این بحث به عنوان کیفیت جمع قرآن مطرح میشود.
برخی بحث جمع قرآن را یکی از ادله تحریف قرآن قرار دادند یعنی میگویند کسی که نظریه دوم را قائل شود باید به تحریف قرآن قائل شود. پس این بحث خیلی بحث مهمی است.
انتهای پیام