در کتاب فارسی دبستان شعری با عنوان «دو کاج» داشتیم که قصه کاجی را روایت میکرد که بر اثر حادثهای خم شده و روی کاج دوست و همسایه خود افتاده بود، کاج دوم هم او را تحمل نکرده و اولی به ناچار روی خطوط سیم مخابرات افتاده و باعث قطع آنها شده بود. کارمند شرکت مخابرات که آمده بود دلیل قطعی سیمها را بیابد، تصمیم گرفت کاج دوم را هم قطع کند که این حادثه دوباره تکرار نشود.
درس این شعر برای ما این بود که یاد بگیریم برای آدمی که افتاده یا خم شده، شانه و تکیهگاه باشیم. اما من میخواهم این قصه را از منظر دیگری مرور کنم، منظر کارمند شرکت مخابرات. به اعتقاد من آن کارمند آدم بسیار عاقلی بود زیرا چیزی را که امکان داشت بار دیگر برای مردم و جامعه مشکل و مسئله ایجاد کند، از قبل حدس میزند و آن را رفع میکند.
شروع ماجراهای اخیر کشور ما (که البته یک مقدار ریشهدارتر از این بهانه و اتفاق است)، با چندتا وَن است. چندتا وَن قُراضه -که طبق گفته خود نیروی انتظامی پنج تای آن کار میکرده است- بلایی سر کشور و جامعه ما آورد که آمریکا، اسرائیل و انگلیس و... طی 10 سال با کلی هزینه دلاری نمیتوانستند این کار را بکنند.
امیدوارم عفو رهبری مقدمه تعمق عقلا و ایجاد فرصت گفتوگو برای رفع ریشهایتر برخی مسائل باشد.
باید چند تا آدم عاقل بگردند و کاجهای کج کنار خطوط مخابرات زندگی مردم را پیدا و قطع کنند. پنج تا وَن و دو تا آدم ناقصالعقل نباید برای مملکت هزینه گزاف بتراشند.
قبلا هم نوشته بودم، هر کسی هر جا هست، یک قدم برگردد عقب، هر کسی هر جا نشسته است، سه نفس عمیق بکشد و بعد تصمیم بگیرد یا دست به اقدام بزند. در سه چهار ماه اخیر خیلی از کارهایی که انجام میدادیم، با عجله و با عصبانیت بود، عجله و عصبانیت هر دو کار شیطان است. انگار که در این مدت شیطان در میان ما بوده است. رسانهای مثل ایران-اینترنشنال و بیبیسی سوار بر عجله و عصبانیت ما بوده یا از این سر طیف، نفاثات فی العقد، غیرت دینی برخی از جوانها را از مسیر و بستر همین عصبانیت و عدم تحمل تحریک میکردند.
مسئله چند ماه اخیر کشور ما الان جز با کمی صبر و گذشت رو به بهبود نمیرود، بعد از اینکه مسئله رو به بهبود رفت، باید سراغ منطق برویم و گفتوگو. در عالم منطق هم باید کمی ریشهایتر سراغ مسائل برویم و آنها را حل کنیم.
به نظرم هیچ مسئلهای در هیچ سطحی ارزش این را ندارد که بین هموطنانمان خون وجود داشته باشد. باید ببینیم چه کسی از این پیشامد بیشتر خوشحال و منتفع شده و میشود و این مسئله را سر دست گرفته و میچرخاند.
کسانی که این ماجرا را سر دست گرفتند و چرخاندند هم دو دسته هستند که مجال باز کردن آن نیست، اما مانند دو لبه قیچی عمل میکنند. همه میدانیم که یک لبه قیچی به تنهایی توانایی بریدن چیزی را ندارد و این دو لبه قیچی با همکاری هم ما را از هم میبُرند.
به قلم مهدی قزلی
انتهای پیام