میثم تمار خرمافروشی بود که در کوفه زندگی میکرد و از موالیان بود. «موالیان» عجمهایی بودند که در میان عربها زندگی میکردند. میثم نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به خاندان طهارت به مناطق عربنشین آمده بودند، به کوفه آمده بود. او نخستین بار با امام علی(ع) در کوفه دیدار کرد. در آن زمان میثم غلام یک زن عرب از طائفه بنی اسد بود و امیرالمؤمنین(ع) او را از آن زن عرب میخرد و آزاد میکند. نام پدرش یحیی بود و طبق آنچه در تاریخ ذکر شده پیش از اسلام ساکن منطقه ران در آذربایجان بوده است. در مورد شهر محل تولد و اقامت میثم شهرهایی از جمله کرمان و فارس هم در نقلهای تاریخی گفته شده، اما در ظاهر، نقل قویتر این است که زادگاه جناب میثم منطقه آذربایجان بوده است.
در دیدار اولی که بین میثم و امام علی(ع) اتفاق افتاد، حضرت از وی پرسید: اسم تو چیست؟ میثم جواب داد: «سالم». حضرت فرمود: اما پیامبر خدا(ص) بـه من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است. میثم بسیار متعجب شد که رسول خدا(ص) و جانشین او امیرالمؤمنین(ع) درست میگویند و اسمش قبلاً میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچکس این موضوع را نمیدانسته است. حضرت به میثم فرمود: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا(ص) مرا از آن نام باخبرم کرد. یک روز صبح میثم تمار خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید. حضرت در چشمان میثم خیره شد و فرمود: تو بعد از من دستگیر میشوی و به دار آویخته خواهی شد. روز سوم از بینی تو خون خواهد آمد و محاسنت از آن خون خضاب خواهد شد. تو بر در خانه عمرو بن حریث، جزء آن ده نفری خواهی بود که به دار آویخته میشوند. چوبه دار تو از همه آنها کوتاهتر است. سپس حضرت آن نخله را به وی نشان داد و فرمود: تو بر آن به دار آویخته خواهی شد.
میثم پرسید: آیا واقعاً این اتفاق میافتد؟ حضرت فرمودند: آری به خدای کعبه سوگند که این اتفاق میافتد و این رازی است که پیامبر(ص) به من گفته است. میثم در پاسخ به امیرالمؤمنین(ع) میگوید: هرگز پیامبر اکرم(ص) دروغ نمیگوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق میافتد. میثم از این خبر بسیار خوشحال شد و همواره کنار آن نخل میآمد و نماز میخواند و با آن نخل سخن میگفت. ۲۰ سال از این ماجرای پیشبینی چگونگی شهادت میثم گذشته بود. در این مدت امام علی(ع) و امام حسن(ع) به شهادت رسیده بودند و دوران امامت امام حسین(ع) آغاز شده بود. وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه میشود، دستور میدهد تا یاران و مرتبطین با امام حسین(ع) را دستگیر کنند. میثم نیز دستگیر میشود و هنگامیکه با دستان بسته او را به دیدار عبیدالله میبرند، عبیدالله با تمسخر گفت این برده ایرانی اینقدر مهم شده است که با حسین دیدار میکند و وارد نهاد سیاست شده است. پیکر میثم مدتى پس از شهادتش بر سر دار بود و ابن زیاد براى اهانت بیشتر به میثم، اجازه نداد که بدن او را به خاک بسپارند. به علاوه مىخواست با استمرار این صحنه، سم چشم بیشترى از مردم بگیرد و به آنان بفهماند که سزاى مدافعان و پیروان على(ع) چنین است. هفت تن از مسلمانان کوفه که خرمافروش بودند نتوانستند این صحنه را تحمل کنند. آنها با هم، هم پیمان شدند تا پیکر میثم را برداشته و به خاک بسپارند. آنها با نقشهای که کشیده بودند پیکر میثم را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبى که خشک شده بود دفن کردند.
انتهای پیام