به گزارش ایکنا، ششمین جلسه درسگفتار نوروزی «غنا و موسیقی» با سخنرانی حجتالاسلام سروش محلاتی، 5 فروردینماه در فضای مجازی برگزار شد. گزیدهای از بحث این جلسه از نظر میگذرد؛
در چند جلسه اخیر درباره دلالت آیات قرآن بر حکم غنا بحث شد. در ذیل چند آیه، روایاتی از ائمه(ع) به دست ما رسیده است که در آنها، این آیات بر غنا تطبیق داده شده است؛ مثل آیه «لهو الحدیث» و «قول زور». در جلسه امروز بحث درباره این آیات پایان مییابد.
در مواجهه با اینگونه روایات، دو گرایش متفاوت در بین فقها وجود دارد. گرایش اول این است که بر اساس روایات، حکم مسئله را در نظر میگیرند و ارتباط بین آیه و روایت را نادیده میانگارند. مثلاً در همین بحث، بعد از اینکه روایت درباره تطبیق لهو الحدیث بر غنا وجود دارد، چنین گفته میشود که موضوع بحث ما که حکم آن در این آیات مشخص شده است، غناست و در ادامه نیازی به استفاده کردن از آیه نداریم؛ یعنی رابطه بین آیه و روایت قطع میشود و استنادی به آیه شریفه صورت نمیگیرد، چون روایت، موضوع غنا را مطرح کرده است.
گرایش دوم این است که روایت ولو یک مصداق را بیان میکند، ولو در فهم اولی خودمان به این مصداق نرسیده باشیم و از روایت استفاده کنیم، ولی بعد از بیان مصداق هم فهم روایت نیازمند به آیه است و باید روایت را بر اساس آیه معنا و فهم کنیم. در واقع یک رابطه دو طرفه و دو سویه وجود دارد. همانطور که روایات به ما در فهم آیات کمک میکنند، آیات هم برای فهم روایات به ما کمک میکنند و ما نباید دلالتهای آیه را نادیده بینگاریم.
یک مثال عرض کنم. مثلا در همان آیه «قول زور» که در سوره حج خواندیم دو دستور در کنار یکدیگر هست؛ دو امر به اجتناب. امر اول امر به اجتناب از بتها است. امر دوم، امر به اجتناب از قول زور است. چند روایت ذیل این آیه داریم که مقصود از «الرجس من الاوثان؛ بتهای کثیف و پلید» شطرنج است. در ادامه هم فرمودند منظور از قول زور، غناست. من به کتب فقهی و کتب تفسیری و حدیثی زیاد مراجعه کردم تا ببینیم بزرگان ما رابطه بین «الرجس من الاوثان» که در آیه مطرح شده و شطرنج که در روایات مطرح شده است تبیین کردند یا نه. در ظاهر این دو با هم ارتباطی ندارند. آیه شریفه میفرماید از بتهای پلید دوری کنید. معنای آیه روشن است ولی آنچه در روایت آمده است مسئله شطرنج است. مگر شطرنج به عنوان بت شناخته میشود؟ مگر مصداقی از اوثان است؟ گرایش اول در اینجا غالب است؛ یعنی کلمه «شطرنج» که در روایت آمده را اخذ میکنند، حکم را هم دستور به اجتناب میدانند و بعد ارتباط بین آیه و روایت قطع میشود و دغدغه این را نداریم، چرا و چگونه رجس من الاوثان بر شطرنج انطباق پیدا کرده است. روایت بر آیه تقدم پیدا میکند و ما از فهم آیه در روایت محروم میمانیم.
ما با این روش موافق نیستیم. اینجا نه میتوان گفت: شطرنج، مصداق واقعی بت است و کسی که بازی شطرنج میکند، بتپرستی میکند و نه میتوان گفت این تأویل و باطن آیه است؛ یعنی وقتی پیامبر اکرم(ص) به مشرکان میفرماید از بت اجتناب کنید، باطن آیه این است که از شطرنج اجتناب کنید. ظاهر آیه که نباید از نظر اهمیت دون باطن باشد. اگر عکس بود ممکن بود این حرف را بپذیریم. مثلاً خدا از شطرنج نهی کند، بعد بگوییم باطنش نهی از بتپرستی است. این چه نوع ارتباطی است؟ این نیازمند تأمل هست یا نیست؟ این را به عنوان مثال عرض کردم.
درباره غنا هم این مسئله مطرح است. آیه شریفه درباره «لهو الحدیث» است. روایات فرمودند یک مصداق آن غنا است. حالا اینکه چگونه لهو الحدیث، غنا میشود، باید بررسی کرد. این توجیه صحیح علمی ندارد که لهو الحدیث را کنار بگذاریم و درباره ارتباط لهو الحدیث با غنا تأمل نکنیم و مستقیما سراغ غنا برویم. آنکه موضوع آیه شریفه است لهو الحدیث است. اگر غنا در روایت آمده است، غنا به عنوان لهو الحدیث است والا خودش موضوعیت پیدا نمیکند.
اینجاست که گاهی فقهای ما دچار مشکلی میشوند و آن مشکل این است چون ارتباط بین آیه شریفه با روایتی که در ذیل آن آمده است برایشان قابل فهم نیست به راههای عجیبی روی میآوردند. ملااسماعیل خواجویی میگوید این مصداق، مصداق مجازی است؛ یعنی غنا حقیقتا قول زور نیست، ولی تطبیق این عنوان بر قول زور مجازی است و امام، معنای حقیقی را بیان نکردند و سراغ معنای ادعایی رفتند. یک بزرگوار دیگر مثل میرزای قمی که در تبیین این ارتباط دچار مشکل میشود، ناچار میشود بگوید این مصداق، مصداق قول زور نیست، بلکه عطف به آن است و خدا میخواهد بفرماید از قول زور و غیره اجتناب کنید و غنا مصداق آن غیر است؛ با اینکه ظاهر روایت این است که خود قول زور تطبیق بر غنا داده میشود، ولی چون نمیتوانند این تطبیق را بپذیرند، میگویند این از باب تمثیل است، یعنی قول زور گناه دارد برخی امور دیگر هم مثل قول زور است و باید از آنها اجتناب کرد. اینها همه به خاطر این است که آن ارتباط و پیوند بین آیه و روایت مورد تحلیل دقیق قرار نگرفته و شخص دچار مشکل شده است.
اولین عرضی که داریم، این است ارتباط بین عنوانی که در آیه شریفه است با غنا، باید پیوسته حفظ شود. اصلا آنی که موضوع حکم است غنا نیست، آنکه موضوع حکم است، قول زور و لهو الحدیث است. اگر قابل انطباق بر غنا نبود، غنا از نظر آیه شریفه حکمی ندارد. اگر در قالب غنا، لهو الحدیث تحقق پیدا کرد، حکم آن در آیه بیان شده است؛ اگر در قالب این غنا قول زور تحقق پیدا کرد آیه شریفه فرموده است از آن اجتناب کنید ولی اگر در این قالب، قول زور و لهو الحدیث تحقق پیدا نکرده است، قهرا از دلالت آیه خارج خواهد بود. این را کسی میتواند بگوید و بفهمد و بپذیرد که ارتباط بین آیه و روایت را قطع نکند. آن کسی که قطع کند موضوع را بر اساس روایت، غنا قرار میدهد و برای این موضوع استقلال قائل میشود و میگوید غنا بماهو غنا، موضوع حکم است ولی اگر کسی این تطبیق را از دست ندهد و همچنان روایت را در فروغ آیه شریفه بفهمد، نتیجه کاملا متفاوت است.
شیخ اعظم در میان فقها به این نکته اساسی و کلیدی توجه کرده است. ایشان یک بیانی دارد ولو پذیرش این بیان برای برخی فقهای دیگر سخت بوده است، ولی ایشان در مکاسب میفرمایند ما کاری به غنا نداریم. ممکن است لهو در یک قالب دیگری غیر از غنا تحقق پیدا کند در آن صورت حکم خودش را دارد. از آن طرف ممکن است جایی غنا داشته باشیم و در عین حال مشمول آیه نباشد، چون این غنا مصداق برای لهو الحدیث نیست. فقیهی میتواند اینگونه نظر دهد که ارتباط بین آیه و روایت را پیوسته مورد توجه قرار دهد که غنا موضوعیت ندارد.
عبارت شیخ اعظم در مکاسب این است: «فكل صوت يكون لهواً بكيفيته و معدوداً من ألحان أهل الفسوق و المعاصي فهو حرام، و إن فرض أنّه ليس بغناء. و كل ما لا يُعدّ لهواً فليس بحرام، و إن فرض صدق الغناء عليه، فرضاً غير محقق؛ لعدم الدليل على حرمة الغناء إلّا من حيث كونه باطلًا و لهواً و لغواً و زوراً.» اگر تصور کنید غنایی هست که مصداق لهو نیست، حرام نیست ولو ممکن است، کسی ادعا کند چنین فرضی تحقق پیدا نمیکند، ولی به هر حال ملاک حرمت جنبه لهویت است، نه جنبه غنا. ایشان تصریح میکند «لعدم الدليل على حرمة الغناء». این تعبیر، تعبیر سنگینی است. به همین دلیل است که علامه شعرانی میگوید در باب غنا بعد از شیخ تحقیق بالاتری صورت نگرفته است و حرف آخر را ایشان فرمودند. بعد میفرمایند: «إلّا من حيث كونه باطلًا و لهواً و لغواً و زوراً» این عناوین، عناوینی است که در قرآن آمده است. اگر غنا مصداق اینها قرار گرفت، موضوعیت از غنا گرفته میشود و آن لهو است که حکم را مشخص و تعیین تکلیف میکند.
انتهای پیام