کد خبر: 4159310
تاریخ انتشار : ۰۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۰

عارفی که دنیا را فریب داد + فیلم

شیخ علی‌اکبر الهیان رامسری تنکابنی فرزند ملامحمدتقی و نوه ملا محمد سمامی در حدود سال ۱۳۰۵ قمری در قزوین از خاندان اهل علم متولد شد و پدرش از علما و بزرگان معروف عصر خود بود.وی از آن دسته عالمانی بود که از قید و بند هوس‌های نفسانی رهیده و انسانی وارسته و حقیقتاً الهی بود. با وجود اینکه وجوهات زیادی به دستش می‌رسید، اما در آن تصرف نمی‌کرد.

آرامگاه آیت الله شیخ علی اکبر الهیان

آیت‌اللّه شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی حدود سال 1305 قمری در شهرستان قزوین در خاندان علم و فضیلت دیده به جهان گشود. پدرش، شیخ محمدتقی الهیان، فقیه و دانشمندی بزرگ و از شاگردان آیت‌اللّه العظمی میرزا حسن شیرازی در سامرا بود که پس از تکمیل تحصیلات خود به قزوین بازگشت و به وظایف دینی، تدریس و تربیت طلاب همت گماشت. وی از نوجوانی به تحصیل علوم دینی روی آورد. مقدمات و برخی کتب سطح را نزد پدر و اساتید حوزه علمیه قزوین فراگرفت. سپس در سال 1323 قمری، یک سال بعد از رحلت پدر، عازم تهران شد و به ادامه تحصیل پرداخت.

وی پس از اتمام سطوح عالی، برای کسب فیض از محضر علمی اعاظم علمای شیعه، به حوزه علمیه نجف اشرف مهاجرت کرد. ایشان با تلاش گسترده و پیگیر خود از محضر بزرگان آن زمان، چون آیات عظام آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی بهره جست و شایستگی علمی و اخلاقی خود را به اثبات رسانید.

آیت‌اللّه الهیان پس از پایان تحصیل و درک مقام اجتهاد، برای خدمت به اسلام و ارشاد و هدایت هموطنانش به قزوین بازگشت. ایشان در قزوین، ضمن اشتغال به تدریس و تربیت طلاب، به حضور عالم عارف سیدموسی زرآبادی راه یافت و از انفاس قدسیه آن عارف الهی بهره‌ها برد و نکته‌ها گرفت. وی از آن دسته عالمانی بود که از قید و بند هوس‌های نفسانی رهیده و انسانی وارسته و حقیقتاً الهی بود. با وجود اینکه وجوهات زیادی به دستش می‌رسید، اما در آن تصرف نمی‌کرد. عبایی سیاه و کهنه اما تمیز بر دوش می‌انداخت و با عمامه‌ای سفید و رنگ رفته، با کفش‌هایی از جنس لاستیک(گالش)، ساکت و آرام و سربه زیر راه می‌رفت، اما با سکوتش حرف‌ها می‌زد. کمتر سخن می‌گفت اما سخن و کلامش، دل چسب و گفتارش شیرین بود. عالی‌ترین مضامین علمی و عرفانی را با ساده‌ترین اصطلاحات عوامانه بیان می‌کرد. با همه مردم می‌جوشید و به همه زبان‌ها حرف می‌زد.

شیخ الهیان بیشتر اوقاتش را به تفکر می‌گذرانید. معمولاً به تنهایی راه می‌رفت. اهل قدم زدن بود، اما نه در کوچه و بازار، بلکه در کوه و تپه‌ها به پیاده روی می‌پرداخت. او اهل سفر بود و در یک جا ماندگار نمی‌شد؛ گاه به مشهد مقدس مشرف می‌شد و در یکی از حجرات مدرسه نواب ساکن می‌شد و همواره در شهرهای قزوین، رشت، رامسر، طالقان و تهران در تردد بود و به هر جا می‌رفت، به تدریس و تربیت طلاب اهمیت می‌داد. سرانجام، اين عالم وارسته در ماه رجب ۱۳۸۰ هجری قمری (دیماه ۱۳۳۹ش)، از اين جهان‌گذران، و از منزلگاه كاروانی اين كاروان دايم روان درگذشت و به جهان جاودان پيوست.

انتهای پیام
captcha