29 بهمن سال ۵۶ بود، ساعت از ۱۰ صبح میگذشت، شفیقه دردانه خانواده با چشمانی پر از شوق عقربههای ساعت را دنبال میکرد، منتظر تماسی از تازه دامادش بود. سید حسن معمولاً هر روز ساعت ۱۰ صبح با او تماس میگرفت و از عاشقانههایشان میگفتند، از آرزوهایشان برای زندگی؛ اما امروز جور دیگری بود، حتی صدای تیک تاک ساعت هم به نوعروس قصه ما دلشوره میداد. ساعت از ده گذشت و خبری از سید حسن نشد؛ دلشوره تمام وجود شفیقه را برداشته بود و همپا با دلشورههای شفیقه بانو، صدای گلولهها و فریادهای مردم نیز از دوردستها به گوش میرسید و هر لحظه صدای گلولهها و فریادها بیشتر و بیشتر میشد.
عقربهها به ۱۲ ظهر رسید و صبر شفیقه سرریز شد، سراسیمه با مسافرخانه بهار که متعلق به همسرش بود و بعد از پیروزی انقلاب به مسافرخانه ۲۹ بهمن (در خیابان ترمینال سابق) تغییر نام داده شد، تماس گرفت، یکی از کارگرها پشت تلفن از کسالت سیدحسن و بستری شدن او در بیمارستان آذر(شفای کنونی) خبر داد. دیگر قلب نوعروس قصه به تپش افتاد و با اضطراب با بیمارستان تماس گرفت؛ آن سوی خط پرستاری نسبت او را با سید حسن پرسید و شفیقه با قدری تأمل و زیرکی، خود را به عنوان یکی از همسایههای همسرش معرفی کرد تا بتواند اطلاعات را به راحتی دریافت کند. پرستار بعد از چند سؤال و طفره رفتن، خبر از شهادت سید حسن داد که تلفن از دستان شفیقه بانو بر زمین افتاد و بی آنکه بداند نقش بر زمین شد.
آری سید حسن جدیری، تازه داماد قصه در جریان کمک به مجروحان قیام ۲۹ بهمن تبریز از ناحیه شکم به رگبار بسته شده بود تا شفیقه در اوج جوانی رخت سیاه بر تن کرده و به سوگ تازه دامادش بنشیدند.
شفیقه رسولی، همسر شهید سیدحسن جدیری از شهدای ۲۹ بهمن تبریز در گفتوگو با ایکنا از آذربایجان شرقی، خود را یکی از افراد خاصی میداند که سرنوشتش به ۱۴ شهید قیام ۲۹ بهمن تبریز گره خورده است، آنانی که خونهایشان طوفانی عظیم به پا کرد تا سرنوشت یک ملت تغییر یابد و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی برسد.
او میگوید: آن زمان در همه جا آثار انقلاب مشهود بود و همه به نوعی در جریان انقلاب همکاری داشتند؛ به گفته دوستان سیدحسن او نیز فعالیتهای انقلابی داشت و در کمک به مردم نیز بسیار پیشگام و پیشتاز بود.
رسولی با اشاره به نحوه شهادت سیدحسن، ادامه میدهد: با اینکه کمک به مجروحان قیام ۲۹ بهمن جرم محسوب میشد و مأموران شاه به شدت روی این موضوع حساس بودند، اما یکی از پرستاران با مشاهده خونریزی شدید سیدحسن، او را به زیرزمین بیمارستان انتقال داده و خون تزریق کرده بود، اما شدت جراحت به حدی بود که خوندهیها هم افاقه حاصل نکرده بود؛ مدتها دنبال این پرستار بودم اما پیدایش نکردم.
همسر شهید ادامه میدهد: بعد از شهادت سیدحسن، خانوادهاش پنهانی و به دور از چشم مأموران شاه برایش مجلس عزا گرفتند، چراکه خانوادهای شهدا را نیز اذیت میکردند و شنیده بودم حتی پول گلوله از خانواده شهدای تظاهراتها دریافت میکردند و برایشان دردسر ایجاد میشد. از این رو مراسمهای سیدحسن نیز پنهانی و محدود بود و من به صلاحدید خانواده و برای اینکه بیتاب نشوم، در هیچکدام از مراسمهایش حضور نیافتم، اما همیشه میگویم کاش میگذاشتند در مجالس عزایش باشم و گریه و زاری کنم تا این غصهها در وجودم تلنبار نشود.
او در مورد خاطرات خود با همسر شهیدش میگوید: دو ماه و ۱۸ روز از عقدمان گذشته بود که او شهید شد؛ اوایل خاستگاری چندان علاقهای به او نداشتم اما بعد از عقد، ابهت، انسانیت و بزرگمنشیاش باعث شد تا دلباخته شوم آنچنان که امروز بعد از ۴۷ سال همچنان منتظر از راه رسیدنش باشم، هنوز باورم نمیشود رفته باشد. او بسیار بزرگوار بود و در کمک به دیگران از هیچ کاری دریغ نمیکرد؛ وقتی به خانه دعوتش میکردیم، ابتدا نمازش را میخواند و سپس سر سفره میآمد. او بسیار دلسوز و پای کار خانواده بود و برای زندگیمان نیز برنامهها داشت.
خانم رسولی که هر سال در ۲۹ بهمن بر سرمزار همسر شهیدش در وادی رحمت تبریز حاضر میشود، اینگونه روایت میکند: هنوز هم با عکسهایش خاطراتم را مرور میکنم و ۲۹ بهمن هر سال روزی است که چشمان من پر از اشک میشود و خاطراتم تازه میشود.
وی با بیان اینکه اولین شب شهادت سید حسن، به توصیه پدرم مهریهام را حلالش را کردم تا حقی از این بابت بر گردن همسرم نباشد، ادامه میدهد: آن روزها برایم بسیار تلخ بود و در اوج جوانی تا چهار ماه لباس سیاه بر تن کردم، اندوه به حدی وجودم را گرفته بود که درگیر بیماری معدوی شدم و تا مدتها هر روز عکسهای سید حسن را مقابلم میچیدم و نگاه میکردم.
رسولی در پایان میگوید: قیام ۲۹ بهمن تبریز در گرامیداشت چهلم شهدای قم اتفاق افتاد و مردم به خاطر شهدای قم در مسجد قزلی تبریز جمع شده بودند که سرگرد حقشناس با توهین خود خون مردم را به جوش آورده و باعث خروش جمعیت میشود؛ در نهایت ۱۴ نفر را به شهادت میرسانند که سید حسن عزیز ما یکی از همین شهدای قیام ۲۹ بهمن تبریز است.
مهری هاشم زاده
انتهای پیام