دوران دفاع مقدس عرصه حضور بانوان جان بر کفی بود که با ذره ذره وجود خود به یاری همنوعان خود میشتافتند و برای سرافرازی خاک میهنشان از خود گذشتند. از بانوان پرستار و پزشک گرفته تا امدادگر؛ همگی در صحنه دفاع مقدس حضور داشتند.
زهرا حسینزاده هم یکی از این بانوان حاضر در صحنه بود که از سال ۵۹ تا ۶۵ و از آغاز تا پایان ۱۱ عملیات دوران دفاع مقدس حضور داشت و علاوه بر اینکه از خدمترسانی به مجروحان زخمی خسته نمیشد بلکه با دوربینی که در دست داشت، آرشیو زیبایی از آن دوران به ثبت رسانده است.
او یک پرستار و یک جهادگر است. شش سال از جوانیاش را در دوران جنگ تحمیلی و پشت خط مقدم به پرستاری از مجروحان صرف کرده است. گنجینهای از خاطرات دوران دفاع مقدس به همراه دارد. از عملیات شکست حصر آبادان تا نجات سوسنگرد، بیت المقدس، رمضان، والفجر۳، والفجر ۸، فتح المبین و عملیاتهای شیمیایی خیبر و بدر پا به پای رزمندگان با اندکترین امکانات درمانی جنگیده است.
برای آشنایی با این زن غیور در یک عصر پاییزی به اتفاق جمعی از خبرنگاران به دیدارش رفتیم. با چادر گلگلی و فصاحت بینظیرش به استقبالمان آمد.
در ابتدا به دلیل حضورش در جبهه اشاره میکنیم. وقتی از او میپرسیم که چرا علیرغم تحصیلات بالا و مادر یک فرزند خردسال بودن به جنگ رفتید؟ میگوید که کشورم برای حضور من در آن میدان نیاز داشت. در بیمارستان شهدای(ژاله سابق) تهران کار میکردم. یک دختر خردسال داشتم و دانشجوی ترم آخر مقطع لیسانس پرستاری بودم که انقلاب شد و پس از آن جنگ بر مردم ما تحمیل گشت. در همان نخستین عملیاتی که رزمندگان در جنگ تحمیلی حضور داشتند، با عجله و ناگهانی و بدون برداشتن ملزومات به همراه ۱۱ پرستار و پزشک دیگر داوطلبانه عازم منطقه جنگی شدیم.
آن موقع با امکانات بسیار کم، بیمارستان و اتاق عمل برپا شده بود. با چنین وضعیتی عمل مغز، شکم، دست و پا را انجام میدادیم. پس از گزارش وضعیت بیمارستان، ۱۱ نقاهتگاه در پشت خط مقدم برپا کردند که روزانه ۲۱۰۰ مجروح در آنها پذیرش میشد. سرمان آنقدر گرم و مشغول رسیدگی به مجروحان بود که بهعنوان پرستار همزمان به پنج پزشک کمک میکردیم. اتاق عمل، راهرو، حیاط و هرجایی که چشم کار میکرد پر بود از مجروحان و رزمندگان.
او درباره بهترین خاطرهاش از دوران دفاع مقدس میگوید: آزادی خرمشهر را فراموش نمیکنم. پس از کار بیوقفه در بیمارستان و رسیدگی به مجروحان، حوالی ساعت سه بامداد به خوابگاه رفتم و دعای توسل به نیت آزادی خرمشهر خواندم و شیرینی برای آزادی خرمشهر نذر کردم. صبح که شد خبر آزادی خرمشهر را اعلام کردند. تمامی شیرینیها تمام و قنادیها بسته شده بود. از هر جایی که بود توانستم شیرینی پیدا کنم و نذرم را ادا کردم.
حسینزاده درباره عشق عکاسی بیان میکند: دوربین برای خودم بود. پیش از جنگ گاهی عکس میگرفتم اما وقتی جنگ شروع شد، دوربین را نیز با خودم بردم. برخی اوقات نمیتوانستنم فیلم برای عکاسی پیدا کنم اما با هر زحمت پیدا و عکس میگرفتم. گاهی نیز رزمندهها فیلم داشتند و به من میدادند تا از آنها عکس بگیرم. عکاسی در آن دوران برایم یک الزام بود. احساس میکردم که باید این خاطرات را ثبت کنم برای نسل آیندهای که این صحنهها را ندیدهاند.
این پرستار ادامه میدهد: آن زمان به اندازهای سرمان گرم کمک به مجروحان بود که نمیتوانستیم اطلاعات تک به تک مجروحان را داشته باشیم اما قطعاً مجروح عراقی داشتیم و از مجروحان عراقی مثل مجروحان خودمان پرستاری میکردیم. برایمان هیچ فرقی نداشت.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا چهره شناخته شدهای در دوران دفاع مقدس برای نجات به بیمارستان شما آمده بود؟ میگوید: در ابتدا نمیشناختیم و اصلاً به اطلاعات بیماران و مجروحان توجهی نداشتیم اما بعدها متوجه شدیم که محمد نظام اسلامی، مجری صدا و سیما در دورهای از جنگ تحمیلی به دلیل جراحت به بیمارستان آورده شده بود. به دلیل زخمی که داشت، کم مانده بود شهید شود اما وقتی به کمکش رفتیم بار دیگر به حیات برگشت.
گذر ما به خانه زهرا حسینزاده که در گوشهای از خانهاش عکسی از سردار شهید سلیمانی و در دیوار خانهاش تابلویی از تصویر امام راحل بود، در همین نقطه به اتمام رسید.
این بانوی پرستار جهادگر به مدت ۳۰ سال در کشور پرستاری کرد و بهدنبال هیچ مسئولیتی نبود. به اذعان خودش، عشق به پرستاری و عشق کمک به همنوعانش او را در این مسیر خدمت رسانی به پیش رانده و هیچگاه از حضورش در جبهه و کمک به رزمندگان پشیمان نشده است.
انتهای پیام