به گزارش ایکنا از آذربایجانشرقی، بامداد شنبه، سیویکم خردادماه، یکی از مناطق مسکونی در شهر تبریز، هدف حمله پهپادی رژیم صهیونیستی قرار گرفت. در پی این حمله، دو کودک خردسال، «طاها بهروزی» 6 ساله و «علیسان جباری» هفتساله که در همسایگی یکدیگر زندگی میکردند، بر اثر اصابت ترکشهای پهپاد به شهادت رسیدند. این حادثه، علاوه بر جان باختن دو کودک، منجر به مجروح شدن مادران آنها نیز شد و منطقه را در بهت، اندوه و خشم فرو برد.
حادثه زمانی رخ داد که این دو کودک در حال بازی مقابل خانههای خود بودند. بنا به روایت عموی طاها، ساعت حدود ۸:۳۰ صبح بود که صدای انفجار ناشی از شلیک پهپاد در محله شنیده شد. طاها و علیسان که از سر کنجکاوی به سمت صدا حرکت کرده بودند، ناگهان در معرض انفجار بعدی قرار گرفتند. شدت انفجار بهگونهای بود که ترکشهای آن به بدن کودکانه آنان اصابت کرد و جانشان را گرفت. مادرانشان که برای نجات فرزندان خود به سوی آنان دویده بودند، نیز در اثر موج انفجار و ترکشها به شدت مجروح شدند. عمو و سایر اعضای خانواده که هنوز در شوک ناشی از این اتفاق هستند، این حادثه را نقطه عطفی در زندگیشان توصیف میکنند؛ نقطهای که پس از آن، هیچ چیز دیگر به حالت قبل بازنگشته است.
طاها بهروزی، ششساله، فرزند یک کارمند ساده بود. پدرش برای سهولت در رفتوآمد به محل کار، بهتازگی منزلی کوچک و اجارهای در نزدیکی محل کارش اجاره کرده بود؛ خانهای با حیاطی سیمتری که بهتازگی محل سکونت خانواده بهروزی شده بود. به گفته عموی طاها، این کودک با وجود سن کم، علاقه زیادی به آموختن قرآن داشت و بارها آرزو کرده بود که به مدرسه برود و خواندن و نوشتن بیاموزد.
برادر طاها که همراه خانوادهاش چند روزی را در روستای زادگاهشان گذرانده بودند، به دلیل مسئولیت کاری مجبور به بازگشت به تبریز شده بود. آن بازگشت، سرآغاز تراژدیای شد که به شهادت فرزندش انجامید. عموی طاها روایت میکند:«طاها در روستا به من گفت: دلم نمیخواهد به تبریز برگردیم. میخواهم در روستا بمانم. همان روز که رسیدند، شبش این حادثه تلخ رخ داد.»
علیسان جباری، پسر همسایه، یک سال از طاها بزرگتر بود. او نیز همانند طاها کودک پرانرژی و مهربانی بود ک به بازی در کوچه، دوچرخهسواری و ماجراجوییهای کودکانه علاقه فراوانی داشت. آن روز، او نیز بیخبر از خطر، به همراه طاها مقابل خانهشان مشغول بازی بود. ترکشها اما رؤیاهایش را ناتمام گذاشتند و آرزوهای آیندهاش را به خون کشاندند.» مادر علیسان نیز در این حادثه مجروح و با حال وخیم به بیمارستان منتقل شد. همچنان تحت مراقبتهای ویژه قرار دارد و خانواده او در شرایطی دشوار و بحرانی به سر میبرند.
محلهای که این حادثه در آن رخ داد، از محلههای قدیمی و کمبرخوردار تبریز است. در کوچهای که روزی صدای بازی کودکان طنینانداز بود، اکنون تنها سکوت، گریه و صدای فاتحه شنیده میشود. همسایگان این دو خانواده، از روز حادثه تاکنون، در شوک و اندوه به سر میبرند. یکی از همسایهها میگوید:
«این دو کودک همیشه با هم در حال بازی بودند. هیچکس فکر نمیکرد صدای بازیشان اینقدر زود خاموش شود.» بعد از این حادثه تلخ کوچه محل زندگی طاها و علیسان غرق خون شده بود. خون، هنوز از دیوارهای آن کوچه پاک نشده است. خاطرات آن صبح شوم، در ذهن اهالی حک شده است. روزی که فرشتگان کوچک، با بدنهایی زخمی، به آغوش آسمان رفتند.
در واژگان رسمی، از مرگ این دو کودک با عنوان «شهادت» یاد میشود؛ واژهای که اگرچه نشان از مظلومیت دارد، اما برای خانوادهها، بار سنگینی از درد و داغ به همراه میآورد. عموی طاها با صدایی بغضآلود میگوید: «هیچ پدری، هیچ عمو و مادری، آماده نیست که جسد کودک ششسالهاش را از بیمارستان تحویل بگیرد. شهادت او چنان داغ بزرگی برای خانواده است که حالا روزی هزار بار با خودم میگویم کاش طاهای معصوم ما زنده میشد و من به جای او شهید میشدم.»
«طاها بهروزی» و «علیسان جباری»، کودکانِ بیگناهِ وطنم، که هنوز آرزوی پرواز در دل کوچکشان بود؛ اما بالهایشان با گلولههای شیطانی پرپر شد. این دو کودک معصوم که در مسیر تربیت قرآن گام برمیداشتند، در حملهای ناجوانمردانه به شهادت رسیدند و جامعه فرهنگی و قرآنی تبریز را در اندوهی عمیق فرو بردند. این جنایت خونبار، بار دیگر پرده از چهره واقعی و ضدبشری رژیم صهیونیستی برداشت؛ رژیمی سفاک و بیرحم که با پشتیبانی آشکار استکبار جهانی، حتی از ریختن خون پاک کودکان نیز ابایی ندارد و هر روز لکهای سیاه بر دفتر حقوق بشر میافزاید.
طاها و علیسان، نه صرفاً کودکانی بازیگوش و مهربان، بلکه از شاگردان قرآن و نور بودند؛ قرآنآموزان مؤسسه فرهنگیـقرآنی «حورا» در تبریز، که صدای معصومانهشان با آیات الهی درآمیخته بود. شهادت این دو نوگل قرآنی، داغی عمیق بر دل جامعه قرآنی و مردم شریف تبریز برجا گذاشته است.
انتهای پیام