به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از استان مرکزی، کتاب عاشورا را که ورق میزنی، با مقدمه عباس آبرو میگیرد تا بلندترین شعر خون به امضای حسین(ع) برسد.
خون عباس، اذن دخول صحن مطهر عاشورا و توسل به باب الحوائج، کلید ارتباط با فلسفه عاشورا است و منش عباس، خلاصه مکتبی که تعلیم دلدادگی و خلوص را در صحنه سرخ نینوا، از گفتار، به عمل رساند.
باید گم شد در صدای زنجیرها، در صدای سینه زنها، در صدای هق هق بی وقفه اشکها باید گم شد تا شاید دستهای جدا افتاده عباس(ع) دستهایمان را بگیرد. خیابانها عزادارند و عطر عباس را میتوان در نفس عزاداران حس کرد، عزادارانی که سالهاست در تشنگی دنبال باب الوائج میگردند؛ دنبال دستهای بریدهای که امان نامه قیامت را دارد.
و به راستی که کربلا بدون عباس منظومه ایست بدون پهلوان، وفاداری، در نام ایشان جمع شده است و فداکاری و جوانمردی به اقتدای علمدار سپاه حسین(ع) معنا میگیرد. سقای کربلا با به دندان گرفتن مشک، سیاهه نویسی هر چه شمر و یزید است را نقش بر آب کرد و به آبها سیراب شدن را آموخت، عباس پرچم دار قافله خورشید است و خورشید کربلا بعد از او تاب تابیدن نداشت.
اگر برگشته بود و انتظار خیمه را پایان میداد غنچه شش ماهه، در هجوم بادهای سوزان پرپر نمیشد و خنده بر لبهای سه ساله، نمیخشکید و تن تب دار سجاد(ع) داغدار هجران پدر نمیشد. اگر تیر دشمن لحظهای درنگ میکرد، تازیانهها لبهای تشنه را با خون خیس نمیکردند و حسین(ع) پا به گودال قتلگاه نمیگذاشت ...اما او برنگشت و چشمهایش را خاک علقمه در خود پنهان کرد تا فرات، پر از اشک حسرت شود و آسمان و ابر شرمنده ماه عشق شود.
آسمان بغض کرد اما نبارید و فقط نظارهگر عطش شهادت فرزندان بانوی یاس ماند و امروز از عباس(ع) که مینویسم، تمام کلمات خیس شدهاند و فراتی از گریه بر دیدهام جاری است.