به گزارش ایکنا، در این ایام که به دلیل شیوع بیماری کرونا بسیاری از مردم وقت خود را در خانه میگذرانند، فرصت مناسبتی ایجاد شده است که از این فراغت بهره برده و به مطالعه بپردازند. یکی از آثاری که در حوزه کلام جدید به رشته تحریر درآمده است و مطالعه آن برای کسانی که به مباحث کلام جدید علاقه دارند توصیه میشود کتاب «یقین گمشده» است.
این اثر به قلم عبدالله نصری توسط انتشارات سروش در سال 1380 منتشر شده و حاوی گفتوگوهایی درباره مهمترین مسائل فلسفه دین است. در حقیقت، مباحث این کتاب یکبار در قالب جلسه پرسش و پاسخ از طریق شبکه چهار سیما پخش شده بود و کتاب حاضر، پیاده شده همان گفتوگوهاست.
کتاب هشت بخش دارد و در هر بخش یکی از مسائل مهم فلسفه دین با حضور یکی از کارشناسان این حوزه به بحث گذاشته می شود. عنوان مباحث به ترتیب عبارت است از: معرفت دینی: گفتوگو با آیتالله صادق لاریجانی؛ دین و هرمنوتیک: گفتوگو با دکتر صدرالدین طاهری؛ زبان دین: گفتوگو با دکتر فرامرز قراملکی؛ تجربه دینی: گفتوگو با حجت الاسلام هادی صادقی؛ گوهر و صدف دین: گفتوگو با آیتالله مهدی هادوی تهرانی؛ دین و پلورالیزم: گفتوگو با حجتالاسلام هادی صادقی؛ دین و ایدئولوژی: گفتوگو با حجتالاسلام علی اکبر صادقی رشاد؛ دین و سکولاریزم: گفتوگو با دکتر غلامرضا اعوانی.
در بخشی از کتاب با عنوان «معرفت دینی» میخوانیم: یکی از پرسشهای مهمی که در زمینه معرفت دینی مطرح می شود این است که آیا اساسا معرفت دینی تحول میپذیرد و آیا این دگرگونی در تمام گزارههای دینی صورت می پذیرد و یا تنها بر بخشی از آن تاثیر میگذارد؟ در پاسخ به این پرسش بنیادین باید بیان داشت که بطور کلی هستههایی در معرفت دینی ثابت میماند، ولی ممکن است تحولاتی در ترکیب و تجزیه گزارههای دینی پدید آید البته نباید تصور شود که تغییرات بنیادی صورت میگیرد. این سخن در باب معرفت دینی صادق است اما ما باید میان متن دینی و معرفت دینی تفکیک قائل شویم.
حال میپردازیم به اینکه آیا تغییر و تحول در متن دینی مثل قرآن کریم جایز است یا خیر؟ پاسخ به این مسئله بستگی دارد به اینکه الفاظ را گرسنه معانی بدانیم یا آبستن آنها. گروهی معتقدند که الفاظ گرسنه معانیاند و این ماییم که به متن معنا میدهیم. اشکالی که بر عقیده این گروه وارد است این است که چرا متون هر معنایی را بر نمیتابند، در صورتی که طبق نظر شما باید این امر ممکن باشد؟ بنابر این نتیجه میگیریم که هر متن بخودی خود دارای معنای ثابتی است که فهم مخاطب بر آن تاثیر نمیگذارد. به عبارتی الفاظ در حیات اجتماعی معانی مختص به خود دارند و ما در تشکیل این معنا دخالت نداریم.
در فصلی از کتاب با عنوان «دین و هرمنوتیک» آمده است: کلمه هرمنوتیک مشتق از هرمس است که بنا بر اعتقاد برخی، هرمس همان اخنوق و یا ادریس است. آنچه هرمس را وارد این بحث نموده، مقوله رمزگرایی است، چراکه هرمس پیامآوری است که یادآور رمزها و رازهاست و در عرفان اسلامی از نوعی شخصیت سمبولیک برخوردار است. نه تنها در عهدین-تورات و انجیل- بلکه در هرکتاب دینی که اصالت داشته باشد، ما با یک سلسله اصطلاحات روبرو هستیم که این اصطلاحات، زبان خودشان را دارند و نمیتوان با موازین فهم متعارف، آنها را معنا نمود. از طرفی معتقدان به یک دین، به موجب تعلق خاطری که به متن دینی دارند – نه متون دینی- خود را ملزم مییابند که به تفسیر و تبیین متن بپردازند.
درباره کاربرد بحثهای هرمنوتیکی در مورد دین و به ویژه فهم قرآن و سنت، نه به یقین میتوان گفت که اینگونه مباحث در اینجا زمینه ندارد و باید ترک شود و نه میتوان گفت که ما هم عینا گرفتاریهایی که سبب آفرینش این مباحث شد را داریم. به هر حال، زمانی که بحثی به وجود میآید، خود بحث راه خودش را باز میکند و جلو میرود. اما نکته قابل ذکر این است که ما نسبت به متون مقدس مسیحیان و یهودیان، یک امتیاز بسیار ارزشمند داریم و آن اینکه ما در مبانی دچار اشکال نیستیم. مبنای ما توحید است که مسئله معقولی است.
در دین ما مبانی دینی غالب هستند و میتوان با عقل متعارف، با عقل استدلالی و عقل عامیانه بر آنها تاکید داشت. یک مسیحی ممکن است بدون تعصب بگوید که قسمتی از تورات و انجیل را قبول ندارد. لیکن یک مسلمان نمیتواند این را بگوید، حتی ممکن است روی آن تاکید بیشتری بکند، چراکه معتقد است متون ما تحریف نشده است. اگر مطلبی عقلانی باشد، مقتضی عقل، کلیت و تغییرناپذیری است. این امر متون ما را تا حدودی از دغدغه تفسیر میرهاند.
بخشی از کتاب به مسئله «زبان دین» اختصاص دارد. در این این بخش میخوانیم: عوامل پیدایش و ظهور بحث زبان دین را میتوان به دو دسته تقسیم نمود: نخست عواملی که اساسا در تفکر الهیاتی در هر مقطعی ریشه دوانده است. به عبارتی، شما در هر نظام الهیاتی آنجا که از خدا سخن میگویید، این مسئله پیش میآید و دسته دیگر عوامل نوینی هستند که در الهیات جدید و کلام جدید مطرح شده است.
زمانی که شما درباره عالم بودن سخن میگویید، اگر در عالم بودن میان خدا و انسان اشتراک لفظی باشد، آن وقت در باب عالم بودن خدا عقل تعطیل خواهد بود. ایراد دیگری که وجود دارد و به مراتب بدتراست، زمانی است که ما دست نیاز به سوی پروردگار دراز میکنیم و به راز و نیاز میپردازیم. نیایش مهمترین تعلیم دین است که دقیقا در همین جا مشکل پیدا میکنیم. من میگویم یا ستار، در حالی که هیچ معنایی از لفظ نمیدانم و بنابر این ارتباط من با کسی که با او سخن میگویم عملاً مخدوش است. پس هنگام برخورد با صفات خداوند، دو مشکل را باید با هم جمع کنیم: یکی اینکه به نحوی سخن بگوییم که ذهن ما با آن آشنا باشد و دیگر اینکه از تشبیه و تمثیل حق تعالی دوری جوییم.
به دلیل پیوند بحث زبان دین با موضوع علم و دین لازم است به این موضوع نیز اشارهای شود. بحث علم و دین که در غرب مطرح شد در واقع پنج مسئله را با خود به همراه آورد: یک مسئله که ظاهرترین مسئله بود و در رویآورد سنتی هم مطرح می شد، تعارض محتوا بود. یافتههای علمی با برخی از تعالیم دینی در متون دینی سازگار نبود. صورت دیگر مسئله، تعارضی بود که در جهانبینی دیده میشد. به عبارت دیگر، بینش علمی فراتر رفت و به یک بینش جهانشناختی یا فلسفی مبدل شد و به نوعی ماتریالیسم علمی را به میان آورد و این با اندیشههای دینی تعارض داشت. بعد دیگر تعارض در انسانشناسی بود. تصویری که ادیان از انسان ارائه میدادند این بود که انسان خلیفه الله است. تعارض دیگر، تعارض در اخلاق بود. اخلاق دینی با اخلاقی که به طور منطقی از علم حاصل میشد تعارض داشت.
این تعارضها ذهن دانشمندان را به خود مشغول کرد. عالمان دین ابتدا در موضع حل مسئله برآمدند و گونههای مختلفی از راه حل از جمله نظریه غیر شناختاری زبان و یا نظریه ابزارانگاری زبان را مطرح کردند تا به نوعی تفکیک میان زبان علم و زبان دین ایجاد کنند. به طور کلی، گزارههای متون دینی یعنی آیات مقدس را به دو دسته تقسیم کردهاند: گزارههای ناظر به واقع، گزارههای ناظر به ارزش. در آیات اعتقادی، زبان شناختاری است، اما زبان آیات اخلاق و احکام شناختاری نیست بلکه زبان توصیهای و عملی است.
انتهای پیام