به گزارش ایکنا، یازدهم تیرماه ۱۳۶۱ روزی است که شهید آیتاللّه شیخ محمد صدوقی، نماینده امام و امام جمعه یزد، پس از اقامه نمازجمعه به دست منافقان به شهادت رسید محراب نماز به سمت معراج الهی شتافت و به آرزوی دیرنش رسید. آرزویی که خودش خطاب به دشمنان اسلام چنین بیان کرده بود: «به فرض آن که مرا ترور کردید چه میشود؟ مرغابی را از آب میترسانید؟»
شهید آیتاللّه صدوقی در تمام عمر از یاران صدیق و قدیمی امام(ره) در تمامی صحنههای انقلاب و یاور ملت محروم بود. از کار شبانهروزی و در خدمت مردم بودن هیچ احساس خستگی نمیکرد و بسیار مقاوم بود. در مبارزه با طاغوت و طاغوتیان بسیار شجاع و فعال بود. همچنین حافظهای بسیار قوی و خوب داشت که زبانزد همگان بود. این مرد نیکوسیرت دارأی چنان جاذبه قوی و نیرومندی بود که در همان برخورد نخست، افراد را به انقلاب، اسلام و امام(ره) جذب میکرد.
سستی و آسودهطلبی در شخصیت شهیدصدوقی جای نداشت. مبارزه وی از زمان رضاخان آغاز شده بود. دسیسههای رضاشاه ضربههای سختی بر تشکیلات مذهبی و حوزههای علمیه وارد ساخت و از این طریق فشارهای زیادی را بر روحانیان تحمیل کرد. در این جو خفقان و وحشت، شهید صدوقی چهره پرشور و مقاوم حوزه بود که در جلسات روح امیدواری، نشاط و ظلمستیزی را در طلاب جوان میدمید و از این رهگذر آنان را برای مبارزه و قیام علیه استبداد ستمشاهی فرامیخواند. این ویژگی شخصیتی را بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران یادآور شدند.
وی در محضر استادان زیادی زانوی ادب زده بود. شخصیت آیتاللّه صدوقی تأثیرپذیری فراوانی از امام خمینی(ره) داشت و امام(ره) در زمره استادان وی به شمار میرود. او هم چنین از محضر بزرگانی چون آیتاللّه شیخ عبدالکریم یزدی، آیتاللّه سیدصدرالدین صدر، آیتاللّه سیدمحمدتقی خوانساری، آیتاللّه سیدمحمد حجت کوهکمرهای، سیدعلی محمد کازرونی و شیخ غلامرضای فقیه خراسانی خوشههای دانش و فضیلت چیده و بهرهها جسته است.
در زندگی و شخصیت آیتالله صدوقی زیباییهایی فراوانی گرد آمده بود که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
پیرون و برونش یکی بود آنچه میخواند و میدانست عمل میکرد، قرآن کتابی بود که هیچگاه از او جدا نمیشد. شبها بدون استثنا برای نماز شب برمیخاست، ادب و متانت او کمنظیر بود و روزهای عید مردم و مسئولان به دیدارش میشتافتند و او بدون استثنا برای همه بر میخواست و این کار را نه از روی اکراه و بیمیلی که با نشاط و اشتیاق انجام میداد.
مقام رهبری در این باره میفرمایند: «او تسلیم و مطیع امام بود، فکرش عقیدهاش و عملش در جهت و در خط فکر و عقیده و عمل امام(ره) بود و هیچگونه رأی و فکری را بر رأی و فکر امام ترجیح نمیداد. به همین دلیل بود که از اول انقلاب تا آخر مواضع ایشان یک مواضع صد در صد صحیح و دوست بود...»
قاطعیت، بررسی زوایای هر کار در ابتدای تصمیمگیری، اراده و ایستادگی در مرحله عمل و شجاعت که از ارکان مهم رهبری است در شهید صدوقی جمع بود.
او به جوانان بها میداد، جذب میکرد و سپس به تربیت آنها میپرداخت، هنر او با اینکه یک عالم باتقوا و مسن و پرتجربه بود، تحمل احساسات پرشور و گاه بیتجربه جوانان و این تلفیق بسیار مشکل برای ایشان کار سادهای بود. در حدود ۴۵ سالگی به یزد رفت، اما چنان با جوانان دبیرستانی و دانشجویان صمیمی بود که «مسجد حظیره» محل اقامت نماز ایشان داری یک نماز جماعت متشکل از جوانان شد؛ این چیزی بود که بسیاری از مساجد و امام جماعتها نداشتند.
شهید صدوقی چون خودساخته بود از مرگ نمیهراسید و چون از مرگ نمیهراسید وظیفهاش را انجام میداد و هیچ چیز او را از هدفش جدا نمیکرد. مقام معظم رهبری فرمودند: «بنده از تبعید برمیگشتم از طریق یزد آمدم رفتم مسجد ایشان (آیتالله صدوقی) دیدم، مثل اینکه اینجا جزء محیط اختناق کشور ایران نیست، توی مسجد اعلامیههایی زده بودند خیلی آزاد همه میآمدند میخواندند... و یا طریقه ساختن کوکتل مولوتف یا نارنجک دستی که اینها زده بودند پشت شیشه مسجد نیروی انتظامی جرئت نمیکرد، برود اینها را بکند. در منبرها به طور صریح بر علیه مقامات سخن میگفتند. این روحیه شجاعانه آیتالله صدوقی مردم یزد را هم شجاع کرده بود.»
همیشه گامی جلوتر از حوادث بود. آنچه را دیگران در آینه نمیدیدند، او در خشت خام میدید و هر جریانی که میخواست سدی در مقابل نظام و انقلاب باشد در نطفه خفه میکرد.
«آدمی نبود که بگوید حالا بالاخره کار خودمان را کردیم برویم گوشهای بنشینیم چشمش را عمل کرده بودند، اما با آن حال به جبهه رفت و در آن هوای داغ در میان رزمندگان اسلام بود و به راستی حضور مستمر او در جبهه خود حکایتی غیرقابل توصیف است.
اهل حواله دادن و سرگردان کردن مردم نبود و آنها را در بند تشکیلات و تشریفات گرفتار نمیکرد. مردم در نظرش صاحبان اصلی انقلاب بودند و طبقه مردم ارزشمندترین آنها. او میگفت: ناراحتی من این است که توی خانه در بست هستم و نمیتوانم با مردم تماس بگیرم، این برای من زندگی نیست که از مردم جدا و بریده باشم.
او از پیروان «مکتب شمع» بود و از شاهدان بزم «سوختن» و «ذوب شدن». میخواست بسوزد و روشنگر باشد. سختیها را به جان میخرید تا «تنها» از اسارت فقر رهائی یابند. از زندگی انگلی میگریخت و طلبکارانه در اجتماع راه نمیرفت، بلکه تلاش میکرد تا از سفره دیگران نخورد و گرهای را از زندگی خود و همنوعانش باز کند. اگر بخواهیم خدمات اجتماعی، مذهبی و عمرانی آن بزرگ را برشماریم در حوصله این مختصر نیست و ما به مختصری در این باب بسنده میکنیم. او در بنا و تعمیر ۱۸ مسجد شریک خیر شد و موفق به تأسیس و تعمیر ۱۹ مدرسه علوم اسلامی گردید. سازمانهای خیریه و بیمارستان و خدمات اجتماعی فراوانی را از خود به یادگار گذاشت.
برأی نشر فرهنگ اهل بیت(ع) تلاش میکرد از جمله هزینه چاپ کتاب «تشیید المطاعن» را که در اثبات حقانیت اهل بیت(ع) است به عهده گرفت. برای تحصیل علوم اسلامی خواهران مکتبةالزهراء تأسیس کرد و برای تربیت جوانان در رژیم طاغوت با همکاری روحانی وارسته و خدوم یزد مرحوم سید علی محمد وزیری «گروه فرهنگ علوی» را اداره میکردند. بنیاد صدوق قم با بیش از ۲۲۰ هزار متر مربع از خدمات ارزشمند اوست. از جمله اقدامات دیگر ایشان تأسیس صندوق قرضالحسنه ولی عصر(عج) سازمان خیریه پزشکی سیدالشهداء(ع)، مرکز تحقیقات اعصاب و روان، بنیاد مسکن یزد و صندوق خیریه امام رضا(ع) است.
مهم این است که او توفیق الهی را با ذوق لطیف و فکر بلند همراه نمود و آثار خیریه فراوانی را به یادگار نهاد برای نمونه مدرسه علمیهای در شیراز ساخت و علت این کار این بود که: زمانی بهائیان اقدام به خرید خانههای اطراف خانه علی محمد باب کردند تا بتوانند مرکز بزرگی برای تبلیغات فرقه گمراه خود به وجود آورند ایشان برای درهم شکستن این توطئه خانهای مناسب را در آن محله به قیمت گزافی خرید و به حوزه علوم اسلامی تبدیل کرد. آری این ظرافتها و تلاشهای کمنظیر در زندگی عالمان دین کم نیست.
منبع: خاطرات از گلشن ابرار، ج 2، خسروی، محمود و نورمحمدی، محمد جواد
انتهای پیام