آیا امام حسین(ع) شیعیان کوفه را نفرین کرد
کد خبر: 3919018
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۵
پاسخ به یک شبهه؛

آیا امام حسین(ع) شیعیان کوفه را نفرین کرد

یکی از شبهاتی که مطرح کردند این بود که امام حسين(ع)، شيعیان خود را مورد لعن و نفرين قرار داده است، اما کلام منتسب به امام حسین(ع) نشان می‌دهد که ایشان کسانی را نفرین کرده‌اند که امام(ع) را به کوفه دعوت کردند، اما در سپاه یزید قرار گرفتند. پرواضح است که مخاطب سخن ایشان، سپاهیان یزید بن معاویه بود و کلام امام ربطی به شیعیان ندارد.

به گزارش ایکنا، یکی از شبهاتی که مطرح کردند این بود که امام حسین(علیه‌السلام)، شیعیان خود را مورد لعن و نفرین قرار داده است. شیخ مفید در کتاب خود نقل کرده که حسین بن على(ع) با نفرت، شیعیانى را که قاتل او و خانواده‌اش هستند را نفرین می‌کند.

پاسخ:

واقعه عاشورا و ظلمی که به اهل بیت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط شیاطین روا داشته شد، لکه ننگی در تاریخ بشریت است و به هیچ وجه قابل انکار نیست. چند سالی است که جریان وهابیت دست به تحریف تاریخ زده و قاتلین حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) را شیعه معرفی می‌کند تا دامان بنی‌امیه و سفیانیان را از این ننگ تطهیر نمایند.

این در حالی است که با اندک تاملی، متناقض بودن این کلام کاملا آشکار می‌شود، زیرا شیعه به معنای پیرو و یار است، شیعه به دوست‌دار شخصی گفته می‌شود؛ اما این‌که به قاتل و دشمنی که در صف و سپاه مقابل قرار گیرد، شیعه بگویند، کلامی واضح‌البطلان است. چگونه می‌توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع کرد؟! و اگر بنا باشد افراد سپاه «عمر سعد» و «عبید الله بن زیاد» را شیعه بنامیم، پس یاران آن حضرت که تا آخرین لحظه در کنار آن حضرت ایستادگی و جان‌‌فشانی کردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟! [۱]

طبق آن‌‌چه که در مصادر تاریخی آمده، شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت پانزده هزار نفری کوفه را تشکیل می‌دادند؛ چرا که بسیاری از آن‌ها در زمان «معاویه» تبعید شده یا به زندان افتاده و یا به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم‌‌چون موصل، خراسان و قم پناهنده شده بودند؛ برخی نیز مانند قبیله «بنی غاضره» قصد یاری امام خود را داشتند که سربازان «عبید الله بن زیاد» مانع شدند.

اهالی کوفه در زمان خلافت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز از طرفداران خلفا بودند و به فقه اهل سنت عمل می‌کردند. شاهد این مطلب ماجرایی است که بسیاری از مورخین آن‌را نقل کرده‌اند: «وقتی امیرمومنان(علیه‌السلام) خلافت را در کوفه به دست گرفت، خواست یکی از سنت‌های ساختگی خلیفه دوم- نماز تراویح- را ریشه‌کن کند؛ به همین خاطر به امام حسن(علیه‌السلام) دستور داد که به مسجد رفته و مانع این کار شود؛ اما تا حضرت با این عمل مخالفت کرد، مردم اعتراض کرده و ندای «وا عمراه، وا عمراه»( ای وای سنت عمر از بین رفت!!!) سر دادند و به دنبال آن، حضرت فرمودند: به آنان بگویید به هر نحوی که می‌خواهند نماز بخوانند.[2]

نویسنده شبهه، برای اثبات نفرین امام حسین (علیه‌السلام) نسبت به شیعیان، به روایتی از شیخ مفید استناد کرده است. شیخ مفید در کتاب الارشاد از «ضحاک بن عبد الله مشرقی» وقایع عاشورا را نقل کرده[3] و در بخشی از آن می‌نویسد: «یکی از کودکان با غیرت حاضر در خیمه‌ها، به نام عبد الله بن الحسن(علیه‌السلام) وقتی غربت و تنهایی عمو را دید، به کمک ایشان شتافت و دستش را مقابل شمشیر «بحر بن کعب» قرار داد که می‌خواست به بدن اباعبدالله(علیه‌السلام) بزند. دست کودک قطع شد. سیدالشهدا(علیه‌السلام) کودک را بغل گرفت و او را دلداری داد و در حق آن ملعونین نفرین کرد و فرمود: «خدایا! اگر به این افراد، عمری دادی، بین‌شان تفرقه ایجاد کن و آن‌ها را گروه‌هایى پراکنده دل قرار بده و هیچ فرمان‌روایی را از ایشان خوشنود مکن، زیرا که اینان ما را خواندند که یاریمان کنند، سپس به دشمنى ما برخاسته؛ ما را کشتند.»[4]

معلوم نیست که چرا شیخ مفید از «ضحاک بن عبد الله» این مطلب را نقل کرده، در حالی‌که مصدر کلام ایشان، نقل طبری است و طبری این قضیه را از ابومخنف از حمید بن مسلم، نقل کرده است.[5] حمید بن مسلم ازدی جزء لشکریان عمر بن سعد بوده و در روز عاشورا به واقعه‌نگاری اشتغال داشته است.[6] هر چند برخی از مقتل‌نویسان بزرگ شیعه همچون فضل بن حسن طبرسی (م548ق) [7] و ابن حاتم شامی (قرن هفتم) [8] مانند شیخ مفید کلام امام را نقل کرده‌اند، اما برخی دیگر مانند ابن نما حلی (م645ق) [9]، سید بن طاوس (م664ق) [10] و علامه مجلسی (م1110ق) [11] این سخنان را نقل نکرده‌اند و فقط به نقل گفت‌وگوی امام با فرزند برادرشان اکتفا نموده‌اند.

محتوای کلام منتسب به امام حسین(علیه‌السلام) چیزی نیست که شبهه‌کننده از آن بهره ببرد، زیرا حضرت شیعیان را نفرین نکرده‌اند؛ بلکه کسانی را نفرین کرده‌اند که امام را به کوفه دعوت کردند، اما در سپاه یزید قرار گرفتند. پر واضح است که مخاطب سخن ایشان، سپاهیان یزید بن معاویه بود و کلام امام ربطی به شیعیان ندارد. افرادی که به حضرت نامه نوشتند و از ایشان دعوت کردند چند گروه بودند. برخی از ایشان مانند سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبیب بن مظاهر، قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی، عمارة بن عبد سلولی و سعید بن عبد الله سلولی، از شیعیان حضرت بودند. این افراد در یاری امام در برابر سپاه ابن زیاد کوشیدند، برخی از این بزرگان، مانند قیس بن مسهر صیداوی، قبل از عاشورا توسط عبید الله دستگیر و به طرز فجیعی به شهادت رسیدند. برخی دیگر مانند، حبیب بن مظاهر، عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی و سعید بن عبدالله حنفی، خود را به قافله امام رساندند و همراه ایشان به شهادت رسیدند. برخی دیگر از این شیعیان، مانند سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه نتوانستند به امام بپیوندند. اما بعدا در قیام توابین به شهادت رسیدند.

دسته دیگری از دعوت‌کنندگان حضرت، افرادی مانند شبث بن ربعی تمیمی، حجار بن ابجر عجلی، یزید بن حارث شیبانی، عروه بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عمیر تمیمی بودند که از اشراف و بزرگان کوفه و نماینده جمع زیادی از کوفیان، محسوب می‌شدند. این افراد با وجود اینکه خودشان از امام (علیه‌السلام) دعوت کرده بودند، به سپاه ابن زیاد پیوستند و جزء قاتلین ایشان شدند. به عنوان مثال، شبث بن ربعی تمیمی فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد و عروه بن قیس فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد را بر عهده داشت. سپاهیان تحت فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند.[12] نفرین امام (علیه‌السلام) در حقّ این گروه دوم بود که سپاه عبید الله را تشکیل می‌دادند و حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) آنان را «شیعة آل ابی سفیان» (پیروان خاندان ابوسفیان) نامید.[13]

در نتیجه: زمانی که بحر بن کعب، دست عبد الله بن الحسن(علیه‌السلام) را قطع کرد، امام حسین(علیه‌السلام) او را در آغوش گرفت و در حق کوفیانی که امام را به کوفه دعوت کرده، ولی خیانت کردند و در سپاه یزید و در مقابل امام ایستادند، نفرین کردند. افرادی مانند شبث بن ربعی تمیمی، عروه بن قیس و عمرو بن حجاج زبیدی که از اشراف کوفه بودند و به امام نامه نوشتند، اما خودشان از فرماندهان سپاه عمر سعد شدند! که البته هیچ سند تامّی بر اینکه تا قبل از وقوع کربلا افراد این دسته از شیعیان حقیقی محسوب می‌شدند، نیست، بلکه در مورد برخی می‌توان خلاف آن را چه بسا ثابت کرد.

نویسنده: ابوالفضل توسلی‌زاده

پی‌نوشت:
[1]. سید محسن امین، اعیان الشیعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق، ج1، ص585.
[2]. ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، چ1، قم، 1404ق، ج 12، ص 283 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البیت علیهم السلام‏،چ1، قم، 1409ق، ج 8، ص 46، ح 2- شیخ کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، چ4، تهران، 1407ق، ج 8، ص 58، ح 21.
[3]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، موسسه آل البیت علیهم السلام، کنگره شیخ مفید، چ1، قم، 1413ق، ج‏2، ص95.
[4]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص110.
[5]. محمد بن جریر، تاریخ الطبری، دار التراث، چ2، بیروت، 1387ق، ج‏5، ص451- ابومخنف (لوط بن یحیی)، وقعة الطف، جامعه مدرسین، چ3، قم، 1417ق، ص254.
[6]. شهید مطهری، مجموعه آثار، صدرا، چ7، قم، 1376ش، ج‏17، ص97- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ناشر: فرزند مولف، چ1، تهران، 1414ق، ج‏3، ص289.
[7]. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الوری، اسلامیة، چ3، تهران، 1390ش، ص248.
[8]. یوسف بن حاتم شامی، الدر النظیم فی مناقب الائمة اللهامیم، جامعه مدرسین، چ1، قم، 1420ق، ص557.
[9]. ابن نما حلی، مثیر الاحزان، مدرسه امام مهدى‏، چ3، قم، 1406ق، ص73.
[10]. سید بن طاوس، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، جهان، چ1، تهران، 1348ش، ص122.
[11]. علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، دار إحیاء التراث العربی‏، چ2، بیروت، 1403ق، ج45، ص52.
[12]. ویکی شیعه
[13]. سید بن طاوس، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، نشر جهان، چ1، تهران، 1348ش، ص119.

انتهای پیام
captcha