تحول شعر امروز حاصل نبوغ دیروز نیماست/ شعر نو از تغییر گفتمان‌های انسانی متولد شد
کد خبر: 3934525
تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۳
حمیدرضا شکارسری در گفت‌وگو با ایکنا:

تحول شعر امروز حاصل نبوغ دیروز نیماست/ شعر نو از تغییر گفتمان‌های انسانی متولد شد

حمیدرضا شکارسری در سالروز تولد پدر شعر نوی ایران گفت: کاری که نیما کرد، صرفاً نه تقلید از غرب، که حاصل فرایند و تغییر گفتمان‌های زندگی انسان ایرانی بود.

خواسته‌های نیما در شعر نو/ نیاز به جریان نقد به جای سانسور داریمبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ امروز زادروز علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج، بنیان‌گذار شعر نوین و ملقب به پدر شعر نوی فارسی است. وی با مجموعه افسانه در فضای راکد شعر ایران، انقلابی ایجاد کرد و آگاهانه تمام بنیاد‌ها و ساختار‌های شعر کهن فارسی را به چالش کشید و شعر نو، عنوانی بود که خودش بر هنر خویش نهاد. اینکه اکنون با گذشت چند دهه از این انقلاب ادبی نیما، در چه جایگاهی از شعر نو قرار داریم، جای بحث و بررسی دارد. در سال‌های اخیر شاهد انتشار متونی به اسم شعر نو هستیم که ساختار شعری ندارند و  از اهداف نیما دور شده‌اند. همین مسئله باعث کاهش مخاطبان شعر شده است. در این راستا با حمیدرضا شکارسری، شاعر پیشکسوت و منتقد ادبی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.
 

برای شروع، بفرمایید وضعیت و سیر تحول شعر نو از تولد به دست نیما تا امروز را چگونه می‌بینید؟

اولاً شعر و نه فقط شعر نو، دچار نوعی بی‌اعتنایی است، یعنی مقوله شعر به حاشیه رانده شده و از مرکز توجه هنر و ادبیات خارج شده است. در یک مقیاس کلان‌تر حتی ادبیات نیز این وضعیت را پیدا کرده و هنر‌ها و رسانه‌های دیگر، جای ادبیات را تنگ کرده است. در نگاهی خیلی وسیعتر در جهان، ادبیات نسبت به هنر‌های دیگر به ویژه هنر‌های مدرنی مانند سینما، عقب‌نشینی کرده ‌است.

در کشور ما که سهم هنر و ادبیات در سبد هزینه‌های خانوار، از روزبه‌روز به لحظه‌به‌لحظه رسیده است، هنر و به‌ویژه ادبیات و شعر، نه فقط از حوزه فرهنگ مردم که از دایره سرگرمی آنها نیز خارج شده است.

این وضعیت فعلی است. در زمان نیما یا تحولات بعدی چگونه بوده است؟

نیما کارش را زمانی آغاز می‌کند که لزوم تغییر در فرم، ساختار و نگاه به هستی در ادبیات، چه در ایران  و چه جهان، ضروری به نظر می‌رسد و با یک اختلاف چندساله می‌بینیم که سیر تغییر در ادبیات اتفاق می‌افتد. این تغییر در اروپا آغاز و به کشور‌های عربی، سپس ترکیه و از آنجا هم به ایران منتقل می‌شود و این سیر تغییر حاصل ضرورت‌هاست. بنابراین کاری که نیما کرد، صرفاً نه تقلید از غرب، که حاصل فرایند و تغییر گفتمان‌های زندگی انسان ایرانی بود و طبعاً با یک اختلاف فاز زمانی، از تغییراتی که در نوع بشر اتفاق افتاده است، تبعیت می‌کرد. این نبوغ، تغییرات بنیادین را در شعر به وجود آورد و چون از سر نیازی راستین و اصیل بود، با وجود تمام مخالفت‌هایی که از سوی سنت‌گرایان شد، بعد از آن هم ادامه پیدا کرد.

ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که شرایط و گفتمان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با زمان نیما بسیار تفاوت پیدا کرده است؛ از این رو در وضعیت جدید باید خواسته‌های نیما را بررسی کنیم. نیما می‌خواست در شعر بیان را به دیپلماسیون طبیعی نزدیک و موسیقی اصیل شعر را جایگزین عروض کند. همچنین می‌خواست بیان نثری را جایگزین بیان عروضی کند که پیش از این مایه شعری محسوب می‌شد. این‌ها طی ۹۰ سال محقق شد و شاعران ما موفق شدند در قالب‌های پساسنتی این نیات را عملی کنند. طبیعی است که این یک حرکت بطئی و حساب شده است، به همین دلیل ما در ابتدا، شعری نیمایی را داریم که به تدریج به شعر بی‌وزن که سپید نام دارد می‌رسد و پس از آن، وارد شعر نثرگونه می‌شود که در آن هیچ اثری از موسیقی شنیداری نیست.

چه کسی مخاطب واقعی شعر محسوب می‌شود؟

مخاطبی که با این حرکت آشنایی نداشته باشد و همچنان در برخورد تفننی با شعر، وزن عروضی را شعر بداند، نمی‌تواند با این نوع شعر رابطه برقرار کند. مخاطب امروز بهتر است یک مخاطب جدی و فعال باشد و روند تکاملی شعر از نیما تا امروز را بداند. او باید بفهمد که از کجا به اینجا رسیده است و اگر نداند بسیاری از جریان‌های نوی ادبی را شعر محسوب نمی‌کند. بنابراین مخاطبی که می‌گوید با شعر روبه‌رو نیستم، اساساً جریان تکاملی شعر امروز را نمی‌شناسد؛ چه بسا شعری که امروز منتشر می‌شود، از دید او شعر نیست.

ما در روزگار تکثر زندگی می‌کنیم و این تکثر در شعر، به طور جدی از دهه هفتاد آغاز شده است. جایی که جریان‌ها و تحولات شعری آنقدر زیاد و متنوع شده‌اند که هیچ‌یک نمی‌توانند ادعای الگوی جریان ثابت و اصلی شعر فارسی را داشته باشند. روزگار، روزگار تکثر است، از آن دهه تا امروز، ما الگوی پررنگ و قدرتمندی را در ادبیات شاهدیم که تا پیش از آن اصلاً وجود خارجی و مصداقی نداشته است. بنابراین برخوردی که ما امروز با جریانات شعری می‌کنیم از نظر ماهیت با دهه‌های قبل متفاوت شده است، به همین دلیل باید در تعاریف و نگاهمان تجدیدنظر کنیم.

کسانی که می‌گویند برخی متن‌های منتشره، شعر نیستند، بر چه اساسی این حرف را می‌زنند؟! معیار‌ها تغییر کرده است، اگر چنین بود هنر تحلیل‌پذیر نبود و شعر و ادبیات متحول نمی‌شد. ما همچنان با زبان سعدی و حافظ و یا خیلی پیشرفته‌تر، با زبان مثلاً ایرج میرزا و بهار شعر می‌گفتیم، در حالی که شعر دائم در حال تغییر، تحول و تکامل است. باید بپذیریم که با گفتمان‌های روز که نو می‌شوند شعر هم چه در زبان و چه در بیان نو می‌شود.

یعنی هر نوع نوشته‌ای با ادعای شعر بودن شعر است؟

در فضایی به سر می‌بریم که معیار‌ها تغییر کرده است، اما باید این فضا آسیب‌شناسی شود، زیرا وقتی تکثر هست انتظار می‌رود در آن ناخالصی هم باشد. البته این تغییر‌ها مثبت و رو به تکامل و چون هر حرکتی نیاز به آسیب‌شناسی و جدا کردن سره از ناسره دارد.

البته همانطور که در شعر نو این مسئله وجود دارد، در شعر کلاسیک هم هست، پس چرا صحبت از شعر کلاسیک نمی‌کنیم؟ اگر شعر نیما، ۹۰ سال عمر دارد و متن‌هایی به اسم شعر منتشر می‌شوند، شعر کلاسیک که بیش از هزار سال سابقه دارد. آیا می‌توانید انکار کنید ابیاتی که در قالب غزل، مثنوی، قصیده، رباعی و ... منتشر می‌شود هیچ نسبتی با شعر ندارد و فقط نظم است؟ نه نمی‌توان چنین ادعایی کرد. زیرا در هر قالبی از هر ژانری می‌توان شاهد آثار اصیل و خوب و یا آثار ضعیف بود؛ و این فقط به شعر نو اختصاص ندارد.

یعنی معیار و نظارتی لازم نیست؟

نظارت بر هنر و ادبیات معنی ندارد، زیرا یک مقوله منسوخ شده در همه جای دنیاست. جای نظارت بر ادبیات و هنر، باید نقد و تحلیل و بررسی ادبی و هنری کرد نه اینکه یکسری آدم‌ها که هیچ نسبتی با هنر و ادبیات ندارند، بخواهند درباره منتشر شدن یا نشدن یک اثر نظر بدهند و یا یک شعر را خوب یا بد بدانند. اگر اینطور باشد، همان سانسور و قیچی است که ناهنرمندان دستشان می‌گیرند و اثر هنری و ادبی را قیچی می‌کنند. ما نیاز داریم جریان نقد داشته باشیم.

ما در صدا و سیما شبکه ورزش داریم که فقط به ورزش می‌پردازد، کشوری که بیش از هزار سال سابقه شعری دارد، چرا شبکه ادبیات ندارد؟ چند درصد از برنامه‌های شبکه فرهنگ و آموزش به ادبیات و شعر اختصاص دارد؟ ده درصد هم نمی‌شود! در حالی که شعر و ادبیات، پیشانی فرهنگ است. در طول تاریخ هم، هنر اول این کشور بوده است. در ادبیاتی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، چند درصد مربوط به نقد است و چند درصد به نقد هنر و ادبیات مدرن اختصاص دارد؟ اساساً نزدیک به هیچ. بنابراین ما نیاز به آموزش آکادمیک هنر و ادبیات حتی در فضا‌های عمومی مانند تلویزیون داریم.

اینکه چه کسی باید این کار را انجام دهد و شاعران چقدر پیگیر هستند، باید گفت؛ ما فقط می‌توانیم اظهار نیاز و یا در سایت‌های ادبی نقد خود را منتشر کنیم و یا در روزنامه‌ها و نشریات معدودی که باقی مانده و در حد صفر است، نقد و مقالات خود را انتشار دهیم. اما این مسئله چقدر می‌تواند در برابر ادبیات دانشگاهی که هر سال صد‌ها و هزاران دانشجو جذب می‌کند و هیچ تأثیری بر جریان ادبی کشور ندارد، برد داشته باشد؟! یا شمارگان هزار نسخه‌ای کتاب من و امثال من چه تأثیری می‌تواند در روند ادبی کشور داشته باشد؟ من تلاشم را می‌کنم، اما سیاست‌گزاران فرهنگی در این فکر و خیال‌ها نیستند و در روزگاری به سر می‌بریم که مسئولان به فکر نان شب مردم هستند. ما آمال و آرزو‌های خود را بیان می‌کنیم و در حد وسعمان تلاش می‌کنیم. می‌دانیم از پیش شکست خورده‌ایم و نتیجه‌ای نمی‌گیریم. فرهنگ و ادبیات ما رشد لاک‌پشت‌واری دارد و مخاطبانش ادبیات و هنر جدید را نمی‌شناسند و انتظاری هم نیست.

انتهای پیام
captcha