بدهکار حسینیم هنوز!
کد خبر: 4158379
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۵
سرخ‌واژه‌های سیاهپوش/ 9

بدهکار حسینیم هنوز!

سرخ‌واژه‌های سیاهپوش؛ دلنوشته‌هایی خاسته از خلوصِِ دلِ متاثر از احوال محرم است. سرخ‌هایی که از دل می‌خیزند و سیاهپوش عزای حسین(ع) و حسینیان بر دل می‌نشینند.

محرم می‌آید تا همچون همیشه سیاه‌پوش غم شهید بی‌کفن دشت کربلا شویم. محرم می‌آید تا سیاهه غم را چونان میراث پدری، میراثی برجای مانده از دل تاریخ، دوباره بر تن کنیم و چونان مصیبت‌زدگان بر اندوه شهادت سید جوانان بهشت مویه‌ها کنیم.

اما دِین ما به محرم را این مقدار باشد؟ مگر نه این‌که احیای عزای شهید تشنه‌لب کربلا، اجر رسالت حضرت ختمی‌مرتبت(ص) است؟ که امر آمد نبی ما را بگو: «قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة في القربی».عجب آن باشد اجر رسالت حضرت ختم المرسلین(ص)، اظهار مودت به اقربای ایشان است، حال‌آنکه در بیان محکم آیات حضرت حق، دیگر انبیا چون به اجر گذاری بر رسالت خویش نوبت آمد، از حق‌تعالی دستور رسید، اجر رسالت خود را جز بر خدای خود نخواندند که «قل لا اسألکم علیه اجرا ان اجری الا علی الله»حال که اظهار مودت بر خاندان صدق، همان مقام سپاس‌گزاری از مقام عظمای نبوت است و تعظیم در برابر قدر وسیع خوبی‌های آن والاپیام‌دار، پس لازم آن آید آن‌گونه که شایسته باشد آن را ارج گذارد.

اما این ارج نهادن جز به شناخت وافی از مسیر و اهداف و غایات قیام خونین و تاریخ‌ساز حسین بن علی (سلام الله علیه) میسور نباشد. بی‌شک قیام سالار شهیدان در وهله نخست از اولویات فلسفه و ادله بنیادین خود، قیامی برای استمرار مسیر انبیا و تداوم فرهنگ توحیدی بود؛ او فدا شد تا شجره توحید باقی بماند؛ او در دریایی از خون درافتاد تا اقیانوسی زلال از نور برای تاریخ به ارمغان بماند. پس هر آن‌کس که خود را راه رو حسین می‌داند فرض آن است که پاسدار فرهنگ توحیدی باشد.

دوم آن‌که قیام عاشورا نه برای کشته شدن بود و نه از برای قدرت! و آن‌که او قدرت را نه از برای دنیاطلبی که از برای عمران دین مردمان و احیای توحید جستجو می‌کرد که قدرت فی‌نفسه برای او چه بهایی است که اختیار کون و مکان را در اختیار دارد و مجرای تحقق اراده حضرت رب الکونین (علی مکانه و‌ جلت قدرته) باشد؟!

سومین از رموز آن‌که این قیام، نماد آشکار فطرت حریت‌طلبی انسان باشد که قیمت انسان را جز به بندگی حضرت حق تساوی نکند و هر آنچه بر این گوهر والا مقدم شود را به کناره زند ولو آنکه این کناره جستن بهایی به رنگینی خون درون ‌پرده‌های قلبش باشد.

چهارم آن‌که حسینِ در میانه میدان نبرد، حسینِ مغطی در خون و مصائب، همان حسینِ در اوج حظائظ و لطائف مناجات و عاشقانه‌های صحرای عرفات است. همو که با تمام ذرات وجودش، خدا را به شهادت گرفت و‌ ادب فنای مقربان را تا ابد به شیفتگان معرفت و سالکان طریق سلوک آموخت تا متذکرمان گرداند که شهید کربلا، همان شاهد بلندپرواز ملکوت و عقاب بلندهمت آفاق انفس باشد که از دریای کثرت بر ساحل وحدت گام‌ نهاده و دست بر وحدت با حقیقت هستی نهاده.

 پس هر آن‌کس حسینی ا‌ست و خود را در سلک و مکتب امام شهید می‌داند باید متذکر شود اولین شرط فنای فی الله، ادب حضور باشد و آن‌که باورش آید که عالم محضر خداست، و‌ آن‌که خدا را حاضر و ناظر بر همه احوال، اندیشه و کردار داند، و آن‌که رنگ تعلق از غیر برگیرد و سراپا «صبغة الله و‌من احسن من الله صبغة» شود.

پنجمین از رموز آن باشد که بدانی حسین شهید نماز است و‌ شهید‌ قرآن؛ این حسین است که برای اقامه داشتن نماز و قرائت قرآن امان از دشمن طلب می‌کند. که «فَهُوَ یعلَمُ أنّی قَد کنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وَ تِلاوَةَ کتابِهِ ، وَ کثرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِستِغفارِ» پس هر آن‌که داعیه حسینی دارد باید مقیم در نماز باشد و تالی کتاب الله.

ششم از رموز قیام شهید بی‌کفن دشت نینوا، استقامت باشد در راه هدف که همان جلب رضایت محبوب است. پس آن هنگام که سیلابی از مصائب و ناجوانمردی‌ها و بدعهدی‌ها او را در برگرفت، از همان معرکه پرخون، تنها بر نصرت خدای خود تکیه گذارد و بر صدق وعده او باور گمارد که لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه. پس هر آن را که خود را حسینی می‌پندارد لازم آن باشد که در برابر تندبادهای روزگار، و ناملایمات ایام، قامت خم نکند و هماره نگاهش بر وسعت کریمانه آسمان عنایت خدایش باشد.

هفتمین از رموز قیام عاشورا، عمل برای تکلیف باشد و نه نتیجه که آنانی که ره عافیت برگزیدند و دست بر پیمان با ظالمان نهادند یا آنانی که به چاه عمیق سکوت مرگبار خود فرورفتند، طوق ابدی خفت بر گردن نهادند. شهید مظلوم کربلا، ما را به خون‌بهای قلب خود آموخت تا در کشاکش عقل عافیت‌طلب و فطرت حقیقت‌طلب، تکلیف را در سرلوحه عمل خود بگذاریم که لشگری از شیاطین در کمینند تا با تزئین «نتیجه»، مانع از پایداری در عمل شوند. پس هر آن‌کس که خود را حسینی داند لازم آن باشد ره عافیت را به کناره گذارد و قیمت گوهر والای آزادگی را جز بهشت قرب الهی وانگذارد.

هشتمین رمز از کربلا آن‌که تا خالص نباشی به جمع خلصای الهی بار نیابی. خالص آن هنگام شوی لباس تقوی جامه خویش سازی و‌ از هر چه رنگ تعلق پذیرد رها کردی. خالص آن هنگام باشی که نه حقی از خلق به ناحق نبرده باشی که عاشورا مجمع پاکان است و اگر ذره‌ای در خرمن اعمال ناپاکی باشد از خیمه مقربان بیرون شوی تا دیگربار چنانچه رخصتی آیدت پاک وارد شوی و چه‌بسا آنانی که رفتند تا خرده ناخالصی از وجود خود برگیرند ولی هیچ‌گاه به قافله شهیدان نرسیدند و جاماندگان ابدی آن شدند.

پس ای عزیز بگوش از اکنون ناخالصی از خود برگیری که کربلا گاه پاک آمدن باشد و نه فرصتی برای پاک شدن؛ کربلا تنها گاه درخشیدن پاکان است و بزم فنای مقربان.در ختام کلام آن‌که راقم این سطور را عیب آن نکنید که خود چرا رنگی از آنچه می‌نگارد نداشته و عامل به آنچه عالم است نباشد که این خود منکری از کبائر منکرات است که «لم تقولون ما لا تفعلون.

امید که خدای تبارک و تعالی به راقم این سطور به دیده ترحم بنگرد و بر نواقصش چشم‌پوشی کند و از جریده گناهانش درگذرد.تا زمان است و زمین می‌چرخد لازم آن است بدانیم بدهکار حسینیم هنوز!

انتهای پیام
captcha