به گزارش ایکنا، نشست «ماجرای کتاب شهید جاوید» امروز 10 مرداد با سخنرانی محمد اسفندیاری، نویسنده و عاشوراپژوه در مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
آقای صالحی نجف آبادی شخصیت قابل تأمل و قابل مطالعهای است. باید انسان آثارش را یک به یک ببیند و درباره هر کدام تحقیق کند. کتابهای آقای صالحی ترویجی نبود و آثار تحقیقی و تخصصی مینوشت. در رد و قبول خیلی محتاط بود. خیلی مطالب میدانست ولی هر جا خودش تحقیق نکرده بود توقف علمی میکرد و میگفت نمیدانم. ایشان اصلاً به قول مشهور پایبند نبود و در عین اینکه خیلی چیزها را میدانست میگفت نمیدانم. روش ایشان روش اجتهادی بود و دقتهایی که در فقه میشد در همه مسائل داشت. خیلی آقایان در فقه دقت میکنند ولی در غیر فقه اخباری هستند و دقتهایی که در فقه دارند را در تاریخ و کلام نمیکنند.
ایشان در هر بحثی وارد میشد اول خوب به قرآن نگاه میکرد، روایات را که میدید به قرآن و عقل عرضه میکرد و فراوان میشد که میگفت این روایت با قرآن یا عقل سازگار نیست. ایشان به سند روایات خیلی عنایت داشت و در غیر مباحث فقهی هم سند روایات را بررسی میکرد یا حداقل میدید کتابش معتبر است یا نه، مثلاً ایشان به کتاب لهوف اشکال میگرفت که آن زمان خیلی حرف جدیدی بود. ایشان اگر روایتی میدید روایت معارض را هم بررسی میکرد، ما معمولاً روایت مؤید عقیده خودمان را میبینیم و خیلی سخت نمیگیریم ولی در روایات مضعف عقیده خودمان ذرهبین میگذاریم و برخورد دوگانه داریم. ایشان هر ادعای اجماعی را نمیپذیرفت و تسلیم و مرعوب قوم اکثریت یا افراد بزرگ نمیشد. رجال، معیار حق و باطل نیستند، حق و باطل معیار رجال هستند. طریق خیلی از انسانها در برخورد با خبر این است که زود خبر را بپذیریم. هنگامی که به خبر میرسیم فکر میکنیم وظیفه داریم آن را سریع بپذیریم ولی آقای صالحی همیشه توقف علمی داشت و زودباور نبود. این هفت ویژگی فکری آقای صالحی بود.
آقای صالحی میخواست نام کتاب را «مرد صلح و دفاع خون» بگذارد ولی یکسری گفتند امام حسین(ع) اهل قیام و حماسه بود لذا ایشان عنوان را «شهید جاوید» گذاشت. با اینکه عنوان کتاب عوض شد ولی محتوای کتاب مؤید همان دیدگاه صلح است. وقتی این کتاب منتشر شد در مدت 20 روز 2 هزار نسخه آن فقط در شهر قم فروش رفت. ایشان شخصیت شناختهشدهای داشت و همه میدانستند کتاب بحثانگیزی قرار است منتشر شود.
کل حرف آقای صالحی در این کتاب این است حرکت امام چهار مرحله داشت و امام در هر مرحله یک هدف را تعقیب میکرد. این درست برعکس نظر خیلی از گذشتگان و معاصران ما است که فکر میکنند امام یک هدف داشته است. تا موقعی که امام تصمیم داشت در مکه بماند فقط یک هدف داشت و آن امتناع از بیعت بود. این یک هدف سلبی بود. مرحله دوم از هنگامی است که امام تصمیم میگیرد به کوفه بیاید. هدف امام در این مرحله این است ضمن اینکه از بیعت خودداری کند به کوفه برود و رهبری شیعیان را بر عهده بگیرد و تشکیل حکومت بدهد.
مرحله سوم از هنگامی است که به حر برمیخورد تا شروع جنگ که در این مرحله هدف امام این است جنگی درنگیرد و برای برقراری صلح تلاش میکند. مرحله چهارم موقعی است که دشمن حمله میکند و جنگ شروع میشود. هدف امام در این مرحله مقاومت و دفاع است. ما فریضهای به نام شهادت نداریم فریضه جهاد داریم گاهی در جهاد پیروز میشویم گاهی به شهادت میرسیم. نظر ایشان درست برعکس نظر همه معاصران آن زمان از جمله دکتر شریعتی بود که میگفت ما در اسلام علاوه بر جهاد فریضهای به نام شهادت داریم. این چهار هدف امام بود. هدف اول عدم بیعت، هدف دوم امامت شیعیان، هدف سوم جلوگیری از جنگ و برقراری صلح، هدف چهارم مقاومت و دفاع که نتیجه آن شهادت بود. این لب سخن آقای صالحی است. ایشان کل تاریخ امام را در شهید جاوید بر این اساس نوشته است.
چند اشکال به آقای صالحی وارد شده است. ایشان چهار مرحله را مطرح کردند. درباره مرحله اول بحثی نیست ولی در مورد مراحل دوم و سوم و چهارم بحث است و مخالفتهایی مطرح شده است. یک اشکال این است که میگویند امام میخواست به کوفه برود تشکیل حکومت بدهد، این با علم امام همخوان نیست. طبق عقیده رایج امروزی امام عالم به ما کان و ما یکون است. آقای صالحی میگفت علم امام نامحدود نیست و محدود است. امام میدانست قرار است به شهادت برسد ولی زمان شهادت را نمیدانست. آقای صالحی میگوید شما میگویید علم امام نامحدود است اگر نامحدود است چرا برخی از ائمه از غذای مسموم تناول کردند؟ اصلاً اگر امام حسین(ع) میدانست به شهادت میرسد چرا حرکت کرد؟ علامه طباطبایی اینطور پاسخ میدهد که امام همه چیز را میداند ولی امام به علم عادی خودش ترتیب اثر میدهد و به علم غیب ترتیب اثر نمیدهد. آقای صالحی میگوید اگر اینطور است، پس امام بر اساس اطلاعات عادی خودش داشت برای تشکیل حکومت به کوفه میرفت.
اشکال دومی که به آقای صالحی کردند این است اگر نظریه حکومت را بپذیریم، امام نتوانست تشکیل حکومت بدهد پس امام خطا کرد. آقای صالحی پاسخ میدهد امام که از مکه حرکت کرد حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود و امام به سمت کوفه نعمان بن بشیر میرفت نه کوفهای که حاکم آن ابن زیاد بود. از سویی همه اخبار درست بود. شاید شما اشکال کنید در میان راه به امام خبر میرسد مسلم کشته شده است، هانی کشته شده است، ابن زیاد حاکم شده، شهر سقوط کرده، چرا امام حرکت را ادامه داد؟ این سؤال چند پاسخ دارد یکی اینکه امام راه برگشت نداشت، چون هم در مدینه و هم در مکه میخواستند امام را بکشند. دوم اینکه امام نمیخواست در خانه خدا کشته شود تا مقدسات هتک شود.
امام از اینجا به بعد به اصحاب رو میکند و از آنها میپرسد چکار کنیم؟ اصحاب میگویند ما به این نامهها اعتماد داریم، جلو برویم. شاید بپرسید چرا اصحاب اینطور گفتند؟ ما چون میدانیم در کوفه پیروزی نبود تصور میکنیم اصحاب هم این را میدانستند. این مغالطه تحلیل وارونه تاریخ است. اتفاقاً نامه کوفیان از نظر آنها قابل اعتماد بود و حرف اصحاب درست بود. اتفاقاً به همین خاطر نگذاشتند امام به کوفه برسد. پس پاسخ این اشکال هم مشخص شد.
انتهای پیام