وامدار اشخاص حقیقی و استوار بر مدار مهر به اباعبدالله(ع)
کد خبر: 4160480
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۱۹
شهد شهود شهادت در تجلی قلم و ادب / «نامیرا»

وامدار اشخاص حقیقی و استوار بر مدار مهر به اباعبدالله(ع)

«نامیرا» با توصیف کوفه پیش از واقعه‌ کربلا به روایت قصه‌ای کاملا تخیلی بر بستری از واقعیت و با شخصیت‌های واقعی بنا شده است که در قالب داستانی از مهر و دلدادگی راه به حقانیت قیام و حرکت سید و سالار شهیدان می‌پردازد.

«شهد شهود شهادت در تجلی قلم و ادب» عنوان سلسله مطالبی درباره کتب نثر عاشورایی است که در ایام محرم در ایکنا منتشر می‌شود.

ادبیات عاشورایی، روایت حماسه‌اى مقدس اما خونین است که دو جبهه را تصویر مى‌کند: یکى مسیر «سقوط» را طى مى‌کند و دیگرى «صعود» به سوى عرشیان و قدسیان را پیش گرفته است. نبردى در آن ترسیم مى‌شود که در یک سوی آن شجاعت، ایمان و فداکارى قرار مى‌گیرد و در طرف مقابل همه تزویرها و شقاوت‌هاى شیطان، قامت راست مى‌کند. سرانجام این روایت‌ها و قلمی‌های تصویر ذهنی و عقلی صاحب قلم «پیروزى خون بر شمشیر» را به مخاطبان عرضه می‌کند و در راستای آموزش این مؤلفه مهم و الگویی مقدس همت می‌گمارد.

زبانِ ادبیات سرخ عاشورایی، زبانِ آراسته تمدن ایرانی یعنی «ذات ادبیت ادبیات و شکوهِ تکامل معنای واژگان» است. متن ادبی سرخ هر چند با ذوق و هنر در بدو حیات و تولدش در قرون گم شده در سیر تطور تاریخ برخی نویسندگان گمنام و خوش‌قریحه به سوی خلق تصاویر ادیبانه و بهره‌گیری از ترکیبات و صنایع دقیق متنی در هر عصر و زمانه‌ای حرکت کرده است اما به طور کلی متن و ادبیات سرخ و برگرفته از نهضت حسینی و مکتب عاشورایی، حتی پس از دوره تحول و تکامل معروف‌ترین نویسندگان و شاعران ادبیات حسینی را باید در قلمرو شعر و ادبیات عامیانه مورد بررسی قرار داد.

چراکه به تعبیر استاد شفیعی کدکنی «تمام‌فهمی» (فراگیری معنایی) و ارتباط‌گیری مخاطب، به ویژه مخاطب عام با مفاهیم ادبی آثار ادبیات سرخ‌گو بسیار در این فرهنگ و هنر مورد تأکید بوده است.

تجلی معنای هویتمند ادبیات حسینی و عاشورایی که بازتاب آن را در روایت‌های کهن، داستان و رمان‌های حالِ اکنون این فرهنگ آئینی از هزاره پیش تا امروز می‌توان رصد کرد، متمرکز بر این مهم است که «روایت ادبیات عاشورایی، حکایت ازلی مظلوم و ظالم، دلیر و ترسو، زاهد و فاسد، آخرت و عالم مادی، بهشت و جهنم و حکایت خیر و شر است.»

بخش پنجم این سلسله مطالب به کتاب «نامیرا»، اثر درخشان و ماندگار صادق کرمیار تعلق دارد که توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.

ریشه‌دار در تحقیق، وامدار اشخاص حقیقی، استوار بر مدار مهر به اباعبدالله

«نامیرا»؛ روایتی عاشقانه در میانه سرگردانی کوفیان

«نامیرا»؛ رمانی در حوزه ادبیات عاشورایی از صادق کرمیار؛ نویسنده‌ای که اغلب مخاطبان او را بیشتر در مقام کارگردان مجموعه‌های تلویزیونی چون «یک روز قبل» و «خاطرات مرد ناتمام» می‌شناسند.

پیرنگ اصلی رمان «نامیرا» داستان عاشقانه دختر و پسری از اهالی کوفه است که در متن وقایع عاشورا قرار می‌گیرند و بدون منفعت‌طلبی‌های روز افزون مردم کوفه به دنبال حقیقت هستند. اما در میان رفتارهای متناقض سرداران بزرگ کوفه، بین حمایت از امام حسین(ع) و یا وفاداری به یزید سرگردانند.

کرمیار که پیش از این بیشتر به عنوان فیلمنامه‌نویس و کارگردان شناخته می‌شود در چند سال اخیر با انتشار چند رمان و داستان خود را به عنوان یک داستان‌نویس جدی و دغدغه‌مند مطرح کرده است. از دیگر آثار کرمیار می‌توان به رمان‌های «غنیمت»، «دشت‌های سوزان» و «درد» اشاره کرد.

روایتی از تاریخ اسلام و شیعه با زبان داستانی عاطفی

«نامیرا» در وصف کوفه پیش از واقعه‌ کربلاست. روایت قصه کاملا تخیلی است اما بر بستری از واقعیت و با شخصیت‌های واقعی بنا شده است. داستان درباره دختر و پسر جوانی است که برای حمایت از امام حسین(ع) و یزید تردید دارند. در ادامه داستان، این دو جوان طی استدلال‌های مختلف به حقانیت امام حسین(ع) پی می‌برند. نویسنده در این اثر به بخشی از تاریخ اسلام و شیعه می‌پردازد.

نویسنده، کتاب را به سبک رمان‌های کلاسیک با شروعی آرام آغاز و تصویرسازی می‌کند، شخصیت‌ها را یک به یک وارد داستان کرده و به معرفی آنها می‌پردازد و با داستان پیش می‌برد. «نامیرا» سعی می‌کند درگیر اختلاف روایت‌های تاریخی نشود. با این حال از عقبه تحقیقی هم بهره برده است.

ریشه‌دار در تحقیق، وامدار اشخاص حقیقی، استوار بر مدار مهر به اباعبدالله

«نامیرا» از چه می‌گوید؟

داستان «نامیرا» جایی آغاز می‌شود که «عبدالله بن عمیر» مردی از قبیله «بنی‌کلب» در روزهای پیش از عاشورا با همسرش در راه نخیله است که تشنه می‌مانند. آنها در راه با «اَنَس بن حارث» که در بیابان در انتظار قافله‌ امام حسین(ع) نشسته است روبه‌رو می‌شوند. اَنَس به قافله‌ عبدالله آب می‌دهد. کمی بعد قافله‌ عبدالله با کاروانی مواجه می‌شود که مورد حمله راهزنان قرار گرفته است. عبدالله و سوارانش به کاروانیان کمک می‌کنند و راهزنان را فراری می‌دهند.

پس از آن عبدالله می‌فهمد بار کاروان متعلق به سلیمان، کاروان سالار و شریکش عباس است. سلیمان که در حمله‌ دزدان زخمی شده و امیدی به نجات خودش نمی‌بیند کاروان را به عبدالله می‌سپارد و او را قسم می‌دهد اموال عباس را که در حجاز کشته شده، به همسرش، ام ربیع برساند. با این حال سلیمان زنده می‌ماند و ام‌ربیع را ملاقات می‎‌کند و رازی را برای او آشکار می‌کند. رازی که ام‌ربیع باید آن را به پسرش بگوید.

اندکی بعد ربیع تصمیم می‌گیرد همراه مادرش، بنی‌کلب را به مقصد شام ترک کند. آن‌ها در مسیر شام به راهزنان برمی‌خورند و ربیع در درگیری با آن‌ها زخمی می‌شود. عمرو بن حجاج به بنی کلب می‌رود، آنان را از دست راهزنان نجات می‌دهد. عمرو می‌خواهد ربیع و مادرش را به بنی‌کلب برساند. ربیع قبول نمی‌کند. عمروبن حجاج تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به خانه خودش در کوفه ببرد. او در خانه دختری به نام سلیمه دارد.

ربیع و سلیمه به هم دل می‌بازند. هر دوی آن‌ها بین حقانیت امام حسین(ع) و یزید تردید دارند. بحث‌ها و استدلال های طولانی میان آن دو در می‌گیرد و به موازات آن ماجراهایی نیز در کوفه در جریان است.

ریشه‌دار در تحقیق، وامدار اشخاص حقیقی، استوار بر مدار مهر به اباعبدالله

اشک شوق دیدار حسین بن علی(ع)

برای آشنایی هر چه بیشتر با زبان، لحن، روایت و ساختار رمان خوش‌خوان و پُرکِشش «نامیرا» به قلم صادق کرمیار فصلی از این اثر را مرور می‌کنیم.

جماعت در حیاط خانه‌ مختار جمع بودند. ربیع و عمرو نیز در کنار مسلم ایستاده بودند. در میان جماعت، ابن خضرمی نیز حضور داشت. ربیع (یکی از دو شخصیت اصلی داستان که پدرش به خاطر دفاع از امیرالمومنین توسط مردم شام کشته شده است و حالا به دنبال خونخواهی پدرش است.) چشم از مسلم بن عقیل برنمی‌داشت. مسلم نامه امام را باز کرد و گفت: و این پاسخی است که مولایم حسین بن علی(ع) به نامه‌های شما داده است.

مردم سکوت کردند. مسلم شروع به خواندن کرد: به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به جمع مومنان و مسلمانان. اما بعد؛ هانی و سعید نامه‌های شما را نزد من آوردند. آنچه را نوشته بودید، دانستم و درخواست شما را دریافتم. سخن بیشترتان این است که امام نداریم و از من می‌خواهید به سوی شما بیایم...

ربیع چشمش به گروهی افتاد که به گریه افتادند و گروهی دیگر که با تایید سرتکان دادند. مسلم ادامه نامه را خواند: شاید به سبب ما، خدواند شما را به راه حق هدایت کند. اینک برادر و پسرعمو و معتمد اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم تا از اوضاع شما به من بنویسد. اگر برای من بنویسد که رای جماعت اهل فضل و خرد، چنان است که فرستادگان به من گفته‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام، به زودی نزد شما خواهم آمد؛ ان‌شاءالله...

گریه جماعت بیشتر شد و گروهی یک صدا فریاد زدند: ان‌شاالله...

 ... به جان خودم سوگند که امامت و رهبری مردم را کسی نمی‌تواند عهده‌دار شود، مگر آن که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد به پا دارد، تنها حقیقت را اجرا کند و همه وجود خویش را در گرو رضا و خشنودی خداوند بداند. والسلام! حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب.

مسلم نامه را بست. گریه جماعت اوج گرفت. ربیع با تعجب به آن‌ها نگاه می‌کرد. مسلم بن عقیل به داخل خانه برگشت. ابن‌خضرمی از خانه مختار بیرون رفت، ربیع رو به عمرو برگشت. گفت: اینان چرا گریه می‌کنند؟!

مختار سوال او را شنید. دست بر شانه ربیع گذاشت و گفت: اشک آن‌ها از شوق دیدار حسین بن علی، مولی موحدان است.

گزارش و روایت از امین خرمی

انتهای پیام
captcha