مدیریت افکار و احساسات برای رسیدن به سلامت روان + فیلم
کد خبر: 4172264
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۴
سلامت روان/ 1

مدیریت افکار و احساسات برای رسیدن به سلامت روان + فیلم

برای اینکه بتوانیم مراقبت خوبی از هیجانات خود داشته باشیم، باید آن‌ها را به خوبی بشناسیم. غم و شادی دو هیجان پایه بوده و دو سر یک طیف هستند. دوست داشتن و دوست نداشتن و همچنین خشم و ترس نیز چهار هیجان پایه دیگر هستند که دو به دو سر یک طیف محسوب می‌شوند.

کمن

هفته سلامت روان سال 1402 از امروز 18 مهرماه با شعار «سلامت روان مسئولیت فردی و اجتماعی همه ماست» آغاز شد. عنوانی که برای اولین روز از این هفته در نظر گرفته شده است «تأثیر متقابل افکار و احساسات در سلامت روان» است.

محمدرضا کمن، روانشناس بالینی در گفت‌وگو با ایکنا به بایسته‌های زندگی شاد در بستر خانواده و معرفی شش هیجان پایه که در افکار و احساسات انسان تأثیرگذاری بالایی دارد، پرداخته است که در ادامه می‌بینید و می‌خوانید.

شش هیجان پایه

شادی از مؤلفه‌های اساسی و اصلی سلامت روان است و برای اینکه بتوانیم سلامت روان بالایی را در زندگی خود تجربه کنیم، باید حتماً به مؤلفه شادی در زندگی خود توجه کنیم. قبل از اینکه وارد این مؤلفه مهم در زندگی شویم، به هیجانات پایه‌ای اشاره می‌کنم. ما شش هیجان پایه داریم؛ آدم‌هایی که هیجانات پایه خود را نمی‌شناسند، مانند این است که شناختی از چشم، گوش، ابرو و ... ندارند، ما برای اینکه بتوانیم مراقبت خوبی از هیجانات داشته باشیم، باید آن‌ها را به خوبی بشناسیم. همانطور که اگر بخواهم مراقبت خوبی از دستم داشته باشم، باید بدانم چگونه از آن استفاده کنم، چه چیزی را بلند کنم؛ چراکه عدم مراقبت و بهداشت دست باعث می‌شود که دست آسیب ببیند. عدم مراقبت و نشناختن هیجانات و نداشتن بهداشت هیجانات نیز آسیب‌زاست.

غم و شادی دو هیجان پایه بوده و دو سر یک طیف هستند. دوست داشتن و دوست نداشتن دو هیجان پایه دیگر هستند که دو سر یک طیف هستند. خشم و ترس نیز به همین شکل است. شش هیجان پایه باید به خوبی شناخته شوند. یعنی باید بدانم کی غمگین می‌شوم، کی می‌ترسم، منابع ترس من چه چیز‌هایی هستند، منابع دوست داشتن و دوست نداشتن من چیست و منابع شادی من کدام است؟ چه چیز‌هایی مرا شاد و یا غمگین می‌کند. به اندازه‌ای که شادی مهم است، غم هم مهم است. اتفاقاً وقتی شادی را خوب می‌فهمیم که غم را خوب فهمیده باشیم. چه چیز‌هایی هیجان غم را در من برمی‌انگیزد و از آن طرف چه چیز‌هایی هیجان شادی را در من ایجاد می‌کند.

یک تکلیف کوچک می‌دهم، در خانه با اعضای خانواده انجام دهید، با هم بنشینید و در این مورد گفت‌وگو کنید و ببینید چقدر از منابع هیجانات همدیگر مطلع هستید. به عبارتی در مورد تک تک هیجانات و ارتباط‌ها با هم صحبت کنید.

شادی را کجا بیابیم

هیجان شادی را به هیجان غم می‌شناسیم و شناخت موضوعی به شناخت اضدادش راحت‌تر اتفاق می‌افتد. ما معمولاً شادی را خوب و غم را بد می‌دانیم، در حالی که این غلط است؛ چراکه برخی افراد نمی‌توانند شادی را به معنای واقعی تجربه کنند و یا انسی با غم‌هایشان ندارند. یعنی نمی‌دانند چه زمانی باید شاد و چه زمانی غمگین باشند؛ لذا لطفاً کنار هیجان شادی، هیجان غم را ببینید و درباره‌ آن گفت‌وگو کنید و حتی به میزانی که لازم است با هیجان شادی انس بگیرید، با هیجان غم نیز انس بگیرید.

اصلی‌ترین و مهمترین عامل ایجاد شادی مؤلفه‌ای است که متأسفانه با وجود اینکه اغلب ما می‌دانیم، اما از آن غافل هستیم. معمولاً شادی را در پول و ثروت جستجو می‌کنیم و اگر از مردم به طور عموم بپرسید، بعضی شادی را در مدرک، بعضی در شهرت و یا پست، مقام و قدرت جستجو می‌کنند. تحقیقات علمی رابرت بالدینگر از اساتید دانشگاه پنسیلوانیا نشان داده است، با وجود اینکه مردم امریکا باورشان بر این است که شادی در ثروت، مقام، قدرت، مدرک و شهرت است، اما به لحاظ علمی، شادی در هیچ یک از این‌ موارد نیست. پس شادی را باید در کجا جستجو کرد؟ همین سؤال را از عزیزانتان بپرسید و ببینید آن‌ها شادی را به معنای واقعی در چه چیزی جستجو کرده و آن را کجا پیدا کرده‌اند.

شادی واقعی چیست

شاید این‌ موارد مرا لحظه‌ای خوشحال کند، اما عامل شادی نیست. شاید بعضی بگویند که این چه حرفی است، می‌زنید؟ من ثروت، مدرک، شهرت و ... را جایی به دست آورده‌ام و واقعاً شاد شدم. پاسخم این است که ما تعریفی از شادی داریم که لازم است به آن اشاره کنم. شادی را به دو شاخص و ویژگی می‌شناسیم؛ یکی اینکه عامل آن بیرونی نباشد و دوم پایدار باشد. مثلاً اگر کار تفریحی به معنای اینکه سرسره‌ای سوار شوم و هیجانی را تجربه کنم، در لحظه شاد می‌شوم، ولی اسم آن را شادی نمی‌نامیم و یا اینکه جوک و طنزی بشنویم و یا فیلم طنز ببینیم و در آن لحظه بخندیم. این مسئله در تعریف دقیق روانشناسی شادی نیست. چون عامل آن بیرونی و اسم آن سرگرمی است و باعث می‌شود از فکر‌هایی که اذیت و ناراحتم می‌کنند غافل شوم و به عبارتی سرگرم شوم؛ لذا احساس شادی موقت می‌کنم که این شادی واقعی نیست؛ چراکه وقتی عامل شادی حذف شود، شادی من هم قطع می‌شود. در حالی که شادی واقعی، وقتی است که اگر عامل حذف شود، همچنان آن بهجت درونی، حس خوب و حالت نشاط قلبی و درونی، حتی چند ساعت یا چند روز و یا چند هفته پایدار بماند.

رابطه کیفی؛ مهمترین عامل شادی

پس ما باید دنبال چه چیزی باشیم که شادی پایدار در ما ایجاد کند؟ پاسخش به نگاه علمی و در نگاه آموزه‌های دینی یک کلمه است و آن رابطه کیفی است نه هر رابطه‌ای. ما نمی‌توانیم چیزی بهتر، عمیق‌تر و قوی‌تر از رابطه کیفی را به عنوان عامل شادی پیدا کنیم. این از آن مسائلی است که با اینکه پشتوانه علمی و دینی دارد، اما حتماً شما هم آن را تجربه کرده‌اید، وقتی یک دوست خیلی خوب، همسر خیلی همراه، پدر و مادر، فرزند، برادر یا خواهر و افرادی که عزیزان شما هستند و با آن‌ها تجربه خوب و همنشینی همدلانه را دارید، متوجه می‌شوید که حالتان خیلی خوب شده است و این‌ها لزوماً با یک خنده همراه نیست، چون برخی تصور می‌کنند، شادی همراه با خنده است. البته می‌تواند از نشانه‌های شاد بودن باشد، اما حس و حال خوب، انرژی بالا، امید، خوش‌بینی و ... مؤلفه‌های همراه با شادی هستند که حتی با آن همسو و تقویت می‌شود.

ما در عوامل ایجاد نشاط، تنها عامل و مهمترین عامل را رابطه کیفی می‌دانیم. از عزیزانتان در این زمینه بپرسید که من چقدر توانسته‌ام عامل شادی تو باشم. به عبارتی رابطه کیفی من با تو حد خوبی است یا نه یک رابطه کمی است و با یکدیگر هم‌خانه، همراه یا هم‌اتاق هستیم.

ویژگی‌های رابطه کیفی

رابطه کیفی باید دو نفره باشد، البته به این معنا نیست که با خانواده شام نخوریم و یا سفر نرویم. آن‌ها سر جای خودش است، ولی دقت کنید تمام اعضای خانواده باید با هم رابطه‌های دونفره را تجربه کنند. یعنی من باید بتوانم با همسرم، پدرم، مادرم، و تک تک فرزندانم برنامه‌های دو نفره داشته باشم. اگر به لحاظ کمی بیان کنم، غیر از اینکه ابتدا باید دو نفره و در بین اعضای خانواده و دو به دو انجام شود، ویژگی دیگر این است که دوطرفه باشد و از این همنشینی و تجربه خوب با هم، احساس خوبی داشته باشند.

سومین ویژگی رابطه کیفی این است که باید دو نفر در این تجربه، در ماه حداقل ۲۰ ارتباط کیفی را تجربه کنند، این ارتباطات کمیت ندارد و می‌تواند ۲ تا ۳ دقیقه یا ۲ تا ۳ ساعت باشد و می‌تواند در پیاده‌روی انجام شود، می‌تواند یک گپ کوتاه و یا تعریف کردن یک نکته جالب باشد. می‌تواند مطالعه مشترک بوده و یا حتی در کار‌های معنوی مانند خواندن یک صفحه قرآن باشد. هر کاری که حس خوب دو نفره به ما می‌دهد، باید انجام شود و حداقل ۲۰ مورد در ماه کار دشواری نیست. البته این عدد در تعداد فرزندان قابل کاهش است.

خانواده منسجم؛ خانواده شاد

ما برای اینکه بتوانیم خانواده منسجمی داشته باشیم، باید تمام اضلاعمان محکم باشد، بعضی وقت‌ها با هم بودن ما باعث می‌شود فراموش کنیم که بعضی از اضلاع ضعیف شده است. پس باید دو نفره، دوطرفه و حداقل ۲۰ رابطه را در ماه و بیشتر تجربه کنیم. توجه کنید که اگر در ماه تعداد رابطه دو طرفه‌مان از ۲۰ کمتر باشد، احتمال آسیب روانشناختی به هر کدام از ما‌ محتمل است. کمیت زمانی آن اهمیتی ندارد و مهم کیفیت و حس خوبی است که در روز نسبت به هم تجربه کنیم.

باید بین هر ضلع یعنی هر دو نفر در خانواده ۲۰ رابطه باشد که این عدد با افزایش تعداد فرزندان بین زن و شوهر کم نمی‌شود، یعنی بین این دو نفر، باید به طور مینیمم ۲۰ رابطه باشد، چه فرزندی داشته یا نداشته باشند. اما وقتی تعداد بچه‌ها بیشتر می‌شود، احساس نیاز بچه‌ها به پدر و مادر در این رابطه کیفی کمتر می‌شود.

مطالعات می‌گوید، اگر یک فرزند دارید، حداقل ۲۰ رابطه کیفی با پدر و مادر را به صورت جداگانه داشته باشید. اگر دو فرزند دارید، این عدد ۱۸ می‌شود. اگر سه فرزند دارید، ۱۶ رابطه می‌شود، یعنی وقتی تعداد فرزندان بیشتر می‌شود، تعداد رابطه کیفی با پدر و مادر کمتر می‌شود. گویی قدیم‌تر‌ها پدر و مادر‌ها به هر علتی با وجود اینکه رسیدگی‌های پدر و مادر‌های امروز را نداشتند، بچه‌ها آسیب‌های روانشناختی کمتری می‌دیدند. علتش نیز تعداد زیاد برادر‌ها و خواهر‌ها بود که عملاً والدین رابطه کیفی با فرزندان نداشتند و یا مینیمم رابطه کیفی بین آنها برقرار بود و همین تعداد فرزندان زیاد، کاملاً نیازهایشان را برآورده می‌کرد و در برابر بیماری‌های روانشناختی نیز ایمن می‌شدند. باید حواسمان باشد، کمیت و کیفیت رابطه‌های ما در خانه و خانواده مهمترین عامل شادی و شادکامی ماست.

شکرگزاری از همدیگر

یک تمرین با هم انجام دهید، دو به دو با هم بنشینید و شروع کنید از رفتاری که طرف مقابل انجام داده و باعث حس خوب در رابطه دو نفره‌تان شده است، بازخورد دهید. یک مسابقه انجام دهید و یک نفر داور باشد. مثلاً یکی بگوید، تو اول هفته با من پیاده‌روی آمدی و حس خوبی به من دادی. نفر مقابل بگوید، قصه‌ای که برایم تعریف کردی، خیلی حس خوبی به من داد. دوباره یکی بگوید، کاری که برایت انجام داده بودم، تشکر کردی و حس خوبی به من دادی. نفر مقابل بگوید، خبر خوبی که پیگیری کردی و به نتیجه رساندی، حس خوبی به من داد. در رابطه کیفی دنبال همین مسائل هستیم، بنابراین دنبال مسائل عجیب و غریب نباشید. ببینیم چقدر می‌توانیم از کار‌هایی که برای عزیزانمان انجام داده‌ایم و یا برای ما انجام داده‌اند، بشماریم. گفتن و بیان این‌ها باعث می‌شود، بفهمیم چه چیز‌هایی برای آن‌ها ارزشمند است و این رفتار‌ها تقویت خواهد شد و اساس این‌ها شکرگزاری از همدیگر و شکرگزاری از خداوند است.

ما باید توجه کنیم که برای ایجاد یک رابطه کیفی نباید در طرف مقابل چیزی را جستجو کنیم. برای ایجاد رابطه کیفی باید از خودم شروع کنم و آن را در خودم جستجو کنم. برخی تصور می‌کنند برای ایجاد شادی باید رویداد‌های زندگی پشت سر هم خوب باشد و همه با ما خوب باشند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار باشند تا ما شاد باشیم. در حالی که یکی از ویژگی‌های اصلی شادی این است که رابطه کیفی از سوی من آغاز شود. ممکن است طرف حالش خوب نباشد، ولی من عملکرد خوب از میمیک صورت گرفته تا کلمات خوب داشته باشم.

بعضی وقت‌ها وقتی همسر و فرزندانمان می‌آیند، خسته و یا ناراحت هستند و ما از سر دلسوزی می‌گوییم، این چه قیافه‌ای هست تو داری؟ رابطه کیفی باید شروعش از خود شما باشد و با کلمات خوب همراه باشد. وقتی کسی به شما بدی کرد و یا قیافه گرفته‌ای داشت و کلمه نامناسب به کار برد، شما با قیافه گشاده و باز  حرف‌های خوب به او بزنید. رابطه کیفی را از خودتان شروع کنید و اینقدر عامل شادی را از بیرون جستجو نکنید. قشنگی رابطه این است که در برابر رفتار اشتباه آن‌ها من یک پاسخ و واکنش خوب داشته باشم، تا این سیکل معیوب و مخرب را به سیکل سازنده تبدیل کنم.

منافع شخصی یا جمعی در شاد کردن

در یک رابطه کیفی باید سهم خودم را پیدا کنیم. چرا ما فقط دیگران را در نداشتن رابطه کیفی مقصر می‌دانیم؟ توجه به سیره زیبای پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) که با دشمن‌ترین دشمنانشان نیز برخورد خوب داشتند، خیلی ما را متوجه وظیفه‌مان می‌کند. اینکه اگر کسی به من خوبی کند، من هم به او خوبی می‌کنم، هنر نکرده‌ام. رابطه کیفی و مؤثر این است که وقتی او با من رفتار سوئی داشت و آن رابطه را قطع کرد و یا سلام نکرد، من سلام کنم؛ در این صورت، اولین لطف را من به خودم و اولین حال خوب را برای خودم ایجاد کرده‌ام.

ما در یک خانواده و یا جامعه، بن‌بست نداریم، بنابراین این طور نباشد که کسی با من بدی کرد و قطع رابطه کرد، من هم بدی کنم. روایت زیبای امام معصوم(ع) که می‌فرماید؛ «صِل مَن قَطَعَکَ»، به همین رابطه کیفی اشاره دارد. کسی که با تو قطع رابطه کرده و یا خوب رفتار نمی‌کند، تحویلت نمی‌گیرد، تأیید نمی‌کند و یا کسانی که به تو مهر نمی‌دهند، تو به آن‌ها مهر بده، توجه کن، تأیید کن و تو حالشان را خوب کن. رابطه کیفی یعنی اینکه من بگردم و کسانی را که حالشان خوب نیست، خوب کنم. چرا؟ شما وقتی بتوانید عامل نشاط کسی باشید، اولین ارمغان نشاط شماست. ما فکر می‌کنیم باید اتفاقاتی در بیرون بیفتد تا شاد شویم، در صورتی که عامل اصلی شادی در تعریف واقعی و در نگاه علم امروز روانشناسی و آموزه‌های دینی این است که تو اگر عامل شادی دیگران باشی، آن وقت تازه به طور واقعی و معنادار، معنای شادی را درون خودت احساس می‌کنی.

متأسفانه در زندگی روزمره، نگاه فردگرایانه، جامعه و خانواده‌ ما را دچار از هم گسیختگی کرده است، یعنی هر کسی دنبال منافع شخصی خود است. من دنبال شاد کردن و حال خوب دیگران نیستم. من دنبال این هستم که دیگران در خدمت من باشند، اما یادمان باشد فردگرایی و خود را بر دیگران ترجیح دادن، هیچ وقت نمی‌تواند یک شادی پایدار و نشاط واقعی را نصیبمان کند.

عامل شادی را در خودمان جست‌وجو کنیم

ابتدا یک سؤال برای ارزیابی دارم، با عزیزانتان بنشینید و ببینید چقدر توانسته‌اید، موفق باشید، برای اینکه دیگران را شاد کنید و احساس خوبی در آن‌ها ایجاد کنید. چون ما گفتیم اصلی‌ترین عامل نشاط و شادی این است که بتوانیم حال دیگران را خوب کنیم و اگر او رابطه را قطع کرده است و حس بدی دارد، ارتباط را دوباره ایجاد کنیم و اگر او بدی کرده است، من نسبت به او خوبی کنم. با هم تعداد زنگ‌هایی که به همدیگر می‌زنیم و مراجعاتی که با همدیگر داریم را بشماریم که برای نیاز خودمان یا نیاز آنهاست.

یک سؤال را جواب دهید؛ برای عزیزان و فامیل‌هایتان و کسانی که به تعبیر دینی، ارحام شما حساب می‌شوند؛ چقدر زنگ می‌زنید و حالشان را می‌پرسید؟ آیا زنگ می‌زنید و با جسارت می‌گویید؛ سلام گرگ بی‌طمع نیست. سلام و احوال‌پرسی را دارید و در آخر کاری هم دارید؟ این‌ها بد نیست، ولی رگه‌هایی از فردگرایی است. در حالی که باید فقط زنگ بزنیم و حالشان را بپرسیم و فقط پیگیر کار او باشیم. حتی شاید کسانی تعجب کنند که آدم‌هایی وجود دارند که کار شخصی ندارند و فقط به خاطر من حالم را می‌پرسند. ببینیم چقدر اینگونه هستیم و انصافاً تماس و ارتباط‌هایمان برای خودمان و چقدر برای عزیزانمان است؟

گاهی وقتی به فرزندم می‌گویم، درست را بخوان و یا زود بخواب؛ لزوماً فقط و فقط برای او نیست، گاهی اوقات برای آرامش و صرفه‌جویی در هزینه‌ها و یا رفع مشکلات خودم است. نگاهمان را تغییر دهیم و یادمان باشد، عامل شادی و نشاط را باید در خودمان جستجو کنیم و از خودمان شروع کنیم. وقتی می‌توانیم نشاط واقعی را تجربه کنیم و بتوانیم کسی را که حالش خوب نیست و یا اتفاق بدی برایش افتاده است و یا از من گلایه‌مند و ناراحت است، بتوانم حال او را خوب کنم.

بن بست در شادی نداریم

شاید این سؤال برای شما هم ایجاد شده باشد که تا کی من و فقط من باید عامل شادی دیگران باشم، دیگران را تأیید کنم و به دیگران توجه دهم و ظرف نیاز آن‌ها را پر کنم، اما آن‌ها عملکرد خوبی با من نداشته باشند؟ باک من هم حدی دارد و ظرف سوختم برای ابراز عواطف، مهر و توجه به دیگران ظرفیتی دارد. من هم باید تأمین شوم. پس کجا باید تأمین شوم؟

در نگاه روانشناسی آدم‌ها، در ارتباط‌های دو نفره و خانوادگی باید عامل سوخت و پر کردن ظرفیت همدیگر برای شادی باشند. اما گاهی این شرایط اتفاق نمی‌افتد. اینجا روانشناسی، پاسخ خاص و ویژه‌ای ندارد و ما را در ابهامی می‌گذارد که اگر دیگران با من این طور نبودند، پس من حق دارم، این طور نباشم؟ پاسخ در روانشناسی خیلی روشن نیست. اما آموزه‌های دینی، قرآن و اهل بیت(ع) پاسخ متفاوت جانانه‌ای داده است؛ ما نباید در شادی و نشاط دنبال عملکرد بیرونی باشیم.

در روانشناسی امروز، مقداری رگه‌های اومانیستی و فردگرایی وجود دارد، ولی نگاه توحیدی به هیچ وجه نگاه فردگرایانه نیست. من و عشق به خود و مراقب خود بودن و فردگرایی در نگاه دینی جایگاهی ندارد؛ از این رو در شادی هم بن‌بست نداریم. اینکه هیچ کس کاری برای من نکند، من می‌توانم مانند یک آدم بانشاط و شاد زندگی کنم.

اما سوخت نشاط من از کجا باید تأمین شود؟ ما برای نشاط دنبال عملکرد دیگران نیستیم، من وقتی نسبت به دیگران عملکرد خوبی داشته باشم، ظرف نشاط من پر می‌شود. اما عامل اصلی و حقیقی در نشاط قلبی من، رضایت فردی و وجودی غیر از کسانی است که در کنار من هستند. آن فرد و وجود کیست؟ من برای چه باید دیگران را شاد و خوشحال کنم؟ من برای انجام این کار انگیزه می‌خواهم، یک امید و نگاه خوشبینانه می‌خواهم که اگر با آن انگیزه تلاش کنم، سرد نمی‌شوم، چون همچنان آن انگیزه برای من پایدار است.

وجودی که باید به خاطر آن خدمت کنم و مهر و توجه و تأیید بدهم، چه وجودی است و چه کسی است که رضایت او من را نشاط می‌دهد و انرژی کافی برای ادامه اینکه به دیگران توجه دهم و خودم را محور قرار ندهم و با فردگرایی زندگی نکنم، آن، چه وجودی است و برای که و تا کجا باید باشد؟

رابطه‌ام با خداوند چگونه است

مهمترین رابطه کیفی را که مهمترین عامل نشاط واقعی است، می‌خواهیم در مهمترین رابطه‌ای که در دنیا و آخرت تجربه کنیم، جستجو کنیم. رابطه من با خدا و خالق خودم، رابطه من با ولی خدا امام زمان(عج)، از آن مسائلی است که هر چه بگویم فقط تعریف یک رابطه را خراب کرده‌ام. در واقع این از آن مسائلی است که هر کسی در وجدانیات خود، یک رابطه قشنگ را با خداوند تجربه می‌کند. وقتی کسی رابطه قشنگ با امام معصوم(ع) در زیارتگاه‌ها  یا با وجود حضرت حجت تجربه می‌کند، او می‌تواند تعریف کند که نشاط واقعی کی و چگونه است؟

همه شما کم یا زیاد زیارت را از راه دور و نزدیک تجربه کرده‌اید. نشاط واقعی را در احساس کرده‌اید. زیارت وقتی است که می‌خواهید با خداوند صحبت کنید و با دعا‌های قشنگی که بلد هستید، احساس خوب و سبکی را تجربه می‌کنید و هنوز دعا مستجب نشده، ولی احساس خوب و نشاط واقعی را در رابطه با خدا و امام زمان در زیارت‌ها تجربه کرده‌اید.

اصلی‌ترین عامل نشاط و شادی که باعث می‌شود، نسبت به عزیزانم هیچ وقت کم نیاورم و همیشه پرانرژی، خوش‌بین و امیدوار زندگی کنم، باید در ارتباطم با خداوند و امام زمان(عج) جستجو کنم. آدم‌هایی که احساس می‌کنند، در رابطه با عزیزانشان خیلی کم می‌آورند و نشاط واقعی و پایدار ندارند، یا به اصطلاح ظرفیتشان محدود است و از جایی به بعد نمی‌توانند تحمل کنند و باید به خودشان برگردند و بازنگری کنند که رابطه من با خداوند چند چند است؟ رابطه من با امام زمان چگونه است؟ در بازنگری، رابطه‌ام را تقویت کنم و کیفیت رابطه‌ام را با خداوند و امام زمان(عج) افزایش دهم. خواهید دید که انرژی لازم برای رابطه با خانواده و عزیزانتان را کسب خواهید کرد.

مؤلفه‌های همراه و هسمو با نشاط و شادی، خوش‌بینی، امیدواری و آرامش است. وقتی من احساس کنم همه عالم و آدم بد عمل کرده و علیه من حرکت می‌کنند، اما خدای مهربان خیرخواه‌ترین فرد و امام زمان(عج) دلسوزترین کس، دنبال حل مسئله و رفع مشکلات من است، پس همچنان با خوش‌بینی، امیدواری و نشاط واقعی به زندگی ادامه می‌دهم و اگر دیگران با من بد عمل می‌کنند، من منبع نشاط، آرامش، خوش‌بینی و امیدواری برای دیگران خواهم بود.

توهم خوب بودن

اگر شما فرزند کوچک یا بزرگ داشته باشید، خیلی برایتان مهم و ارزشمند است که نشاط را در خانواده‌ها ایجاد کنید؟ در آموزه‌های دینی مسئول نشاط و شادی اهل خانواده پدر است و حالا چرا آموزه‌های دینی پدر را مسئول و عامل نشاط، شادی و شادمانی می‌شمارد؟ شاید برای این است که مادر به طور اتوماتیک و ناخودآگاه به جهت عاطفی بودنشان عامل نشاط هستند و آموزه‌های دینی پدر‌ها را هدف قرار داده‌اند، چون کمتر توجه دارند به اینکه می‌توانند فضایی پر از احساس، عواطف، شوخی و خنده را برای خانواده به ارمغان بیاورند. اما می‌خواهم قدری دقیق‌تر و علمی‌تر صحبت کنم؛ عامل نشاط در یک خانواده این است که من نسبت به حقوق عزیزانم توجه عمیق داشته باشم.

ما باید عامل نشاط را در عزیزانمان و در ادای حق آن‌ها جستجو کنیم. در یک تمرین، با هم بنشینید و از کودک یا نوجوانتان، همسر یا پدر و مادرتان بپرسید، آن حقوقی که باور دارید نسبت به آنها کوتاهی می‌کنم، چیست؟ یعنی اینکه حقوقی که کمتر نسبت به نشاط و حال خوب آنها توجه می‌کنم، آن حقوق را از خودشان بشنوید. اینکه معتقد باشیم پدر، مادر، همسر، فرزند، برادر و خواهر خوبی هستیم، فارغ از اینکه نظر او چیست، این خودخواهی و فرگرایی است.

آیه قرآن می‌فرماید؛ «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»، آدم‌هایی هستند که در دنیا راه خود را گم کرده‌اند و خودشان گمان می‌کنند که آدم خوبی هستند. نکند ما در توهم یک خانواده خوب و یا یک فرد خوب برای خانواده باشیم؛ در حالی که خدا از عملکرد ما راضی نباشد. ادای حقوق، برقرار کردن یک رابطه کیفی است و این حقوق را باید از خودشان بشنویم و از خودشان مطالبه کنیم و ببینیم، اگر او زیاده‌خواهی کرد و آنچه حقش نبود را مطالبه کرد، رفع اشکال کنیم. از خودمان بپرسیم، او چرا چنین چیزی از من مطالبه می‌کند، در صورتی که حقش نیست. پس باید یا در ذهنش حل کنم و یا اگر حقش است آن را ادا کنم، در غیر این صورت خشم را در او بالا برده‌ام و شادی را در او کم کرده‌ام.

اما یادم باشد که در توهم اینکه من خوب عمل می‌کنم، به سر نبرم. باید از خودمان بپرسیم آیا از عملکرد من راضی هستند؟

والدین شاد، فرزندان شاد

همه ما دنبال این هستیم که بچه‌های موفقی رشد کنند و بچه‌های خوبی کنارمان باشند و با نشاط باشند، چون بچه بانشاط خوب درس می‌خواند و هر وقت بچه‌ها خوب درس نمی‌خوانند بدانید نشاطشان کم شده است و نشاطشان را زیاد کنید. هر وقت دیدید فرزندتان نسبت به آینده می‌گوید که برای چه درس بخوانم و امید ندارم؟ بدانید نشاطش کم است. به جای اینکه بگویید تو باید امیدوار باشی. هر وقت دیدید نمازش را بی حال می‌خواند و یا کاهلی می‌کند احتمال بدهید که نشاطش کم است. پس نشاطش را افزایش دهید. هر وقت دیدید در خانه به مسئولیت هایش بی‌توجه است نگویید چرا در خانه مسئولیت‌پذیر نیستی. نشاط و شادی او را افزایش دهید.

من می‌خواهم بچه‌های شادی داشته باشم، چه کنم؟ پدر و مادر‌های عزیز! مسئول شادی و نشاط بچه‌های ما خودمان هستیم. بچه‌های ما از بسیاری از مسائل بیرونی، آنچنان که ما درگیر هستیم، درگیر نیستند. آنها نشاط و شادی را از چشمان پدر و مادر‌ها دریافت می‌کنند. من هستم که مسئول نشاط آن‌ها هستم. همین امروز تمرین کنید؛ جلوی فرزندتان بایستید، اخم‌هایتان را درهم کنید و به قیافه او نگاه کنید، چه می‌بینید؟ یکهو بلافاصله قیافه‌تان را پر از نشاط و خنده کنید، بلافاصله تغییر را در چهره مقابلتان می‌بینید. احساس می‌کنید آینه شماست. بچه‌ها متأثر از پدر و مادر‌هایشان هستند.

لطفاً درباره چهره‌تان بازنگری کنید و این چهره را اینقدر ساده نگاه نکنید. میمیک صورت عامل‌های شادی و نشاط در رابطه با خانواده است. عجیب نیست و قابل تأمل است که چطور پیغمبر اکرم(ص) هیچ وقت با هیج کسی مگر دشمنان خدا، آن هم در شرایط خاص لبخند از لبانشان نمی‌افتاد. حواسمان هست؟ پیغمبر ما غیر از کلام راستینشان هم هدایتگری می‌کردند، خیلی وقت‌ها با چهره بشاش، گشاده و خوشرو حال دیگران را خوب و متمایل به دین و حق‌پذیری می‌کردند. حواسمان باشد، با چهره‌مان شروع کنیم و اینقدر شادی و نشاط را سخت نبینیم.

به کار بردن کلمات مسموم؛ ممنوع

اگر کسی کلمات خوبی به کار نبرد، نشاط را در خانواده کاهش می‌دهد و هنر ما این است که اگر کسی کلمات خوب به کار نبرد، من از کلمات پرنشاط و شاد استفاده کنم. یادمان باشد وقتی حالمان خوب است به کار بردن کلمات خوب سخت نیست، ولی وقتی حالمان خوب نیست، سعی کنیم به نیت اصلاح و رفع آن مسئله کلماتمان را مثبت کنیم.

کلمات مسموم، توهین‌آمیز، سرزنش، تکرار یک کلمه، تحقیر و به طور کلی کلماتی که بار منفی دارند و یا از جنس ناامیدی و بدبینی هستند، باعث می‌شوند، سطح نشاط کاهش یابد. حتی وقتی بچه کوچک می‌دود، نگوییم ندو، زمین میخوری. این‌ موارد بار منفی دارد. می‌توانید بگویید؛ پسرم، دخترم، عزیز دلم می‌دوی، مراقب خودت باش. پس کلمات ما بار دارند، برخی از کلمه‌های مسموم اصالتاً و ذاتاً کلمه‌های منفی هستند و نباید استفاده شوند حتی برای اصلاح رفتار از کلمه‌هایی استفاده کنید که در عمق آن دلسوزی و مهر وجود دارد، بدون اینکه شخصیت او یا حال او را منفی کند.

یادمان باشد، وقتی رفتار بدی از کسی سر زد، برای اینکه آن نشاط در رابطه حفظ شود، دقت کنید که از کلماتی که مربوط به شخصیت است و لیبل می‌زند، استفاده نکنیم، چراکه به شدت نشاط را کم می‌کند. مثلاً اگر فرزند بی‌نظمی کرد، باید بگوییم اتاقت بی‌نظم است و نگوییم تو بی‌نظم هستی. اگر تنبلی کرد، بگوییم تو این کار را با تنبلی انجام دادی و نگوییم تنبل هستی. اگر بی‌ادبی کرد، بگوییم این جمله‌ات بی‌ادبانه بود، نگوییم بی‌ادب هستی. چون اگر رفتار را زیر سؤال ببرید، نشاط فرد را کاهش نمی‌دهید، اما اگر شخصیتش را زیر سؤال ببرید و لیبل و برچسب بزنید، ضمن اینکه سوء رفتار را در او تثبیت کرده‌اید، نشاط و شادی را به شدت در او کاهش داده‌اید.

چطور فرزندان بانشاط داشته باشیم

سؤال این است که من چه کار می‌توانم بکنم که فرزندان پرنشاط، امیدوار، خوش‌بین و آرام داشته باشم؛ این همان سؤال، دغدغه و نگرانی پدر و مادرهاست. پیغمبر عزیزمان جمله‌ای دارند که قطعاً هیچ روانشناسی این روش را به ما یاد نداده است. پیغمبر(ص) فرمودند؛ «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا کَانَ ذَکَراً أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ ... وَ إِذَا کَانَتْ أُنْثَى أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهَا …؛ حق فرزند بر پدر در صورتی که پسر باشد، این است که مادرش را مسرور گرداند و اگر دختر باشد، این است که مادرش را خشنود گرداند.»

در واقع اگر پدری بخواهد حق فرزند دختر و پسر را ادا کند، باید کاری برای مادر بچه‌ها انجام دهد. دو کلمه فرح و فره به معنی شادی و خوشحالی است که یک شادی سرگرمی داریم که گذراست و یک شادی پایدار که «فرح» با حذف عامل کنار می‌رود و «فره» یک نشاط واقعی و حقیقی است.

بچه‌های ما از زمانی آسیب می‌بینند که حال مادرانشان خوب نباشد. نقش پدر و رابطه‌اش با پسر و دختر باید در نوجوانی رابطه مستقیم‌تری باشد، اما یادمان باشد گویی شاید یک پدر بتواند به طریقی از شکل‌های مختلف این رابطه را ایجاد کند، اما همانطور که پیامبر اکرم(ص) تأکید دارند، اگر همسر بانشاط می‌خواهید، باید تمام توجهتان نسبت به همسرتان باشد.

باید بگویید؛ همسر جان می‌دانی که خیلی دوستت دارم. می‌خواهم از تو بپرسم از کجا می‌دانی من تو را دوست دارم. از او بپرسیم که چه نشانه‌هایی برای دوست داشتن خودمان نسبت به خودش می‌گوید. من چکار کنم تو بانشاط شوی؟ چیز‌هایی که حقیقتاً قلبتان را پر از فره و سرور می‌کند، چه چیز‌هایی است و بر آنها تمرکز کنیم و هر ماه یکی از آن‌ها را تحقق ببخشیم. در این صورت بچه‌ها روی روال بهتر و نظم بیشتر و مسیر تربیتی بهتری قرار می‌گیرند.

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی و زینب غفوریان

انتهای پیام
captcha