روایت همرزمان شهید چیت‌ساز از خاطرات جبهه
کد خبر: 4189731
تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۹
در جمع دانشجویان

روایت همرزمان شهید چیت‌ساز از خاطرات جبهه

یادواره شهید علی چیت‌سازیان فرمانده اطلاعات عملیات سپاه همدان با حضور دوستان و همرزمان این شهید بزرگوار و دانشجویان در سالن شهید علی چیت‌سازیان دانشکده ادبیات دانشگاه بوعلی برگزار شد و خاطراتی از روایت‌های روزهای تلخ و شیرین جبهه بیان شد.

شهید علی چیت‌سازبه گزارش ایکنا از همدان، مهدی صمدی، از همرزمان شهید علی چیت‌سازیان، امروز سوم دی‌ماه در یادواره شهید علی چیت‌سازیان که در سالن شهید چیت‌ساز دانشکده ادبیات بوعلی سینا برگزار شد، با بیان خاطراتی از فرمانده شهید واحد اطلاعات عملیات سپاه همدان، اظهار کرد: در جبهه همیشه دوست داشتم به واحد اطلاعات عملیات بروم اما فرمانده واحد، شهید چیت ساز آنقدر ابهت داشت که می‌ترسیدم اگر به این واحد بروم و بر اساس انتظار و توقعی که این شهید بزرگوار داشت، نباشم و کم بیاورم. لذا با وجود اینکه همیشه به دوستش سعید یوسفی می‌گفت مهدی صمدی را به واحد بیاور اما هیچ وقت جرئت نکردم به این واحد بروم.

وی افزود: حضور شهید چیت‌ساز در خط روحیه می‌داد حتی اگر کاری هم انجام نمی‌داد اما وجودش برای ما موجب تقویت روحیه بود، در عملیات ام‌القصر - فاو که یکی از عملیات‌های مهم و پرافتخار بچه‌های همدان است، شهر فاو جدا شده و سه جاده مهم در دست نیروهای ایرانی بود اگر این جاده به دست عراق می‌افتاد علاوه بر شهادت، اسارت و ... نیروها موجب از دست رفتن کامل شهر فاو می‌شد؛ در این عملیات در کنار شهید علی چیت‌ساز بودم، او با وجود درگیری زیاد با آرامش پشت به دشمن روی خاکریز نشسته بود و اجازه تیراندازی به نیروها نمی‌داد، آتش دشمن خیلی سنگین بود، برای من که مدت زیادی در جبهه بودم این ۴ روز عملیات فاو ام القصر نهایت جنگ و درگیری بود، شهید چیت‌ساز گفت تا نیروهای عراقی کاملا نزدیک نشدند که بتوانیم از نزدیک ساعت مچی‌هایشان را ببینیم حق تیراندازی نداریم.

صمدی بیان کرد: گارد ریاست جمهوری صدام که گارد قسم خورده بود، در دوران دفاع مقدس وقتی شرایط بحرانی می‌شد پای کار می‌آمد و وقتی وارد جبهه می‌شد یعنی آمده بود که کار را به نفع خود جمع کند اما در این عملیات نتوانست کاری کند و به لطف خدا و فرماندهی شهید چیت ساز این عملیات به نفع رزمندگان ایرانی رقم خورد.

وی با اشاره به اینکه در سراسر دنیا آمار خودکشی‌ها به خاطر آسیب‌های روحی و روانی ناشی از جنگ بسیار زیاد است، یادآور شد: اما حال و هوا و معنویتی که در جبهه‌های دفاع مقدس ما حاکم بود ما هنوز هم دلتنگ آن روزها هستیم و امروز به همراه دوستان و همرزمان شهید علی چیت ساز در بین شما دانشجویان جمع شده‌ایم.

صمدی با اشاره به خاطره دیگری از شهید علی چیت‌ساز گفت: این شهید بزرگوار با وجود ابهت، مهارت و فرماندهی، دل رئوفی داشت؛ یک بار در عملیاتی یک عراقی در درگیری شدیدی که بین نیروهای دو گروه ایران و عراق بود زخمی شده بود، پرچم سفید را به نشانه تسلیم شدن و اسارت بالا آورد، جثه بزرگی داشت نمی‌توانستیم او را به عقب برگردانیم و درگیری شدید بود، نمی‌شد میدان جنگ را هم رها کرد؛ شهید چیت‌ساز به خاطر آن نیروی تسلیم شده عراقی تیراندازی و جنگ را متوقف کرد به نیروها تذکر داد حواسشان باشد چراکه اگر او کشته ‌شود حکم قتل دارد.

حبیب جانی‌پور، از دیگر همرزمان شهید چیت‌ساز و از نیروهای اطلاعات عملیات سپاه همدان، اظهار کرد: مصیب خان بابایی یکی از رزمندگانی بود که در جبهه‌ها نقش بسزایی داشت و از اول تا پایان جنگ حضور داشت، رزمنده‌ای بسیار شجاع بود که چند سال پیش مرحوم شد، در جبهه معروف بود به آلا مصیب، قبل از عملیات کربلای ۵ من و آلا مصیب به دستور علی چیت‌ساز فرمانده‌مان در یکی از خانه‌های خرمشهر که شهید چیت‌ساز به عنوان مقر در نظر گرفته بود، مستقر شدیم.

وی افزود: این ساختمان به عنوان مقر یدک واحد اطلاعات عملیات در نظر گرفته شده بود که اگر مقر اول در شهر لو می‌رفت یا بر اثر اصابت خمپاره‌ای یا به هر دلیل دیگری از بین می‌رفت، مقر امن دیگری داشته باشیم، علی چیت‌ساز ما را به آنجا برد، تنها وسایلی که به ما تحویل داد یک موتور تریل برای گشت زنی، مقداری نان و روغن و یک شانه تخم مرغ بود، پس از یک هفته که شهید چیت ساز برای سرکشی به سراغمان آمد آلا مصیب با شوخی به شهید چیت‌‎ساز گفت که با خوردن تخم مرغ شبیه مرغ شده‌ایم.

جانی‌پور با اشاره به خاطره دیگری در این مدت استقرار در خرمشهر و مأموریتی که از سوی شهید چیت‌سار داشتند، ابراز کرد: چون خطراتی شهر را تهدید می‌کرد گشت زنی می‌کردیم که از عراقی‌ها و یا منافقان و... کسی وارد خانه‌ها نشود، یک روز در این گشت‌زنی به یک منزلی رسیدیم که ساکنانش رفته بودند اما کبوترها در لانه مانده و گیر افتاده بودند آنها را آزاد کردیم، بعد از آن به منزلی برای گشت زنی رفتیم که به صورت اتفاقی در آن آرایشگاه زنانه بود؛ شیطنت بچه‌ها گل کرد و از کلاه‌گیس‌های آرایشگاه روی سرشان گذاشتند، اسباب خنده مهیا شده بود اما برای کامل شدن این بازی و شوخی به گفته آلا مصیب که بعد از علی چیت‌ساز مافوق من حساب می‌شد و علی رغم مخالفت من کوتاه نیامد با پوشیدن دامن ظاهری زنانه پیدا کردیم، از خانه خارج شدیم، فضای خنده و شوخی بود، در همین حین و با همان ظاهر زنانه که برای خودمان درست کرده بودیم گشت شهربانی را دید و مواخذه‌مان کرد و گفت باید شما را پیش مسئولتان ببرم ما هم که از شهید چیت‌ساز حساب می‌بردیم راضی نشدیم پیش او برویم و همانجا توسط مسئول شهربانی توبیخ شدیم. اما این خاطره تبدیل شد به یکی از خاطرات طنز ما در جبهه.

 

انتهای پیام
captcha