بهمن اکبریان دهکردی، رزمنده دفاع مقدس و از فرهنگیان آموزشوپرورش چهارمحالوبختیاری است که دوران اوج جنگ تحمیلی مصادف با اوایل خدمت او در شغل مقدس معلمی در هنرستان کشاورزی شمسآباد بود، مرکزی که به گفته او از حیث میزان حضور هنر جویانش در جبهههای حق علیه باطل جزو آموزشگاههای نمونه در سطح کشور بوده و ۳۵ شهید را تقدیم نظام و انقلاب کرده است، ضمن اینکه بیش از ۳۰۰ دانشآموز این هنرستان به درجه رفیع جانبازی نائل شده یا به اسارت نیروهای بعثی درآمدند.
با آغاز جنگ، این جهادگر عرصه علم و دانش همگام با دانشآموزان خود قلم را بر زمین میگذارند، سلاح در دست میگیرند و از جبهه جهاد علمی عازم جبهه نبرد سخت علیه متجاوزان به خاک وطن میشودند تا به دفاع بپردازند. علاوه بر خیل شهدا و جانبازان و آزادگانی که از این هنرستان در راه دفاع از ایران و اسلام به پا خاستند و با روحیه رشادت و ایثارگری نام خود را ماندگار کردند، امروز بسیاری از چهرههای اثرگذار و خدوم استان را میتوان نام برد که در عرصه خدمترسانی فعالیت میکنند و از هنرجویان هنرستان کشاورزی شمسآباد هستند که از جمله نام سردار علیمحمد اکبری، فرمانده سپاه حضرت قمر بنیهاشم(ع) و حجتالاسلام اسحاق سعیدی، مدیر حوزه علمیه چهارمحالوبختیاری در این فهرست به چشم میخورد.
رونمایی از کتاب «مشق بهمن» که در ۷۰ صفحه از سوی نشر امید کویر وارد بازار نشر شده است، بهانهای شد تا در گفتوگو با نویسنده کتاب، از نیاز نسل نوجوان و جوان به محتوای دفاع مقدس بپرسیم.
بنده در سال ۶۳ به استخدام آموزشوپرورش استان درآمدم و یک سال بعد به عنوان مدیر و معلم هنرستان کشاورزی شمسآباد منصوب شدم و خاطراتم در کتاب «مشق بهمن» مربوط به سالهای ۶۴ تا ۶۶ است که همزمان هم در کسوت معلمی هنرستان و هم در جبهه حضور داشتم و بسیاری از هنرجویان همرزم بنده بودند که ۳۵ نفر از آنان در طی این سالها به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
با توجه به منویات مقام معظم رهبری ناظر بر جهاد علمی و جهاد تبیین و جهاد معنوی، رزمندگان دفاع مقدس نیز در این زمینه وظایفی را بر عهده دارند که باید بتوانند خاطرات و ناگفتههای آن دوران را ثبت کنند و به نسل کنونی انتقال بدهند. رزمندگان باید خاطرات خود را نه فقط برای نسل کنونی بلکه برای آیندگان ثبت کنند و این پیام را انتقال دهند که چگونه توانستند با دستان خالی اما ایمان محکم و استوار بر دشمنان تا دندان مسلح اسلام فائق بیایند.
ثبت خاطرات دفاع مقدس رسالتی زینبگونه و سجادگونه است که رزمندگان و ایثارگران و یادگاران دفاع مقدس بر دوش دارند و باید پیامرسان وقایع این دوران سراسر مقاومت و حماسه و ایثار باشند.
۹۰ درصد دانشآموزان این مرکز آموزشی از اهالی روستاهای استان بودند و فضای این مجموعه آکنده از عرفان و معنویت بود و به نظرم بُعد معنوی هنرستان بر بُعد علمی و تحصیلی آن میچربید. این فضای زیبا باعث تقویت روحیه از خود گذشتگی و ایثار و فداکاری شده بود. به یاد دارم برخی دانشآموزان اهل نماز شب بودند و دور از چشم بقیه در محوطه اطراف هنرستان ساعتهایی از شب را با خدای خود خلوت و راز و نیاز میکردند. برپایی نمازهای جماعت، مراسم دعا و مناجاتخوانی، برپایی شبهای قدر و برنامههای مناسبتی در اعیاد و سوگواریهای اهلبیت(ع)، برپایی محافل تلاوت قرآن کریم و نظیر این برنامهها در ایجاد این فضای معنوی بیتأثیر نبود تا جایی که ۷۰ درصد دانشآموزان در طی دوران دفاع مقدس عازم جبهه شدند و کلاسها اغلب با ۳۰ درصد جمعیت برگزار میشد.
هر بار که یکی از دانشآموزان به شهادت میرسید و به اتفاق معلمان و دانشآموزان به مراسم تشییع و خاکسپاری میرفتیم، روحیه شهادتطلبی و انتقام خون هم شاگردی در این نوجوانان و جوانان مستحکمتر میشد و دلشان برای حضور در جبهه میتپید.
زمانی که بنده عازم جبهه شدم، مدیر مدرسه دهخدای روستای وانان از توابع شهرستان شهرکرد بودم و به همراه بهرام جعفریان، معاون مدرسه تصمیم گرفتیم که عازم جبهه شویم، در این راستا حدود یک ماه منتهی به اعزام، هر روز صبح یک ساعت ورزش و بدنسازی انجام میدادیم تا بدنمان آماده شود؛ البته بنده با مخالفت پدر و مادر روبرو شدم اما شوق رفتن به جبهه آنچنان قوی بود که روز اعزام به همراه سپاهیان محمد(ص) اصفهان، نامهای برای آنان نوشتم و به دوستی سپردم تا بعد از عزیمت به دست پدر و مادرم برساند.
بنده با بسیاری از دانشآموزانم همرزم بودم و از این رو در آنجا بنده را با نام رئیس خطاب میکردند که همه از این اسم استفاده میکردند. در این کتاب از شهید «رضا طاهری»، بیسیمچی و شهید «اسکندر صالحی»، آرپیجیزن گروهان که از دانشآموزان بنده بودند، یاد کردهام. شهید صالحی به رزمندگان استفاده از آرپیجی را آموزش میداد و به یاد دارم کنترل کلاس برایش دشوار بود لذا همیشه از بنده میخواست کلاس را ساکت و منظم کنم تا بتواند آموزش بدهد.
یک خاطره دیگر مربوط به پیمان عقد اخوت بین رزمندگان اسلام قبل از اعزام به عملیات کربلای چهار است که جزییات آن در کتاب آمده است.
در منطقه سرخوش شوشتر به یاد دارم شهید فریبرز ترابی جوانی شاد و بذلهگو و شوخطبع بود و مدام شیطنت میکرد. شبها را بنده در چادر این رزمنده خوابیدم و نیمههای شب بیدار میشد و به محوطه میرفت، وضو میگرفت و در بیابان به نماز شب میایستاد که برایم جالب بود و متوجه شدم این روحیه شاد و نشاطبخش روزانه برخاسته از معنویت نماز شب این شهید والامقام بود.
نحوه شهادت این جوان مؤمن درسآموز است. به یاد دارم در بحبوحه اعزام به عملیات پنج چهار، برای رزمندگان از فضیلتهای آیتالکرسی میگفتم که شهید ترابی پیشم آمد و گفت که آیتالکرسی را حفظ نیستم، بنده تکه کاغذی پیدا کردم و فرازهای نورانی آیتالکرسی را نوشتم و به او دادم که شروع به حفظ کرد. ساعتی نگذشته بود که دوباره پیشم آمد و گفت: «رئیس زودتر عازم عملیات بشویم». ساعت اعزام فرا رسید و ما بعد از شکسته شدن خط وارد منطقه شلمچه شدیم که درگیری بسیار شدید بود.
شهید ترابی آرپیجیزن بود و در دقایق کوتاهی حدود شش آرپیجی زد در حالی که آرپیجیزن معمولاً با یکی دوبار شلیک به علت صدای بلند آن، گوشهایش میگیرد یا خونریزی میکند و نمیتواند پشت سر هم آرپیجی بزند. ضمن اینکه دشمن سریع میتواند مختصات استقرار آرپیجیزن را پیدا کرده و به او تیراندازی کند. شهید ترابی اما تمام این خطرات را به جان خرید و آنچنان شوق و نشاط در دل داشت که با روحیه رشادت و شهادتطلبی گویی راه شهادت را پیش روی خود باز میدید لذا با شجاعت وصفناپذیری با سرعت میدوید و در جایجای سنگرهای مختلف مستقر میشد و دشمن را با آرپیجی نشانه میگرفت. تا اینکه بالاخره دشمن او را شناسایی کرد و با شلیک تکتیرانداز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نسل کنونی با دفاع مقدس آشنا نیست و به نظرم خلوص رزمندگان و رشادتها و جانفشانیهای آنان با دستان خالی آنان از سلاح و تجهیزات نظامی و پیروزی بر دشمن باید برای نسل امروز بهخوبی تبیین شود. چگونه است که یک گردان رزمنده در زمان تمرین نظامی نتوانستند گلولههای آرپیجی را به هدف فرضی بزنند و آنرا منهدم کنند اما همان رزمندگان در عملیات کربلای پنج، در دل تاریکی شب، با چشمان و بدن خسته از مبارزه موفق میشدند با فراز نورانی «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ» اهداف دشمن را با آرپیجی بزنند و نابود کنند اینها امدادهای الهی هستند که در جبهههای نبرد حق علیه باطل ساری و جاری بود و به چشم دیدیم و باید برای نسل جوان و آیندگان نقل کنیم.
نسل جوان باید بداند که شهدا پیش از شهادت، شهادتگونه زیستند و چنان ارتباط نزدیکی با پروردگار متعال داشتند که شوق رفتن در آنها موج میزد و عاشق خدا بودند. به تصویر کشیدن اینها بهگونهای که مخاطبان آنرا درک کنند، برای ما که این صحنهها را دیدیم و تجربه کردیم با این زبان الکن حقیقتاً دشوار است اما باید با همین الفاظ ناقص گفته شود و این را یک جهاد علمی و جهاد تبیین میدانم که مقام معظم رهبری نسبت به آن تأکید دارند.
هنوز حق مطلب ادا نشده و هر چقدر هم کار شود باز هم کم است. دفاع مقدس دانشگاه عظیمی بود که ما لحظاتی بر سر سفره آن نشستیم و توشهای اندک برچیدیم اما علم و عرفانی را که در دانشگاه دفاع مقدس موج میزد و به ما منتقل شد، با صدها سال درسآموزی در کلاس علما و عرفا هم نمیتوان آموخت. در جبهه خودبینیها جای خود را به دیگربینی داده بود و لذا رزمندهای که در معرض حمله شیمیایی دشمن قرار میگیرد، ماسک را از صورت خود بر میدارد و بهصورت رزمنده زخمی دیگر میزند، یا وقتی خودش از تشنگی هلاک میشود آب را به رزمنده دیگر میدهد. این عین فرهنگ عاشورایی و مهدوی است که رزمندگان اسلام عاشقانه و ارادتمندانه به تأسی از اهلبیت(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) پیشه راه کرده بودند و زیباییهای این فرهنگ غنی آنچنان زیاد است که با هزاران کتاب و مقاله هم نمیتوان این پیامها و مفاهیم عمیق و عرفانی را منتقل کرد.
به یاد دارم کتاب «نفس مطمئنه» آیتالله دستغیب را پیش از حضور در جبهه بارها مطالعه کرده بودم اما زمانی که این کتاب را در جبهه میخواندم حس و حال متفاوتی به من دست میداد و واقعاً حس میکردم بنده راهی را که این عالم دینی طی کرده به یقین رسیده و به ما نشان میدهد، طی میکنم و پا جای پای او میگذارم و این تحول درونی و سیر الی الله مرهون معنویت جبهه بود.
در آن دوران فضای ایمانی جامعه قویتر بود و معنویت موج میزد و لذا آحاد جامعه کمتر بهدنبال هواها و خواستههای نفسانی بودند. امروز این فضا را در دنیای کنونی کمتر شاهدیم و نسل نوجوان و جوان امروز تحت تأثیر آموزههای مخرب فضای مجازی قرار دارند و لذا طبیعی است که نمیتوان مقایسه انجام داد زیرا اقتضائات جامعه در هر برهه متفاوت از برهه دیگر است.
امروز مقوله تربیت به مراتب دشوارتر است زیرا نوجوان و جوان امروز در معرض انواع هجمهها و تبلیغات سوء قرار دارد بااینحال جوانان امروز از چنان ایمان و تعصبی برخوردارند که آماده دفاع و جانفشانی برای اسلام و انقلاب هستند و مصداق بارز آن را در شهدای مدافع حرم و مدافع وطن و امنیت مشاهده میکنیم که جوانان همواره پای کار هستند.
این کتابها اختصاص به مقاطع تحصیلی دبستان و متوسطه اول و دوم دارد که با موضوع مهارتهای زندگی و رویکرد پیشگیری از آسیبهای اجتماعی میتواند مورد استفاده خانوادهها قرار گیرد. این کتابها به مباحث سبک زندگی ایرانی اسلامی مبتنی بر آموزههای دینی، مباحث روانشناختی و داستان پرداخته است.
در کتاب شمیم مراقبت که به زودی وارد بازار نشر میشود، مباحثی همچون مهارتهای کنترل خشم، مهارت ارتباط با خود و دیگران، مهارت ارتباط با خداوند سبحان، مهارت همدلی، مهارت استفاده از فناوریهای نوین، پیشگیری از مصرف مواد مخدر و سبک زندگی رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس مطرح شده است. این کتاب از حیث غنای محتوا حتی ظرفیت این را دارد که در کلاسهای درس مورد استفاده معلمان قرار بگیرد و به دانشآموزان آموزش داده شود.
این کتاب حاصل تجربیات و فعالیتهایم در زمان اشتغال بهکار در بخش آسیبهای اجتماعی ادارهکل آموزش و پرورش است که در آن دوران تکنیکها و راهکارهای مطرح شده در کتاب را آزمایش میکردم و نتایج این پژوهشها در کتاب منعکس شده است؛ برخی مطالب کتاب نیز مجموعه متونی است که در قالب نشریه شمیم مراقبت در سطح مدارس و خانوادهها توزیع میشد و مورد استفاده معلمان و والدین دانشآموزان قرار میگرفت.
فرازهایی از کتاب مشق بهمن تقدیم مخاطبان گرامی میشود:
در جبهههای حق علیه باطل، بچههای بسیجی از دنیای مادی با استفاده از نور عقل و زیباترین تجربههایی که به دست میآوردند، در مسیر کمال خرج میکردند. رعایت آداب عاشقی در رابطههای عاشقانه بسیجیان باعث جمع شدن صفات معشوق در عاشق میشد، مراقبههای متعدد در موقعیتهای مختلف و تمرکز بر احوال «دل» و مدیریت بر تمایلات گوناگون، مسیر کمال را هموار میکرد و این مراقبه به کشف و شهود میانجامید. نتیجه چنین تکاملی خلق دنیایی بود که حقایق آن وابسته به عینیات نبود به همین دلیل، در هر حال آماده کوچکردن از مرزهای دنیای مادی به سمت دنیای غیرمادی بودند و در این سماع عشق «عشقورزی» میکردند و آماده میشدند برای رسیدن به محبوب تا نثار جان خویش یعنی «شهادت».