کاش پسرم در را بگشاید و بگوید «بابا روزت مبارک»
کد خبر: 4195566
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۱
پدر شهید محمود اجاق:

کاش پسرم در را بگشاید و بگوید «بابا روزت مبارک»

در این روز تمام آرزویم این است محمود در را بگشاید، روی ماهش را دوباره ببینم و در آغوشش بکشم  و صدایش را بشنوم که می‌گوید «بابا روزت مبارک».

شهید محمود اجاقپدر هر کس برایش بهترین و بالاترین قهرمان زندگی و بهترین پدر دنیا است، اما وقتی سخن از پدران شهدا به میان می‌آید باید ستود پدران قهرمانی را که اسوه‌های ایثار و نمونه‌های برتر استقامت و فداکاری و الگوی معنویت و صداقت هستند که در راه رضای معبود از بهترین سرمایه‌های خود گذشتند و فرزندان خود را در راه خدمت به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار کردند.

روز پدر و فرخنده میلاد امام علی(ع) فرا رسیده و به رسم هرساله، فرزندان برای دست‌بوسی به محضر پدر می‌روند، اما در این میان پدرانی هستند که روز پدر بغض‌هایشان می‌شکنند و به یاد فرزندان شهیدشان و جای خالش می‌افتند و برای آرامش روح خود بر سر مزار فرزند شهیدشان می‌روند، در مورد صبر مادران شهدا زیاد گفته شده، اما کمتر کسی از پدران آنها برایمان گفته است؛ پدران شهید، مظهری از عشق، ایثار و استقامت هستند، پدرانی که سال‌هاست نبود فرزندان خود را تحمل می‌کنند.

وقتی با این پدران سخن می‌گوییم، آرامش خاصی در چهره آنها پیداست و شاید چندین سال از شهادت فرزندانشان سپری می‌شود اما هنوز وقتی نام آنها به میان می‌آید، اشک در چشمانشان جمع می‌شود و با صدایی لرزان می‌گویند؛ جگر گوشه‌ام بود، رفت و دیگر برنگشت...

به‌مناسبت روز پدر به سراغ پدر شهیدی از تبار شهرستان ملایر رفتیم تا روز پدر را به او تبریک گفته و از عاشقانه‌های پدرانه برایمان بگوید. پدر شهید محمود اجاق از شهدای نیروی انتظامی ملایر که فرزند شهیدش در ستال 1375 در درگیری با منافقین دزر منطقه‌ای از ارومیه به شهادت رسیده است. محمدرضا اجاق که شغلش آزاد بوده و در حال حاضر بازنشسته شده است در گفت‌وگو با ایکنا از همدان اظهار کرد: محمود فرزند اول من بود و علاقه زیادی به او داشتم؛ من دارای پنج فرزند دیگر به جز محمود شامل یک فرزند پسر دیگر و چهار فرزند دختر هستم و همسرم نیز سه سال است که از دنیا رفته است.

محمود متولد 17 بهمن‌ماه سال 1353 بود و از کودکی همیشه در کارها کنارم بود و کمکم می‌کرد و بسیاری از اوقات وقتی بزرگتر شده بود با توجه به اینکه کار من کار ساختمانی بود در کنار خودم کار می‌کرد. 22 سالش بود که به نیروی انتظامی رفت، همان موقع با مادرش تصمیم گرفتیم که برای محمود زن بگیریم، اما محمود قبول نکرد و گفت وقتی رفتم و برگشتم آن موقع برای ازدواج اقدام می‌کنم.

پسرم چهارم تیرماه سال 1375 در درگیری با منافقین در منطقه‌ای در 45 کیلومتری ارومیه به شهادت رسید؛ خبر شهادتش را وقتی به من دادند خیلی ناراحت شدم، اما وقتی به خودم آمدم خدا را شکر کردم که فرزندم در راه اسلام و دفاع از مملکت به شهادت رسیده و این برایم بزرگترین افتخار بود که توانستم چنین فرزندی تربیت کنم.

وقتی خبر شهادتش را شنیدم برای تحویل پیکر مطهرش به همدان رفتیم که در آمبولانس سرش را روی پایم گذاشته بودم و گریه می‌کردم، وقتی نگاهش می‌کردم، انگار موهایش را هزار بار شانه کشیده بود. دو روز قبل از شهادتش به منزل دایی‌اش زنگ زده بود و گفته بود می‌خواهد بیاید و مادرش را ببیند، دو روز گذشت و مادرش دلشوره عجیبی داشت، چراکه محمود قول داده بود بیاید، اما نیامد و همین دلشوره‌ها خبر از شهادت محمود می‌داد. خبر شهادتش را یکی از همسایگان که خودش از آزادگان است به من داد و من سعی کردم به مادرش نگویم؛ اول به مادرش گفتم که در بیمارستان است و پایش تیر خورده و وانمود کردم که محمود زنده است، اما بالاخره متوجه شد.

خبر شهادت محمود برای مادرش بسیار سخت بود، اما مادرش نیز در این راه صبوری می‌کرد و خدا را شکر می‌کرد که پسرمان در راه خدا به شهادت رسیده است. حتی وقتی بعد از 37 روز به ما زنگ زدند و گفتند بیایید وسایل و ساکش را ببرید حتی وسایل شخصی حمامش بوی عطر می‌داد و مادرش وسایلش را می‌بویید و گریه می‌کرد.

محمود به‌دلیل داشتن اخلاق بسیار خوب، دوستان صمیمی زیادی داشت و برای رفت و آمد و انتخاب دوستانش از من و مادرش اجازه می‌گرفت و بسیار با خانواده با صداقت بود و همین اخلاقش او را برایم بیشتر محبوب می‌کرد. رابطه پدری و پسری ما بسیار خوب بود و با مادرش هم بسیار رفیق و دوست بود و برادر خواهری نیز مهربان بود، بهترین شاخصه اخلاقی شهید اجاق مهربانی‌اش بود وقتی شهید شد یاد روز ولادتش افتادم که با قنداقه سفید او را از بیمارستان آورده بودند و روزی که رفت گفتم خدایا حکمت تو بود که امانتت را پس گرفتی.

پسرم نسبت به مسائل دینی، حلال و حرام  توجه خاصی داشت. مرتب قرآن می‌خواند حتی اگر نیم ساعت وقت داشت صرف خواندن قرآن می‌کرد در کلاس‌های احکام و قرآن مسجد ولیعصر(عج) که مسجد محله ما بود حضور داشت و از این کلاس‌ها بهره می‌برد. پدر است و از مرگ فرزندش ناراحت می‌شود، اما این ناراحتی برای من شیرین بود، چراکه فرزندم در راه اسلام به شهادت رسیده بود.

اجاق با اشاره به اینکه امروز و در روز پدر آرزویش دیدن یک بار دیگر محمود است، گفت: فرزندانم به من زنگ زدند و گفتند می‌خواهیم برای پنج‌شنبه به دیدنتان بیاییم، فراموش کرده بودم که روز پدر است، گفتم روز پنج‌شنبه چه مناسبتی است، گفتند مگر فراموش کردید روز پدر است، اما در این روز تمام آرزویم این است محمود در را بگشاید، روی ماهش را دوباره ببینم و در آغوشش بکشم و صدایش را بشنوم که می‌گوید «بابا روزت مبارک».

فاطمه رحمتی

انتهای پیام
captcha