به گزارش ایکنا؛ نشست ادبی «لبخند جاودانی» با حضور جمعی از اهالی ادب و اندیشه کشورهای ایران، هندوستان، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان و ازبکستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سیدمسعود علویتبار در گروه بین المللی هندیران؛ شامگاه چهارشنبه، ۹ اسفند؛ همزمان با شب شهادت شهید امیر حاجامینی برگزار شد.
در ابتدای این مراسم سیدسلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در سخنانی با اشاره به ابیاتی در باب «فنای عاشق در غلبات عشق» از مولانا، به بررسی جایگاه شهید در ادبیات عرفانی پرداخت و اظهار داشت: در ادبیات عرفانی «شهیدان»، «عاشقان» و «عقل» مترادف هستند. شهیدان به مدد تهذیب نفس، تجرد وجودی و «معرفت» که مقدمه عاشقی است و «بالهای عاشقی»؛ برتر و فراتر از مرغان هوایی در ساحت حضرت دوست پرواز می کنند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ».
وی ادامه داد: شهیدان «شاهان» عالم غیباند که به یاری عشق، بابهای عوالم پنهان را گشودهاند و از جمله رموز توفیق آنها در این پرواز عاشقانه؛ رهایی از «انواع خویش» است. شهیدان علوی-حسینی در عشق فانی گشتهاند.
رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در بخشهای دیگری از سخنان خود شهدای دفاع مقدس و شهدای جبهه مقاومت را مصداقهای بارزی برای مکتب عشق، عرفان و شهادت در عصر حاضر عنوان کرد و افزود: شهید امیر حاجامینی، در جوانی با چهره گلگون به دیار عاشقان شتافت. او همنشین سپاه عشق شد که رهبرانش علی(ع) و حسین(ع) هستند و سردارش «ابوالفضل العباس»(ع). او راه علیاکبر(ع) را شجاعانه ادامه داد.
سیدهبلقیس فاطمهحسینی، شاعر پارسی زبان و استاد دانشگاه از دهلی نو گفت: عکس شهید امیر حاجامینی را که دیدم از جبهه به خانه رسیدم. آرامش و طمأنینهای که بر چهره پر خون این مجاهد مشاهده کردم آیه نورانی «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» را در ذهنم جلوه داد. البته چون خودم مادر هستم، درد مادرش مرا محزون کرد. خداوند متعال درجات شهید را متعالی بفرمایید، اهل خانه و متعلقینش را صبر دهد.
سیدمسعود علویتبار شاعر؛ در بخشی از صحبتهای خود عنوان کرد: تصویر مظلوم، زیبا، عرفانی چهره نورانی و سراسر آرامش شهید امیر حاجامینی که توسط احسان رجبی در لحظه عروج ملکوتی شهید در دهم اسفند ماه ۱۳۶۵ ثبت شد، گواهی بر این مطلب است که نه تنها خود شهدا زندهاند و صد البته زنده جاوید، بلکه هرگونه نام، نشان و یادی از آنان منشأ اثر، خیر، برکت و پویایی در سطح فرد و جامعه است.
وی ادامه داد: در این نشستی که امشب و در شب شهادت شهید برپا شد شاهد طوفانی از جنس احساسات، عواطف و اندیشههای متعالی شاعران و دیگر هنرمندان کشورهای مختلف حوزه ایران فرهنگی بودیم. به توفیق الهی، با نگاه و عنایت شهید امیدواریم به زودی آثار ارائه شده در این محفل در قالب کتابی چاپ و در دسترس عموم عزیزان قرار خواهد گرفت.
همچنین این محفل ادبی با بداههنویسی اساتید خوشنویسی نظیر مسعود ربانی و محسن شعبانی از ایران و محمد آرمانحبیب از کشور هندوستان همراه بود.
در ادامه برخی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور می کنیم.
الهی خیر از عقبی ببینی
شهیدم ای امیر حاج امینی
لبت خونی، لباست غرقه در خون
ندیدم خنده با این دلنشینی
علیرضا قزوه
به چشم بسته به دیدار دیدنی شدهای
گلی که از نظر یار چیدنی شدهای
خداست مشتری خون رفته شهدا
امیر حاجامینی خریدنی شدهای
امیر عاملی
خوشا آن گل که همچون حاج امینی
نسیمی عاشقانه پرپرش کرد
شهادت گرچه مرگی بود شیرین
لب خونین تو، شیرین ترش کرد!
غلامرضا کافی
بر دل مرا شرار تو تا چند میزنی
مابین عشق و حادثه پیوند میزنی
با من بگو چه کس سر بالینت آمده است
کاین گونه میشکوفی و لبخند میزنی
سید عبدالله حسینی
ز خونت لاله مىرويد بهاران
پس از فرياد و شيونهاى باران
چنانکه رسته از خون سياوش
سياووشان كنار جويباران
جعفر محمد ترمذی(ازبکستان)
اگر فارغ ز وسواس زمینی
اگر خواهان عطری دلنشینی
گذر کن از گلستانِ شهیدان
نظر کن بر رُخ ماه «امینی»
رضا اسماعیلی
چنان ماهی زمینی یاد بادا
شکوهی مه جبینی یاد بادا
شهیدی با گل لبخند بر لب
امیر حاج امینی یاد بادا
عبدالرحیم سعیدیراد
شهیدان با خدا دیدار کردند
تمام خویش را ایثار کردند
«امیرِ» مُلکِ مهرِ ماه و شمساند
چو جا بر گنبد دوّار کردند
بلرام شکلا(هندوستان)
ای ماه چه لبخند قشنگی داری
چه چفیه و سربند قشنگی داری
خونین پر و سینه سرخ اما سرمست
با دوست چه پیوند قشنگی داری
ایرج قنبری
شکستههای دل رابند میزد
شقایق رابه خون پیوند میزد
به گریه دست تربت میسپردند
چه زیبا برهمه لبخند میزد
رضا عبداللهی
زبان عاشقی میداند این مرد
سرود عاشقی میخواند این مرد
نشسته بر براق آرزوها
به سمت زندگی میراند این مرد
سیده بلقیس فاطمه حسینی (هندوستان)
تو مثل ابر بارانزاده بودی
که شعر تازه ما را سرودی
اگر خون شما جاری نباشد
به سالی گردد ایران خشکرودی
صادق رحمانی
پیروز فصل آخر خون و خطر شدی
آرام چشم بستی و آرامتر شدی
خط زیر آتش و نفست زیر ذرهبین…
خورشید خیره شد به تو و شعلهور شدی
مقصد تو را به خویش فراخواند، صبح زود
همپای جاده پا به رکاب سفر شدی
تا آسمان برای تو آغوش باز کرد
پروا نکرده با همه تن بال و پر شدی
هر کس که ماند بیخبر از راز عشق بود
رفتی و برنگشته سراپا خبر شدی
در روضههای علقمه آب از سرت گذشت
در بین خیمههای غمش دربهدر شدی
بر شانهٔ وصال که آرام شد سرت
آرام چشم بستی و آرامتر شدی
فاطمه عارفنژاد
به گلگون رخ تابناکت قسم
به گلهای رسته زخاکت قسم
بپوییم راه تو را ای شهید
به آن جسم گلگون و پاکت قسم
کاظم جیرودی
در لحظه مرگ شادمانی دارد
مستی شراب آن جهانی دارد
در گوشه لبهای به خون خفته او
لبخند، حضور جاودانی دارد
سیدمسعود علویتبار
شهادت سرنوشت حاج امینیست
کجا این عرشی از جنس زمینیست
وجود او همه عین الیقین بود
سجود او همه حق الیقینیست
مهدی باقرخان (هندوستان)
سخت است ز دیگران چنین دل بردن
لبخند زدن زمان ضربت خوردن
هست آرزوی هزارها همچون من
مانند شهید حاج امینی مردن
پروانه نجاتی
بستهست به خون لبی که یاهو یاهو
پیوسته یا ربی که... یاهو یاهو
لبخند تو از خود خدا نقاشیست
از دامن زینبی... که یاهو یاهو
وحید ضیائی
کو جنگ؟ بگو وقت وصال یار است
کو زخم؟ بگو که سرخوشی بسیار است
آرام، چنان به شطّ خون خوابیدی
انگار سرت به شانهی دلدار است
فائزه زرافشان
به این آمد شدِ آونگی ام هر بار میخندی
به این اوضاعِ هر روزه، به این تکرار میخندی
به این دلبستگی هایم، به این واگویه ها با خود:
«که آری می رسی میثم»، به این افکار میخندی
به این: من می رسم هایم، به این: یک روز آخر من...
به این شوق رسیدن های خنده دار میخندی
تو می دانی که پایانی ندارد این کمِ دنیا
زیاده خواهی ام را، هان تاسف بار میخندی
تو می دانی که پایانی ندارد این دویدنها
و من می مانم و یک عمر حسرت وار، میخندی
بیا، آری مرا هم مثل خود کن، مثل این لحظه
درست اینگونه که از جان و دل سرشار میخندی
جوابم را به لبخندی بده، من هم شهادت را...؟
امیر حاج امینی آه باز انگار میخندی
میثم یوسفی سُرخَنی
از تُنگ حصار تن گذر خواهم کرد
در راه رسیدنش خطر خواهم کرد
با بوسه پیغمبر اعجاز لبش
از مرگ به زندگی سفر خواهم کرد
ابراهیم میر
روایت کن امیر، حاجی امینی
بگو آن سوی این عالم، چه بینی
چقدر این عکس راز و رمز دارد
چقدر ای عکس زیبا، نازنینی
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
دریاست دلت، زلال مثل دریاست
چشمان تو روشناست، صبح فرداست
در لحظه آخر رسیدن به بهشت
لبخند بزن که خنده گل زیباست
سمانه خلف زاده
چون رنگ ستاره شوق تابیدن داشت
از باغ فلک، هوای گل چیدن داشت
وقتی که گلوله ای دلش را ترکاند
لبخند نشسته بر لبش دیدن داشت
محمد فاطمی منش
غرقه در خون بر زمین افتادهای
درسِ از دنیا بریدن دادهای
تو امیری و شهیدی سربلند
حاج امینی! این چنین آزادهای
زهرا میریان کُرمی
امیرحاج امینی بیقراری!
تو در راه خدا جان میسپاری
شهید من! کجا بودی؟ چه دیدی؟
که بر روی لبت لبخند داری
فاطمه ناظری
به لب داری چه لبخند حزینی
امیر دل تویی ای حاج امینی
هزاران حرف باشد در نگاهت
چه زیبا با خدایت همنشینی
سارا عبداللهیفر
به چشم بسته دنیا را تو دیدی
همان زیبای زیبا را تو دیدی
همه درگیر امروزیم، اما
تمام روز فردا را تو دیدی
عبدالرحمن حواشی
لبی خندان و چشمی خونفشان داشت
تو گویی ذکر زهرا بر زبان داشت
میان کربلای ۵ دیدیم
که از عباس حیدر او نشان داشت
ام البنین بهرامی
به شدت عاشق است از دور پیداست
شهیدی لایق است از دور پیداست
در این رؤیای پاک شاعرانه
طلوعی صادق است از دور پیداست
محمدعلی یوسفی
زیباست میان خاک و خون لبخندت
با هر چه گل و پرنده ها پیوندت
ای از من و ما رها «امینی» عزیز!
خون تو در این وصال شد سربندت
رسول شریفی
آخر محقق شد همان چیزی که می خواست
آن حاجتی که از خدا می کرد در خواست
بسته ست چشم از دیدن دنیای خاکی
باشوق، وجهُ الله را محوِ تماشاست
پرپر شده آنگونه که می خواست،یک عمر
می گفت:هر سختی به راه دوست زیباست
کارِ بهارِ نابِ لبخند حسین (ع) است
روی لبش گلزار لبخندی که پیداست
در راهِ یاریِ ولایت، جان سپردن
این سرنوشت خوب فرزندان زهرا(س)ست
احمد رفیعی وردنجانی
شبیه لالهای شد، چیدنی شد
چه زیبا جلوه کرد و دیدنی شد
چه گفتی با شهادت که لبانت
شکفت و سرخ شد، بوسیدنی شد؟
سیدعلی عطایی(افغانستان)
به باغ سرخ خون غلطیده پیکر
شدم چون لالهای در باد پر پر
«خدایا عاشقم کن» تا که گردم
به دریای جنون در خون شناور
زیبا جواهریان همدانی
از نور بپرسیم؟ نگاه تو جواب است
لبخند تو اوج هنری در دل قاب است
شاعر شده ایم از عشق تو یاد کنیم
ابیات که در وصف تو گفتیم ثواب است
مهسا ایمانی
عطر نفست میان خون پیچیده
در دامنی از عشق و جنون پیچیده
فریاد نگاه بسته ات وقت طلوع
از خانه عجیب تا برون پیچیده
لیلی حضرتی
تو تنها عاشقی را میپسندی
به بند زلف لیلی پایبندی
تو آزادی و ما در بند نفسیم
تو باید هم به حال ما بخندی
عماد الدین ربانی
به دیدار علی هر کس رسیده
دلش از عقدها دیگر بریده
شهیدم رنج بی پایان ندارد
به بالینش علی شاید رسیده
سیده فاطمه صغری زیدی(هندوستان)
صبحی که باران بر شقایق باده می ریخت
خون از تن پاک گلی آزاده می ریخت
از جمع باران و نگاه آفتابت
رنگین کمانی بر سر سجاده می ریخت
شهلا کلبعلی
مثل فرشته پر کشیدی تا خدایت
جام شهادت نوش جان با صفایت
بر نفس خود الحق امیری حاج امینی
تو اسوه و اسطوره این سرزمینی
لبهای تو رنگین شد از رنگ شهادت
چشمان تو لبریز شد از این حکایت
سربند سرخ یا حسینت غرق در خون
یعنی که محبوبت خدا هست و تو مجنون
گیسوی تو با خون خضاب و عنبر افشان
رخسار پر مهر تو همچون لاله زاران
والا شهیدی ای امیرحاج امینی
با اولیاء الله جنت همنشینی
کبری قالینی نژاد
چه زیبا بود گفتار و نگاهت
خدا باشد امید و سر پناهت
خودت گفتی خدایا عاشقم کن
برو عشق الهی تکیه گاهت
زهره یوسفی
تصویرت شد نماد تصویر شهید
یک قاب پر از پاکی خاکی امید
من در عجبم از این شباهت به حسین
لبهای به خون نشسته و رویِ سپید؟
راضیه جبهداری
لبخند تو غرق خون تماشایی بود
این مرحله از جنون تماشایی بود
این ساز امیر حاج امینی بی شک
چون ساز (مقربون) تماشایی بود
حسین دورقیان
ای شعر زیبا واژههایت «یاحسین» است
آرامشت گویای عهدت با حسین است
راهت نمایان گشت بر پیشانیات با
خونی که خطی سرخ از تو تا حسین است
زهرا آراستهنیا
در لحظهی مرگ چون شقایق شده بود
دل محو و اسیر آن دقایق شده بود
سربند و سر و سینه ی او غرقهی خون
لبخند به لب داشت و عاشق شده بود
صبا فیروزی
اگر از آسمان هم سنگ بارَد
شهید آرامشی در چهره دارَد
دلش آرام آرام است هر کس
شبیه حاج امینی جان سپارَد
خدیجه دیلمی
ای خنده صبح نقشی از خنده تو
خورشید گرفت نقش تابنده تو
من را کمکی رسان نباشم هرگز
«شرمنده آن که نیست شرمنده تو»
امیرحسین داودآبادی
چون ماه که خویش را به دریا دیده
بر لاله گلاب نسترن پاشیده
با مرگ میانهای ندارد هر چند
آرام میان خاک و خون خوابیده
مسلم اسدالله
انتهای پیام