انتشار خاطرات آهنگران در «حماسه‌خوان خمینی(ره)»
کد خبر: 4205216
تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۷

انتشار خاطرات آهنگران در «حماسه‌خوان خمینی(ره)»

کتاب «حماسه‌خوان خمینی(ره)» با موضوع خاطرات پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و عملیات‌های دفاع مقدس حاج صادق آهنگران به قلم حجه‌الاسلام‌‌والمسلمین محمدمهدی بهداروند از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر و روانه بازار نشر شد.

به گزارش ایبکنا به نقل از انتشارات کتاب جمکران, کتاب «حماسه‌خوان خمینی» که با خاطره اولین حماسه‌خوانی حاج‌صادق آهنگران در جماران شروع و با رحلت حضرت امام‌خمینی(ره) به پایان می‌رسد، در 19 فصل تدوین شده و دو فصل پایانی کتاب با عنوان در «رثای یاران» و «از چشم یاران» شامل یادداشت‌های حاج‌صادق آهنگران در مورد دوستان و همرزمان و فصل بعدی یادداشت‌های دوستان و شخصیت‌ها در مورد ایشان است.

دکتر محمدمهدی بهداروند نویسنده کتاب «حماسه‌خوان خمینی»، مؤلف ده‌ها عنوان کتاب با موضوع ادبیات پایداری و دفاع مقدس بوده و نیز کتاب «زندان‌الرشید» با موضوع خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه که یکی از مهم‌ترین آثار در زمینه تاریخ دفاع مقدس ایران محسوب می‌شود و در بخش مستندنگاری هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد به‌عنوان اثر برگزیده انتخاب شد از جمله آثار ایشان است.

کتاب «حماسه‌خوان خمینی» به قلم محمدمهدی بهداروند در 392 صفحه و به قیمت 250هزارتومان توسط انتشارات کتاب جمکران چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.

انتشار خاطرات حاج صادق آهنگران در «حماسه‌خوان خمینی»

در قلب ایران و در محضر مرد قدرتمندی همچون امام

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

 برای نوحه‌‏خوانی لحظه‌‏شماری می‌‏کردم‌. چند لحظه بعد، باز حسین روی شانه‌‏ام زد و گفت: «آماده که هستی؟» با خنده گفتم: «از اهواز که حرکت کردیم، من آماده هستم.» و برای این لحظه، خدا را شکر می‌‏کردم‌.

اصلاً باورم نمی‌‏شد من، صادق آهنگران، روزی بدون احمد و علیرضا و مجید و سایر شهدا، در تهران، جماران، خدمت امام نوحه‌‏خوانی کنم و از آن‌ها نام ببرم‌. ‌لحظات برایم به‌سختی می‌‏گذشت، ولی چاره‌‏ای نبود و این تقدیر الهی بود‌.

ده دقیقه بعد در حالی که جمعیت به امید دیدار امام ساکت و آرام نشسته بودند، حسین به سراغم آمد و گفت: «سریع برو جلو و نوحه‌‏ات را بخوان‌.

سعی کردم آرام باشم و با اعتماد‌به‌نفس نوحه‌‏ام را بخوانم‌. شوخی نبود در قلب ایران و در محضر مرد قدرتمندی همچون امام باید نوحه می‌‏خواندم‌.

آقای محمدعلی انصاری که فاصلۀ زیادی با من نداشت، اشاره کرد و صدا زد‌: «برادر بفرمایید شروع کنید‌.

پاهایم به‌سختی توان راه رفتن چند قدم باقی‌مانده تا پای میکروفن را پیدا کرد‌. تمام جمعیت چشم شده بودند و مرا نگاه می‌‏کردند‌. ساعت 45: 9 بود که پشت میکروفن ایستادم و در حالی که چفیۀ دور گردنم را باز می‌کردم، آمادۀ خواندن شدم‌. صدایی از بین جمعیت بلند شد: «برای سلامتی امام خمینی و شادی روح شهدا به‌خصوص شهدای خوزستان بلند صلوات بفرست‌.» صدای صلوات بلند شد و من در حالی که نفسم را به‌راحتی بیرون دادم، سربند نوحه‌‏ام را خواندم‌.

«ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود/لاله‌‏های سرخ پرپرگشتۀ ایران درود»

انتهای پیام
captcha