به گزارش ایکنا از آذربایجانشرقی به نقل از پایگاه اطلاعرسانی امام خمینی(ره) در اطلاعیهای که روحانیان تبریز برای چهلم شهدای قم نوشته بودند آمده بود که از ساعت ۱۰ تا ۱۲ مجلس یادبود برگزار خواهد بود، اما مردم زودتر از این ساعت به طرف مسجد قزلّی (حاج میرزا یوسف) حرکت کردند. آنهایی که به مقابل مسجد رسیدند با درها بسته آن مواجه شدند و همان جا اجتماع کردند. در بخشی از گزارش هیئت ویژه رسیدگی به حادثه ۲۹ / ۱۱ / ۵۷ تبریز که با سرپرستی ارتشبد شفقت تهیه شد در این مورد چنین اظهار شد که «طبق تحقیقاتی که به عمل آمد مسؤل باز نکردن درب مسجد سرایدار آن بوده که نتوانسته است به موقع خود را به مسجد برساند. شایعات اینکه درب مسجد از سوی مأموران شهربانی بسته بوده است ... به ثبوت نرسید. » این گزارش که کاملترین مطلب تهیه شده از سوی رژیم شاه درباره حادثه تبریز است، همه حقیقت را در خود منعکس نکرده است.
حاضران در آن محل میگویند: «زمانی که خواستیم داخل (مسجد) شویم نگذاشتند. عدهای از پلیسها بودند و نمیگذاشتند. میگفتند نمیشود داخل شوید. ممنوع است. هرچی صحبت کردیم گفتیم برنامه داریم، چهلم است... راه مان ندادند. » (مصلحیان) شاهدی دیگر میگوید: «صبح ساعت ۹ یا ۳۰ / ۹ بود که رسیدیم آنجا. دیدیم آن افسر نمیگذارد کسی برود به مسجد، ظاهراً کلانتری گفته بود که اجازه نمیدهند این مجلس تشکیل شود. » (مهر علی زاده) آقای کریم بهروزی در خاطرات خود چنین یاد میکند: «ساعت ۹ صبح بود که جمعیت زیاد شد. جلو مسجد پر شد. چند نفر مأمور مسلح که از پاسگاه آمده بودند و خود (سرگرد) حق شناس هم بود، سعی میکردند مردم را پراکنده کنند. حقشناس میگفت چرا اینجا جمع شدهاید و مردم جواب میدادند که امروز در این مسجد مراسم است. او هم میگفت امروز در این مسجد هیچ خبری نیست.» مشهدی محمد عرفان خادم مسجد قزلّی دستور داشت که به موقع در مسجد را باز کند. آیتالله قاضی طباطبایی او را در جریان این مراسم گذاشته بود، اما او نیز که حوالی ساعت ۹ به مقابل مسجد رسید با اجتماع مردم و ممانعت نیروهای کلانتری بازار برای باز کردن مسجد مو اجه شد. تأکید روی این موضوع از آن روست که علت آغاز درگیری و حرکت مردم تبریز همانا بسته بودن در مسجد و توهین رئیس کلانتری بازار به ساحت خانه خدا بود. پیش از این لازم است از موقعیت دانشگاه تبریز در صبح روز بیست و نهم آگاه شویم، چرا که نقش دانشجویان در اعتراض عمومی مردم به نظام شاهنشاهی در این روز همچنان پر رنگ بود.
آن روز شنبه، و روز اول هفته بود. برخی از دانشجویان امتحانات دوره اول تحصیلیشان فرا رسیده بود. با وجود این اهتمام بیشتر دانشجویان مسلمان به برپایی مراسم چهلم شهدای قم بود. گروهی از دانشجویان به شهر رفتند. شهر حالت نیمه تعطیل پیدا کرده بود. مغازهها بسته بودند. قبل از این اگر تظاهراتی پیش می آمد حضور مردم کم بود. به محض رسیدن پلیس و قبل از درگیری متفرق می شدیم. مردم کمتر با ما قاطی می شدند. آن روز هم این دلهره را داشتیم؛ این که اگر تنها باشیم و فقط دانشجوها بخواهند مراسم چهلم شهدای قم را برگزار کنند، چیزی به چشم نخواهد آمد... اواخر خیابان فردوسی بودیم که دیدم مغازه ها غالباً بسته است. دلمان قوی شد.» (مصلحیان) گروهی از دانشجویان نیز در داخل دانشگاه ماندند تا تظاهراتی صورت دهند. همان روز صبح یک بمب صوتی در انشگاه منفجر شد. «الان درست یادم نیست چه کسی این کار را کرده ولی اثر خوبی داشت.» (علایی) راهپیمایی اعتراض آمیز دانشجویان در دانشگاه برپا شد و شعارهایی علیه رژیم شاه دادند، در گزارش هیأت ویژه رسیدگی به حادثه تبریز آمده است:
«وضعیت کلی در آغاز روز ۲۹ / ۱۱ / ۳۶ دانشگاه آذرآبادگان اگر چه رسماً تعطیل نبوده ولی حدود 50 درصد دانشجویان از حضور در دانشگاه خودداری کرده بودند. آن عده نیز که در دانشگاه حضور داشتند دو دسته بودهاند. یک دسته در کلاسهای درس حاضر شده و دسته دیگر که تعداد آنها نسبتاً معدود بوده از ساعت 9 به آشوبگری، دادن شعار و شکستن شیشههای ساختمان در داخل دانشگاه پرداخته و کلاسهای تشکیل شده را تعطیل نمودهاند. متعاقباً بین ساعت 10 تا 11 پس از شکستن شیشهها و آتش زدن کیوسک گارد دانشگاه در حالی که از طریق کندن چوبهای کنار باغچه و شکستن درختهای دانشگاه چوبهایی به دست آورده بودند، از دانشگاه خارج و به طرف شهر حرکت کردهاند.»
تاریخ با اگرها و اماها بیگانه است. ولی به راستی اگر شهربانی تبریز اجازه برپایی مراسم را در مسجد قزلّی میداد و سرگرد حقشناس و نیروهایش از ورود مردم به مسجد جلوگیری نمیکردند و خود او آشکارا به خانه خدا توهین نمیکرد، آیا خشم عمومی بدانجا میرسید که به فاصله چند ساعت آتش و دود از هر گوشه شهر زبانه بکشد؟ واقعیت این است که هیچ برنامه از پیش تعیین شده برای تخریب اماکن دولتی آن هم به وسعت حوادثی که در تبریز روی داد وجود نداشت. دانشجویان که حداکثر برنامهشان فریاد چند شعار ضد رژیم و بردن نام امام خمینی در مسجد بود و احیاناً شکستن شیشه چند بانک بعد از مراسم، از آنچه که پس از فحاشی سرگرد حقشناس و شهادت محمد تجلا میدیدند متعجب بودند. «برای مراسم چهلم قم در تبریز برنامهریزی نشده بود که این کارها انجام بگیرد. قرار بود بروند تو خود مسجد و اگر شد توی مسجد فقط شعار بدهند. در همین حد بود. اما این کار که شد (توهین به مسجد) دیگر نمیشد دانشجویان را کنترل کرد.» (ورقایی)
خوب است علت اوجگیری خشم مردم را از زبان اسناد بخوانیم: «قبل از باز نمودن دربهای مسجد مأمورین شهربانی به سرپرستی سرگرد حقشناس رئیس کلانتری مربوطه در جلو مسجد مستقر و کفشدار بهنام مشهدی محمد قصد باز کردن مسجد را داشته. در همین موقع سرگرد حقشناس از باز نمودن مسجد خودداری که در این مورد یک نفر از حاضرین اعتراض نموده بود که مورد ضرب گلوله افسر مزبور قرار گرفته و در نتیجه اهالی به این رفتار وی اعتراض و او را «هو» نمودهاند.» جمله رئیس کلانتری بازار در پاسخ به خواست مردم برای گشودن درهای مسجد این بود: «نمی شود. در این طویله باید بسته بماند.» محمد تجلا در اعتراض به این توهین سرگرد حقشناس سیلی محکمی به گوش او نواخت و حق شناس با شلیک گلولهای به سینه محمد تجلا آتش خروش مردم را که زیر خاکستر اختناق دفن شده بود شعلهور کرد.
محمد اولین قربانی قیام تبریز بود. او در سال ۱۳۳۵ در اردبیل به دنیا آمد. نام خانوادگی او «زنوزی عراقیان» بود که به دلیل مراقبتهای فراوان ساواک مجبور به تغییر نام دوم خود شد. در سالهای ۵۶ - ۱۳۵۵ بین قم و تبریز در رفت و آمد بود. با خود اعلامیه میآورد و پس از تکثیر پخش میکرد. وی هنگام شهادت ۲۲ سال داشت و دانشجوی رشتۀ مهندسی بود. مادر شهید میگوید: صبح وضو گرفت و به مسجد رفت. بعد از صبحانه هم با دوچرخهاش بیرون رفت و ساعتی بعد برگشت. از او پرسیدم که کجا بوده و او گفت که رفته بودم اعلامیه بچسبانم. به من گفت: شهر کاملاً تعطیل است و به اهل خانه سفارش کرد که امروز ممکن است شلوغ شود، سعی کنید از خانه خارج نشوید. همه مدارک و شناسنامه اش را به من سپرد و از خانه رفت.» جنازه شهید محمد تجلا به صورت ناشناخته در گورستان امامیه تبریز به خاک سپرده شد، اما پس از یک ماه با اجازه آیت الله قاضی طباطبایی نبش قبر شد و شناسایی گردید. محمد تجلا شب قبل از شهادتش «همه کتابهایش را وقف مسجد کرد و به من گفت: اگر فردا تیر خوردم این کتابها را در کتابخانه مسجد بگذارید تا همه استفاده کنند. ما تعجب کردیم...»
سرگرد مقصود حقشناس پس از به شهادت رساندن محمد تجلا و شلیک دو تیرهوایی از آنجا دور شد و به طرف دکه پلیس که در آن نزدیکی قرار داشت رفت. اما پیش از آن موتورسیکلت پلیس و آن دکه از سوی حاضران به آتش کشیده شده بود. «دیدم حقشناس کلاه به دست و دو پاسبان پشت سرش به سمت دکه پلیس در حال دویدن هستند و یکی آجر به دست، دیگری چوب در دست دنبالش میکنند. آنان میدویدند تا از دکه پلیس کمک بگیرند ولی آنهایی که داخل دکه بودند قبل از رسیدن حق شناس فرار کردند. از آنجا بود که مردم کارشان را آغاز کردند.» (الهی) بنابر شنیدهها حقشناس به یک حمام زنانه پناه برد (خامه یار) و خود را از عاقبت خشم مردم پنهان کرد. مردم تبریز دل خوشی از او نداشتند. او در شمار افسران بدنام شهر بود. پس از تصمیم مقامات رژیم به جابه جایی مسؤولان شهر که به دنبال حادثه بیست و نهم صورت گرفت سرگرد مقصود حق شناس از تبریز به تهران منتقل شد و به معاونت کلانتری یوسف آباد منصوب گردید. پس از پیروزی انقلاب دستگیر شد و به مدرسه علوی منتقل گردید، اما هویت او به درستی شناخته نشد و آزاد گردید. بار دوم توسط نیروهای کمیته انقلاب اسلامی در کرج دستگیر شد و به زندان افتاد. او که در دوران دانشکده افسری با دیگر همردیفان خود در سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شرکت کرده بود، این بار پس از شناسایی، محاکمه و به اعدام محکوم شد.
دانشگاه تبریز و محوطه مسجد قزلّی تنها کانون حرکت مردم نبود. جنایتی که مسؤلان شهربانی در مقابل مسجد جامع میرزا یوسف مرتکب شدند. به شکل دیگری هم در مقابل باغ گلستان رخ داد. در آنجا «بین ساعت 8 تا 9 تعداد معدودی از اهالی تجمع و ستوان فرشاد افسر شهربانی با عده ای از افراد پلیس که در آن منطقه مستقر بودند و یکی از این افراد که قصد عبور از یک طرف خیابان به طرف دیگر را داشت مورد ضرب و شتم افسر مزبور قرار می گیرد و این موضوع موجب اعتراض سایرین می شود و ستوان مورد بحث ضمن شلیک دو تیرهوایی به پلیسهای مستقر در آنجا دستور متفرق کردن آنها را با باطوم میدهد و منجر به تجری مردم شده و ایجاد اغتشاش در آن نقطه شهر میشود.» این سومین کانون انفجار بود. نقطه دیگری که مأموران شهربانی با مردم درگیر شدند مسجد جامع بود. «ساعت 9 عدهای از بازاریان و طلاب مدرسه جامع جلو مسجد جامع اجتماع و دسته جمعی قصد حرکت به طرف میرزا مسجد یوسف مجتهدی واقع در اول بازار که قرار بود مجلس مزبور در آنجا برگزار شود داشتند مأمورین شهربانی از حرکت آنها جلوگیری در نتیجه باعث درگیری مأمورین و اهالی گردید.»
جنازه محمد تجلا روی دستها قرار گرفت و فریاد لا اله الا الله بالا رفت. مردم از مقابل مسجد قزلّی شروع به حرکت کردند. هر آن به تعداد شییعکنندگان افزوده میشد. جمعیت به سمت اول خیابان فردوسی کشیده شد. نخستین شعار را دانشجوها سر دادند: درود بر خمینی. بعد از موتورسیکلت واژگون شده پلیس راهنمایی و رانندگی که در آتش سوخت، جیپ سرگرد نظری در محاصره مردم قرار گرفت و «از جیپ که پیاده شد مردم ماشین او را آتش زدند. سرگرد پا به فرار گذاشت... فرار او مردم را گستاخ تر کرد.»
(بهروزی) نخستین بانکهایی که شیشهشان شکسته شد در خیابان فردوسی بود؛ و بعد خیابان دارایی و با پخش شدن مردم خیابانها و نقاط دیگر. «آمدیم تو دارایی. در خیابان دارایی بانکهای بسیاری هست. دیدیم دست نخورده مانده. مردم را با لا اله اله الله و گفتن تکبیر تهییج کردیم. آنها هم شیشههای بانکها را شکستند. عکس شاه را میآوردند پایین، لگد میکردند و میشکستند. آنهایی که آتش زدنی بود آتش میزدند تا ته این خیابان هرچه بانک بود رفت هوا. از آنجا آمدیم مرکز شهر.» (خرقانیان) «مردم ریختند تو بانکها و عکسهای شاه را که آن بالا زده بودند انداختند پایین. یادم می آید آقای حجت خالقی که دبیر دبیرستانهای زنجان است اولین کسی بود که رفت بالا و عکس شاه را آورد پایین. » (ورقایی) در خیابان پهلوی و چهار راه شهناز سینماها و مشروب فروشی های زیادی واقع شده بود. در این نقطه هم تمام مکانهایی که از نظر مردم مرکز فساد شمرده می شد مورد حمله قرار گرفت. با نگاهی گذرا به مراکزی که مورد تعرض مردم قرار گرفتند می توان به ماهیت تظاهراتی که در این روز تبریز را در بر گرفت پی برد.
با دقت به این فهرست روشن میشود که اماکن شخصی و مردمی مورد حمله تظاهرکنندگان قرار نگرفت و هدف مردم صرفاً انهدام مظاهر دولتی بود. دانشجویان دانشگاه تبریز که در برخی از نقاط رهبری تظاهرات و ترغیب و تشویق مردم را برای تهاجم به اماکنی چون سینماها، مشروب فروشی ها، ساختمان حزب رستاخیز و بانکها به عهده داشتند، همانا مراقب امان عمومی و اموال مردم بودند تا از خشم سرازیر شده تظاهرکنندگان در اماکن بماند و این اتفاق در روز بیست و نهم بهمن افتاد. «مردم رغبتی به پول بانکها نداشتند. یک مقدار پول روی میز بود. برداشتند ریختند وسط خیابان، یک برگ از اسکناسها را کسی برنداشت. » (ورقایی) «ما ترسیدیم در این حادثه رژیم بریزد و مغازه های مردم را به هم بزند و حرکت را بدنام نماید. یعنی بانک را مردم آتش بزنند و مغازه بزازی را رژیم. برای اینکه جلوی این حرکت را بگیریم آمدیم و برای مغازه ها محافظ گذاشتیم... آن روز تمام مغازه ها بسته بودند ولی بانکها و سینماها و هرجای دیگری که باز بود به منزله این بود که از رژیم حمایت کرده اند و هدف مردم نیز این بود که از مظاهر دولتی و حمایت کنندگان آن انتقام بگیرند. با این حال ما می ترسیدیم ساواک بیاید و مغازه های مردم را به هم بریزد. » (الهی) «من پیشنهاد کردم برویم داخل بازار کفاشها و بانک سپه آنجا را مراقبت کنیم، چون داخل بازار چنین کاری باعث می شد تمام بازار آتش بگیرید. رفتیم و همراه دوستان جلوی سر در ورودی بازارچه ایستادیم. وقتی تظاهرکنندگان می آمدند و می دیدند آنجا ایستاده ایم می پرسیدند چرا ایستاده اید؟ می گفتیم بروید ما هم خواهیم آمد. جماعت را به همین نحو از آن محل دور کردیم... با این که بانکها متلاشی شد و سرمایه ها در خیابانها ولو بود ولی کسی یک ریال از این پولها را برنداشت. » (جوادی) ساواک نیز دربارۀ این مو ضوع چنین اظهارنظر کرد که «در واقعه مورخ ۲۹ / ۱۱ / ۳۶ موضوع دیگری جلب توجه نمود و آن عدم کوچکترین خسارت به بازار تبریز بود و این موضوع مؤید این است که بین گردانندگان تظاهرات و بازاریان احتمالاً همفکری و ارتباطی پنهان وجود داشته. » «در این چهار ساعتی که درگیری بود و مردم حاکم بر شهر بودند، بانکهای پر از پول در اختیار مردم بود. کسی نمی تواند ادعا کند که دیناری از پولها را برداشتند. کسی از لحاظ ناموسی و جانی و مالی مورد تعرض قرار نگرفت. این نشان می دهد که نهضت هدفدار بود.» (بهروزی)
از همان ساعت اول شروع حرکت مردم نیروهای شهربانی از مقابل مردم گریختند و به داخل کلانتریها پناه بردند. غیر از وحشت حاکم بر این نیروها امکان محاصره شدن تعدادی از کلانتریها از سوی مردم، بازگشت نیروهای شهربانی را به مقرهای خود تشدید کرد و عملاً «حدود ساعت 9:30 از طرف رئیس شهربانی به مأموران مستقر در شهر دستور داده می شد که به کلانتریهای مربوطه مراجعه و به محافظت از کلانتریها بپردازند. در نتیجه تعدادی از مأمورین از جمله مأمورین منطقه بازار صحنه را ترک نموده و عده ای به کلانتریهای مربوطه و معدودی نیز به نقاط نامعلومی میروند.» اما واقعیت این است که اکثر نیروهای شهربانی فرار را بر قرار ترجیح دادند، حتی ورود یک دسته از نیروهای ژاندارمری و یک گروهان از مرکز آموزشی پشتیبانی مؤثر واقع نشد و عملاً شهر از ساعت ۳۰/ ۹ صبح تا ۳۰/ ۱۲ ظهر دست مردم بود.
عقبنشینی نیروهای شهربانی و به دنبال آن حمله به ساختمانهایی چون حزب رستاخیز و به آتش کشیدن آن موجب شد که در ساعت ۳۰/ ۱۱ رئیش شهربانی تقاضای برگزاری شورای هم آهنگی را بکند. این شورا در محل استانداری تشکیل شد و در آنجا رئیس شهربانی اعتراف کرد «که نمیتوانند از تظاهرات مردم جلوگیری نمایند. زیرا به علت ازدیاد تظاهرکنندگان و عدم توجه مردم به اخطار مأمورین شهربانی اقدام به آتش زدنبانکها و اماکن دولتی و سینماها و آتش زدن خودروهای شهربانی و محاصره کلانتری ۱، ۳، ۴، ۵، ۶ نموده اند و تعدادی از افسران و مأمورین شهربانی زخمی شده اند و شورش کنندگان به تیراندازی هوایی مأمورین توجهی ندارند.»
محمدرضا پهلوی وقتی از چند و چون قیام تبریز آگاه شد در ساعت یازده صبح به وسیله سپهبد جعفری دستوراتی داد که مفاد آن چنین بود: «۱. در انجام امور وظایف محوله به هیچ وجه سستی به کار برده نشود. ۲. دستگیرشدگان و زخمی ها بازجویی و شناسایی شوند. ۳. کسانی که مغازه ها را بسته اند نهایت شدت عمل با آنها عمل شود. ۴. به بانکهایی که خسارت وارد شده مأمورین گزارش تهیه و مشخصات متهمین به دادگاه داده شود تا خسارات وارده جبران گردد.» بنابر همین دستور بود که مراقبتهای شدیدی از بیمارستانها توسط ساواک به عمل آمد که به آن اشاره خواهد شد. همچنین جمشید آموزگار (نخست وزیر) نیز در تماس تلفنی خود با استاندار آذربایجان شرقی از قول شاه اضافه کرد که همه پمپ بنزینها، مخازن نفت بنزین و کارخانجات تحت حفاظت و مراقبت شدید قرار گیرد.
ساعت ۳۰/ ۱۲ ارتش وارد شهر تبریز شد. چنین اقدامی قطعاً با نظر شخص شاه صورت گرفت و به نیروهای تابع یگانهای تیپ مرند و گردان مراغه دستور داده شد در خیابانهای اصلی شهر مستقر شوند. همچنین برای نمایش قدرت و به وحشت انداختن مردم بنا شد دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین در مقابل استانداری و بانک ملی مرکزی بایستند. پس از ورود ارتش، شهربانی تحت امر نظامیان قرار گرفت. در تبریز حکومت نظامی اعلام نشد، اما آرایش نیروهای نظامی به نحوی بود که عملاً چنین تصوری در اذهان مردم به وجود آورد. اینکه چرا دستور داده شد نیروهای تیپ ۲ مرند و نیز گردان مراغه – که هر یک از تبریز به ترتیب ۴۵ و ۱۲۰دقیقه فاصله دارند – برای سرکوب قیام به این شهر بیایند و از سربازان پادگان تبریز برای مقابله با مردم استفاده نشود، پاسخ صریحی نمی توان داد. شاید مرکز آموزش پشتیبانی در تبریز به دلیل ماهیت آموزشی و غیر رزمی بودنش امکان رویارویی با مردم را نداشت. اما همان روز در سطح شهر شایع شد که «سربازان پادگان تبریز از رفتن و جلوگیری از اغتشاشات امتناع نموده و بدین جهت از سربازان پادگان مراغه (و مرند) برای این منظور استفاده می گردد. شایعه دیگر این بود که «سربازان پادگان تبریز روی تانکها نوشته بودند ما بر روی برادران و خواهران خود تیراندازی نمی کنیم.»[۱۵] اگر نظریه ساواک مبنی بر بی اساس بودن این شایعات درست باشد، با این حال رد و بدل شدن چنین حرفهایی نشان از جدا نبودن پیکره مردمی ارتش از توده مردم بود و اینکه نگاه عامه به ارتش شاهنشاهی یکسره سیاه نبود و آنان بین سران ستاره دار و نیروهای فرودست آن تفاوت قائل بودند.
شمار کسانی که تا ظهر روز بیست و نهم به شهادت رسیدند شش تن بود. به گفته شاهدان – به احتمال زیاد – کسی توسط ارتش به شهادت نرسید و همه کسانی که گلوله خوردند توسط مأموران ساواک و شهربانی مجروح یا شهید شدند و شاید سهم نیروهای امنیتی در کشتار این روز بیشتر از شهربانی بود. «آن روز هر شهیدی داشتیم توسط ساواک به شهادت رسید. سربازان تیر مستقیم نزدند.» (الهی) شاهد دیگری میگوید: «ساواکی ها، نامردها بیشتر مردم را شهید کردند. اینها سوار ماشینهای شخصی بودند. به جایی که میرسیدند و میدیدند خیلی شلوغ است، بانک را آتش می زنند یا ادارات را، سر اسلحه را میدادند بیرون و به طرف مردم تیراندازی میکردند.» (گرجی) تعدادی از مردم نیز هنگام محاصره کلانتریها تیر خوردند. نیروهای شهربانی از داخل کلانتریها مردم را هدف قرارمی دادند. آقای خرقانیان نیز می گوید: ساواکی ها، این لامذهب ها تو آمبولانس نشسته بودند. یکهو در آمبولانس را باز می کردند و به طرف مردم رگبار میبستند.» غیر از شش شهید روز بیست و نهم، هشت تن از مجروحان نیز طی چند روز بعد به شهادت رسیدند.
برخی از خانوادهها جنازه شهیدان خود را در بیمارستان یافتند که در مقابل آن مأموران از خانواده ها پول تیر و پول شیرینی گرفتند. برخی از شهدای توسط عوامل رژیم دفن شدند. و پس از گذشت نزدیک به یک ماه به خانوادههاشان اطلاع داده شد. تقریباً همه خانوادهها در خفا برای عزیزان از دست رفته خود عزا گرفتند.
بنا به گزارش هیئت ویژه رسیدگی به حادثه تبریز که به سرپرستی ارتشبد شفقت تهیه شد روز بیست و نهم بهمن ۱۱۸ نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و زخمی شدند. به گفته «ام هنری مارشال» مدیر مرکز فرهنگی فرانسه که آن روز در تبریز بسر میبرد، شمار مجروحان بیش از ۵۰۰ نفر بوده است. مارشال که این رقم را از قول دوستان پزشک خود نقل کرده، تعداد کشتهشدگان این روز را بین ۹۰ تا ۱۰۰ نفر یاد نموده که هر دو اعداد اغراقآمیز به نظر میرسد. بیشتر این مجروحان به بیمارستان پهلوی (امام خمینی) منتقل و در آنجا مداوا شدند که آن روز اورژانس بیمارستان مملو از مجروحان شهر بود و مأموران امنیتی نیز در رفت و آمد و شناسایی آنان بودند. در اینجا نقش دانشجویان رشته پزشکی که دوره کارآموزی خود را میگذراندند در فراری دادن تعدادی از مجروحان بسیار مؤثر بود. «ما آن موقع دانشجوی سال ششم پزشکی بودیم. یکی از کارهایی که با دکتر رضایی انجام دادیم این بود که جوانهایی که به تیپ دانشجو میخوردند و میتوانستند راه بروند رو پوش تنشان کردیم و از بیمارستان فرستادیم بیرون، بیمارستان تحت الحفظ بود. دکتر رضایی داخل بیمارستان با مأموران ساواک درگیر شد و فهرستی را که از نام مجروحان تهیه کرده بودند پاره کرد.» (پارسا نژاد) مأموران ساواک موظف بودند پس از درمان نسبی مجروحان آنان را با خود ببرند و مراحل بازجویی را آغاز کنند. آن عده از مجروحان که نزد ساواک سابقهای از مبارزه داشتند، بیشتر از دیگران مورد تهدید بودند. از این رو وقتی رحیم صفوی را که از ناحیه ران چپ مجروح شده بود به بیمارستان آوردند، دانشجویان پس از مداوای اولیه و دور از چشم مأموران امنیتی او را از بیمارستان خارج کردند. «صفوی را به طبقه بالای بیمارستان بردیم و به دکتری که آنجا بود گفتیم گلوله را زود از پایش درآورد او قبول کرد ولی بعد آن قدر مجروح آمد که به او این فرصت را نداد. چون صفوی نسبت به دیگر مجروحان حالش بهتر بود. ساواک تا ساعت ۶ و ۷ بعدازظهر همه مجروحانی که به بخش ارتوپدی آمده بودند تحویل گرفت. ما پیش خود گفتیم شاید با مردم عادی چندان کاری نداشته باشند ولی در مورد یک دانشجو حساسیت به خرج می دهند. قرار شد صفوی را فراری دهیم.
شب، وقتی که مأموران ساواک پیدایش نبود او را روی صندلی چرخدار نشاندیم و داخل آسانسور گذاشتیم. در طبقه اول یک موتور مینی هوندا که مال لطف علی زاده بود آماده بردن صفوی بود.» (بیات) فرمانده آینده سپاه مدتی را نزد استاندار آینده تهران – مهندس آیت اللهی – گذراند. و بعد از چند روز به تهران و از آنجا به قم رفت و دوره نقاهت را در منزل پدری شهید ابوالحسن آل اسحق سپری کرد.
دستگیریها پس از این واقعه گسترده بود. برخی از دانشجویان دانشگاه تبریز که خود را در معرض بازداشت می دیدند، همان شب و یا فردای روز بیست و نهم از تبریز خارج شدند و به شهرهای خود گریختند و تا مدتی در خفا به سر بردند. برخی دیگر به دام ساواک افتادند. «ابتدا همه را می بردند به ساواک ولی آن قدر گنجایش ساواک کم بود که نمیتوانستند افراد دستگیرشدگان را بیشن از چند روز در بازداشت نگه دارند. تا آنجا که می توانستند افراد را تحت فشار قرار میدادند تا معلوم شود در تظاهرات بوده است یا نه. به شدت بازجویی می کردند از ابتدای زندگی آدم میپرسیدند تا همان روز ۲۹ بهمن که کجا بودهای و انگیزهات چه بود؟ چه کار میکنی و مقلد کی هستی؟ بیشتر سعی می کردند رفقای آدم را بشناسند. میپرسیدند روز ۲۹بهمن کجا بودی؟ چه کار می کردی؟ و ما باید ساعت به ساعتش را توضیح می دادیم. این سؤالات را چند بار تکرار می کردند تا تناقضی در جوابهای ما پیدا کنند.» (فیروزه)
در گزارش ارتشبد شفقت تعداد دستگیرشدگان ۵۸۱ نفر یاد شده است. این رقم در گزارش دیگری که ساواک با عنوان «وضعیت افراد دستگیر شده در جریان وقایع اخلالگرانه ۲۹ بهمن ماه ۳۶ در تبریز» تهیه کرد و با طبقه بندی سری در قالب بولتنی تک برگی انتشار داد تفاوت دارد. در آنجا آمده است که «طی هفته اول تعداد ۶۹۳ نفر به اتهام شرکت در تظاهرات و تخریب توسط مأمورین انتظامی محل دستگیر و به دادسرای تبریز تسلیم گردیدند.» بالا بودن آمار افراد بازداشتی نشان می دهد که مأموران امنیتی معیار خاصی برای دستگیر کردن عاملان اصلی تظاهرات تبریز نداشتند. دیگر این که به دلیل شرکت عامه مردم در این رویداد نشانهگذاری روی افراد خاص و تحت تعقیب قرار دادن آنان امری بیحاصل بود. مجرم اصلی خود مردم بودند! همین مسئله موجب شد که «مقامات قضایی دادگستری آذربایجان شرقی با بررسیهای لازم ۶۴۷ نفر از افراد دستگیر شده را با قرار تأمین از زندان آزاد و اعلام نمودند که دلایل قاطعی در مورد شرکت مؤثر آنان در اخلالگریهای تبریز به دست نیامده است.»
این شیوه از دستگیری و آزاد کردن، بدون دستیابی به عوامل اصلی، حکومت را قانع نکرد. به همین دلیل بار دیگر به ساواک دستور داد موضوع دستگیریها را پیگیری کند. ساواک دوباره اقدام به بازداشت عدهای که در مظان اتهام بوده و یا گزارشاتی در مورد آنان دریافت گردیده بود کرد و پس از رسیدگیهای لازم بجز چهار نفر بقیه دستگیرشدگان را آزاد نمود. پرونده این افراد به دادگاه نظامی ارسال شد و آن محکمه سه نفر از آنها را به ۱۲، ۱۵ و ۳۰ سال حبس محکوم کرد. عدهای از دستگیرشدگان که جرمشان برای مقامات امنیتی و قضایی تبریز روشن شده بود نوجوان بودند بهطوری که پرونده آنان را به دادگاه اطفال فرستادند که آنجا مورد بررسی قرار گیرد.
انتهای پیام