کد خبر: 4324236
تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۲

هم‌نوایی آغاز و پایان زیرچتر مهر و همدلی با طعم تولد

در روزی که می‌توانست تنها جشن تولدی معمولی باشد، مهربانی بار دیگر در چهره یک بانوی فرهنگی در شهرستان اهر جلوه‌گر شد.

همدلی با طعم تولد،اهر

به گزارش ایکنا از آذربایجان‌شرقی، در روزی که می‌توانست تنها جشن تولدی معمولی باشد، مهربانی بار دیگر در چهره یک بانوی فرهنگی جلوه‌گر شد. حبیبه عبادی، مدیر دبیرستان خلیج فارس اهر، در اقدامی سرشار از عشق و انسان‌دوستی، هدیه تولدش را نه برای خویش، بلکه برای دل‌های کوچک و پاک دانش‌آموزان دبیرستان استثنایی صدر اهر تقدیم و با قلبی پر از مهر، جشن فارغ‌التحصیلی این دانش‌آموزان را برگزار کرد؛ جشنی که پلی از امید، شادی و احترام برای فرزندانی بود که هر لبخندشان جهانی را روشن می‌کند. گاهی در زندگی لحظه‌هایی رخ می‌دهد که بدون آن‌که در تقویم ثبت شود، در دل انسان‌ها حک می‌شود؛ لحظه‌هایی که تعبیر تازه‌ای از «معلم بودن» ارائه می‌دهد. آنچه در اهر رخ داد، یکی از همین جلوه‌های روشن و عمیق معلمی بود؛ جلوه‌ای که به‌سادگی نمی‌توان از کنار آن گذشت. 

این بانوی فرهنگی در روز تولدش تصمیمی گرفت که برای روح بزرگ یک معلم، طبیعی‌ترین انتخاب بود. او هدیه تولدش در قالب حال خوب بخشیدن به دانش‌آموزانی معنا کرد که شاید بیش از هر کس دیگری نیازمند شادی‌ هستند. در سکوت صبحگاهی و میان دغدغه‌های روزمره، او تنها یک تصمیم گرفت: «امروز، روز تولدم، دل چند کودک باید بخندد» و همین جمله، سرآغاز آفرینش یک رویداد انسانی و الهام‌بخش شد. 

وی با هزینه شخصی، با دستانی بی‌ادعا و قلبی که تنها برای روشن کردن دنیای کودکان می‌تپد، جشن فارغ‌التحصیلی این دانش‌آموزان را برپا کرد؛ جشنی که نه زرق‌وبرق تجمل داشت و نه شلوغی برنامه‌های رسمی، اما چیزی در آن موج می‌زد که ارزش هزار مراسم را داشت: عشق، توجه و نگاه انسانی یک معلم به آینده‌سازانی که نگاهشان خاص‌تر، پاک‌تر و بی‌پیرایه‌تر است. 

آن روز، سالن مدرسه صدر اهر پر شد از نور شادی. لبخندهایی که شاید در روزهای عادی قطره‌قطره شکل می‌گرفتند، در آن جشن رودخانه شدند؛ موسیقی ساده‌ای پخش شد، دستان کوچک در هوا تکان خوردند و چشمانی پر از غرور و امید برق زد. خانواده‌ها با چهره‌هایی آمیخته به اشک و لبخند، شاهد بودند که چگونه یک انسان، نه با منصب و نه با وظیفه، بلکه با مهر قلبی‌اش، لحظه‌ای ماندگار برای فرزندانشان رقم زد.

 معلمی یعنی همین. یعنی آنجا که هیچ‌کس نمی‌بیند، کسی باشد که ببیند. آنجا که کسی نمی‌پرسد، دستی باشد که به یاری برسد. آنجا که دل کودکی بی‌صدا می‌تپد، قلب معلمی باشد که صدای آن را بشنود. کار خانم عبادی تنها یک اقدام خیرخواهانه نبود؛ تلنگری بود به معنای واقعی معلمی. او نشان داد که معلمی فقط تدریس درس‌های کتاب نیست؛ گاه، مهم‌ترین درس‌ها را باید در رفتار، در توجه، در بخشیدن، و در خلق شادی برای دیگران جست‌وجو کرد.

شاید بزرگ‌ترین تقدیر، همان نگاه‌های روشن و لبخندهای عمیق دانش‌آموزانی بود که در آن روز حس کردند دیده شده‌اند و مهم‌ هستند. در میان صدها جلوه‌ از حرفه‌ معلمی، برخی لحظه‌ها همچون ستاره‌ای پرفروغ می‌درخشند. اقدام انسانی و عاشقانه‌ی خانم عبادی، یکی از همان ستاره‌ها است؛ ستاره‌ای که نشان می‌دهد هنوز در این سرزمین، معلمانی هستند که زیستن را با بخشیدن و آموختن را با دوست داشتن معنا می‌کنند. و چه زیبا است که روز تولد خود را نه یک سال بزرگ‌تر شدن، بلکه یک دل بزرگ‌تر کردن بدانی.

انتهای پیام
دبیر:
امرعلی گل محمدی
captcha