انتظاری که پایان یافت/ سردار شهادتت مبارک
کد خبر: 3868500
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۵
سلیمانی به سوی بهشت/

انتظاری که پایان یافت/ سردار شهادتت مبارک

گروه اندیشه ـ مردی که سالیان سالیان در کوه و دشت و دریا و در کشورهای مختلف در پی جهاد و نبرد رودررو با جبهه باطل بود و در تمام این مدت شهادت رو جستجو می‌کرد، حق داشت که با رفتنش معادلات امنیت را در منطقه و جهان بهم بریزد، اما معادلات عاطفی میلیون‌ها قلب هم‌پیمان با او نیز با رفتنش بهم ریخت.

خبر ناگهانی شهادت مجاهد بزرگ، سردار قاسم سلیمانی، همه را شوکه کرد. اما یقیناً خبر مسرت بخشی برای سردار بود. آرزویی بود که سال‌ها در انتظارش نشسته بود. اگرچه او تا آخرین لحظات عشق به خدمت و توفیق جهاد را رها نکرد و خسته نبرد نبود، ولی برای دیدار با معبود لحظه شماری می‌کرد.
 
چه زیبا بود که بعد از رفتنت همه به یاد آیه 23 سوره احزاب افتادند که «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.(الأحزاب/۲۳).
 
سال‌ها بود که سردار! اجازه تکریم و بزرگداشت نمی‌دادی. سال‌ها بود که هیچ شاعری و متملقی فرصت مدح تو را نداشت و تمام یادداشتها درباره تو، سخن از بلندای فکر، نفوذ محبت و حسن تدبیرت بود. سالها بود که درباره تو یادداشتی از قلب نوشته نشد، زیرا راضی نبودی. اکنون دیگر می‌خواهم از قلبم با تو سخن بگویم.

سردار!

برای سال‌های بدون تو و عمق وحشتناک نبودنت ناراحت نیستم. درست است که جای خالی تو در قلب مردم ایران که فارغ از تمام گرایشات سیاسی و حزبی، به تو احساس محبت و افتخاری می‌کردند، سنگین و تلخ خواهد بود. فرمانده‌ای که دوست و دشمن همواره او را به عنوان یگانه قهرمان خستگی‌ناپذیر ملی و فرمانده محبوب جبهه مستضعفان می‌شناختند.

درست است که دوری تو سخت و دل‌هایی که به وجودت امید بسته بود، همه نگران و نالان‌اند. درست است که معادلات امنیت و ثبات با رفتنت تمامی به هم می‌خورد. من حتی نگران امنیت و فردای کشور بدون تو نیستم. زیرا آنچه در اصل تدبیر فکر و صلابت قدم‌هایت ما را حفظ کرده بود، خواست الهی بود. این اراده الهی به خاطر خلوص نیت و بزرگی صفاتت در خاطر و اندیشه تو تجلی کرده بود.
 
خوشحالم به آرزویت رسیدی
اما وقتی یاد دردهایی که در فراغ از یارانت می‌کشیدی و از دوری شهید کاظمی، شهید نصراللهی، شهید امینی، شهید همت و... گریه می‌کردی، وقتی یاد رژه چهره‌های معصوم سربازان و فرماندگانت که پیشتر از تو به شهادت رسیده بودند، می‌افتم. وقتی یاد تمام ناله‌هایی که در انتظار دیدار ائمه معصومین از عمق جان سر می‌دادی و گریه‌هایی که در داغ سیدالشهدا(ع) و دعا می‌کردی که عاقبتت را ختم شهائت کند... همه و همه را که در ذهن مرور می‌کنم، باعث می‌شود خوشحال باشم که به آرزویت رسیدی.

تو سالها بود که از مقام سرلشکری و سپهبدی فراتر رفته بودی، درجه‌ای والاتر از تمام نشان‌ها و مقامات دنیایی می‌خواستی. تو سالها بود که درد فراغ می‌کشی و می‌سوختی و ما دل خوش به حضورت بودیم. آری خودخواهی بود که راضی باشم که درد بکشی و من به بودنت افتخار کنم. خودخواهی بود که صدای گام‌هایت را کیلومترها دورتر از مرز ایران بشنوم و آرام بخوابم. خودخواهی بود که در تو در صف مجاهدت و نبرد باشی و من به خاطر وجودت ترسی به دل راه ندهم.

آری! تو حق داشتی و شایسته‌اش بودی، آنچه به خاطر نیاز امثال من از تو گرفته شده بود. شهادت مبارکتت، طعم ملاقات الهی نوش جان. شیرینی درک محضر رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او گوارای وجودت. لذت ملاقات همرزمان شهیدت که برای دیدنت صف کشیده‌اند، نوش جان.
 
اما به من نیز حق بده
اما به من نیز حق بده که بعد از تو کسی را مانندت نیابم و جای خالی‌ات را همیشه در دل داشته باشم. به من حق بده داغت به راحتی در جانم مرهم نیابد. تو سردار آزادگی بودی و سال‌ها می‌شناختمت، اما نمی‌گذاشتی که با شکوه بودنت در حضورت افتخار کنیم، اجازه نمی‌دادی کسی مثنوی حماسه‌ات را بسراید. اجازه نمی‌دادی که ستایشت کنیم و محبت خود را ابراز کنیم. حق داشتی که با رفتنت معادلات امنیت را در منطقه و جهان بهم بریزی، اما معادلات عاطفی میلیون‌ها قلب هم‌پیمان با تو نیز بهم ریخت.

آری تو با خدایت عهد بسته بودی و تا لحظه آخر از مظاهر دنیای و تملقات دیگران چشم فروبسته بودی، اما دل من نیز با تو عهد بسته بود... تو از ما گسستی، اما ما از عهد تو نخواهیم گسست. بدان که گرچه دلخوش به بودنت بودیم، اما از رفتنت ناامید و دل‌خسته نیستم. بلکه آماده‌ایم و پای کار خواهیم آمد. به فکر سربازانی که بعد از تو خواهند آمد نیز باش و برایشان دعای خیر کن.
انتهای پیام
captcha