به گزارش ایکنا؛ حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام در برنامه «هدی» که شب گذشته، 9 خرداد، از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به ایراد سخن در زمینه وضعیت تدریس دروسی نظیر نهجالبلاغه در دانشگاهها و همچنین ویژگیهای زمامداری در حکومت اسلامی پرداخت که در ادامه میخوانید؛
این آموزههای علوی یک دوره عالی تکمیلی است و نه واحد درسی. بیذوقیهای نظام آموزشی را داریم میبینیم و به نظر میرسد که گاهی اوقات به دلیل خالی نبودن عریضه است که این درسها را در کنار دیگر دروس قرار میدهند، آن هم در جایگاه نازل که درس دو واحدی قرار میدهند. اینها نهتنها راهگشا نیست، بلکه زحمت هم ایجاد میکند. مثلا در سایه معالم و معارف دین، وصایای امام خمینی(ره) است که یک وقت درس یک واحدی در مقطع کارشناسی بود و هنوز هم هست و این یعنی کسی که این را به عنوان واحد درسی انتخاب کرده و کسانی که سر کلاس نشستهاند، اصلا نفهمیدند که این وصیتنامه چیست.
یک عمر زندگی سیاسی، فقهی، دینی و اجتماعی از شخصیت جامعی مانند امام خمینی(ره)، یک ظهور و بروز پایانی یافته و تبدیل به وصیتنامه شده است، اما وقتی سرفصل گرفتیم، دیدم که بیشتر از دویست رساله دکتری میشود از سرفصلهایی که امام مورد تاکید قرار دادند، استخراج کرد و حتی خیلیها این متن را نمیتوانند بخوانند، چون بسیار فاخر است، کارکرد تخصصی و دانشی در حوزههای خاص دارد و در رشتههای فنی و مهندسی یا در رشتههای معدن و طب و ... ، آوردن یک واحد به نام وصیت سیاسی امام، خدمت به امام نیست، بلکه اذیت کردن دانشجو است و هیچ خیری هم ندارد.
کتاب مرحوم سیدرضی، یک منشوری است که از صدر تا ذیل انسانیت است و یا نامه 53 نهجالبلاغه که تبیین میشود، اساس و مبنای حکومتداری و مردمداری با همه مفاهیم و مبانی است که اقتضای فطرت انس است و ریشه در تعالیم غیبی دارد. مگر میشود با یک یا دو واحد، یک درس به نام نهجالبلاغه بگذاریم و بعد بفهمیم؟ بالغ بر 170 شرح بر آن نوشتهاند، اما جرقهای از آن کشف نشده است، چطور میشود با دو واحد آن را فهمید؟
نامه 53 از زمانی که از سوی امام تحریر شد، تا روزی که این عالم پا برجاست، هزار هزار مالک اشتر را میخواهد تا یک برگش را تفسیر کنند و بعد با یک دو واحدی میخواهند این کار انجام شود. لذا مقامات رسمی نیز وقتی در جایگاه قرار میگیرند، میبینند وقت آموزش نیست و حال و ذوقش را ندارند و گاهی این آموزهها با روش آنها در تعارض است و تبدیل به یک توصیه اخلاقی میشود.
بنابراین، این بحث نامه 53، مخاطبش دانشجو نیست که بخواهیم آن را تدریس کنیم. دانشجو اگر این نامه را خوب درک کند، میتواند کشورداری را مورد قضاوت قرار دهد و عیوب دیگران را در زندگی خود راه ندهد. البته نه اینکه کاربرد ندارد، اما کاربرد اصلیاش این است که دولت متشرع و متدین درست شود. اگر این زمینهها در قالب یک رفتار سیاسی و حکومتی و در قالب یک تربیت الهی نهادینه شود، بقیه صنوف نیز تربیت میشوند و بیتربیتی بقیه ارگانها، محصول بیتربیتی مهتران جامعه است.
اما در ادامه بحث شرح این نامه به اینجا رسیدیم که علی(ع)، مالک را امر فرمود که با خدا و مردم انصاف داشته باشد و در حیات مدیریتی و در قلمرو ماموریتی و حکومت خودش، نسبت به دوست و آشنا و خاص و عام مردم انصاف را به عنوان یک فیض در جریان و حرکتآفرین و نشاطآفرین مورد توجه داشته باشد و با قوت و قدرت تمام از آن صیانت کند. از نگاه امام متقیان، این را دریافت کردیم که انصاف از عالیترین و کاملترین مصادیق عدالت است.
انصاف یک جریان تربیتی و اخلاقی سازنده و موثری است که از یک طرف بر کمالات شخصی و نفسانی خود انسان منصف اضافه میکند و از طرف دیگر، بستر اصلاح و تربیت در اجتماع ایمانی و انسانی را پدیدار میکند و این روشمندی باعث نجات انسانها میشود. در سایه انصاف هم اقامه عدل محقق میشود و هم جریان تربیتی درست میشود که جلوی طغیان را میگیرد و تمردها را از بین میبرد. نکته مهم دیگر انصاف این است که تمرین رفتار منصفانه از ابتداییترین شئونات یک فرد تا پیچیدهترین مناسبات اجتماعی جامعه را میتواند مدیریت کند.
در جای دیگری فرمود، با دوست و دشمن عدالت داشته باش. اینجا عدل و انصاف آمیختهای است که در شخصیت پر جوهری مانند مالک به ظهور رسیده است. اگر به مصر میرسید و زمینههای فرمانروایی او فراهم میشد، همان ویژگیهایی را میدید که جامعه، از خود علی(ع) دریافت میکرد و امروز نیز بعد از چند دهه، هنوز از رفتارهای عدلگستر علی(ع) با حلاوت خاصی یاد میشود. گویی ترازوی علی(ع) با بقیه فرق دارد، چرا تفاوت دارد و این جنس از حلاوت را در ذائقهها میآورد؟ چون عدالت علی(ع) برخاسته از انصاف علی(ع) بود و این برای مالک نیز بود و انصاف مالک، عدل مالک اشتر را گوارا میکرد.
لذا انصاف، یک مقدمه نورانی برای تحقق عدالت بر پایه دین است و یک ضرورت حتمی برای رسیدن به یک زندگی ایمانی است. در زندگی علی(ع) وقتی رجوع میکنید، میبینید امام(ع) با طبقات و صنوف مردم گفتوگوهای متفاوتی داشته است و براساس ادراکات آنها صحبت میکرده و این دیدارها نیز محدود نبوده است. از شخصیت امام مجتبی(ع) به عنوان وصی خودش تا افراد دیگر را شامل میشود. وقتی با امام حسن(ع) صحبت میکند، انصاف را در زمره مهمترین وصایای خودش در نظر میگیرد. امام(ع) وقتی این مسئله را با امام مجتبی(ع) در میان میگذارد، امام را به عنوان عصاره خوبیهای آدم مورد خطاب قرار میدهد و میگوید از او میخواهم تا شما نیز عمل کنید.
اگر مالک اشتر این وسعت را پیدا میکند و این اعتقاد را به کلام علی(ع) مییابد، برای این است که این خواسته مربوط به امام حسن(ع) نیز هست و میداند استثنایی در اینجا نیست و امام علی(ع) به فرزندانش میفرماید ای فرزندم هر چه را برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش و آنچه را که برای غیر خودت میپسندی عین آن را نیز برای خود بپسند که این دو مکمل همدیگر هستند. یک انسان باید خیلی برخوردار از انصاف باشد که هیچ حد فاصل و تفکیکی بین میل خود و دیگران قائل نباشد. هرچه که برای خودش ناخوشایند است، برای دیگری نیز باید ناخوش بداند. در سایه این کلام، اول مطلبی که دریافت میشود، این است که آدم را آدم بدانید. شخصیت مردم را قابل احترام بدانید.
انتهای پیام