به گزارش ایکنا؛ نشست علمی بزرگداشت آیتالله مصباح یزدی، امروز، یازدهم بهمنماه به همت مجمع عالی حکمت و به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلام آلهاشم، نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز، حجتالاسلام علی مصباح، صمد بهروز، عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز و حجتالاسلام سعید نیازی، استاد حوزه علمیه به ایراد سخن پرداختند. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام سعید نیازی را میخوانید؛
مخاطب اصلی بیانیه گام دوم انقلاب، نسل جوان هستند و نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن مسائل روز، نسل جدید را به سمت محتوای بیانیه گام دوم و نهادینه کردن این محتوا سوق دهیم. بدون توجه به تاریخ، ذائقه، زبان و مسائل نسل جدید، تبیین بیانیه گام دوم انقلاب نیز محکوم به شکست است و ممکن است به صورت تئوریک بحثهایی صورت گیرد، اما در عمل ضمانت اجرایی ندارد، تا زمانی که این نسل جدید، از حیث عقلی و فکری، سلوکی را ذیل اندیشه انقلاب اسلامی قبول نکند، در مقام عمل برای عملیاتی شدن اهداف انقلاب اسلامی، همراهی نمیکند. اگر نسل جدید از حیث عقلی و قلبی، سلوکی ذیل اندیشه انقلاب را قبول نکند یا ذیل ولایت فقیه سلوک خود را تنظیم نکند، در مقام عمل، انقلاب را قبول نمیکنند. در این صورت، انقلاب را به عنوان یک مسئله وجوبی قبول نمیکند تا در ذیل اندیشه انقلاب وارد سلوک معنویِ فردی و اجتماعی شوند.
اگر نتوانیم عقل این نسل جدید را نسبت به محتوای این اندیشه متوجه کنیم، آنها نیز همراهی نمیکنند و اگر اینچنین باشد، از حیث سیاسی به نقطه فروپاشی سیاسی نمیرسیم، اما از حیث اجتماعی در صحبت عدم همراهی نسل جدید در گام دوم، محکوم به فروپاشی فکری و اجتماعی هستیم. یکی از تحقیقات مهمی که در مورد انقلاب باید صورت گیرد، این است که نسبت به ساختار قواتین و افرادی که در این انقلاب مسئولیت دارند، به گفتمان بپردازیم که این گفتمان، کمرنگتر جلوه داده شده است، اما خمیرمایه بنیادین انقلاب، گفتمان انقلاب اسلامی است که محورهای آن عبارت از عدالت، عقلانیت و معنویت است.
عدالت در ساحت توزیع قدرت، ثروت، عقلانیت و معنویت در ساحت تربیت انسان است؛ یعنی آنکه که اولاً مطلوب است، گفتمان است و بعد، برای تحقق این گفتمان، ساختاری بر محور نظریه ولایت فقیه تبیین شده است و ساختاری برای تحقق میدانی این گفتمان طراحی شده و متناسب با ساختار، قوانین موضوعهای وضع شده است و در مرحله آخر نیز، به اجراییسازی میرسیم. لذا گفتمان ساختار قوانین و افراد را داریم و آنچه کمرنگتر جلوه داده شده است، بحث گفتمان انقلاب اسلامی است و باید این اندیشه با زبان نسل جدید و ناظر بر شبهاتی که مطرح است، بازخوانی شود.
بازخوانی اندیشه انقلاب اسلامی در گام دوم انقلاب، متناسب با زبان نسل جدید و ناظر بر شبهاتی که مطرح میشود، امری اجتنابناپذیر است و هر اندازه این مسئله به تأخیر افتد، ضرر بزرگی را متحمل میشویم. لذا باید به سراغ متفکرانی برویم که دو خصیصه مهم دارند؛ یکی اینکه، انقلاب مسئله آنها باشد. یک وقت اینطور است که انقلاب، موضوع تحقیق، تدریس یا موضوع اشتغال یک متفکر است، اما با این متفکرین نمیتوان کشتی انقلاب را به ساحل نجات رساند و باید به سراغ آنهایی رفت که انقلاب برایشان صرفاً یک امر مفهومی و انتزاعی صرف نیست، بلکه یک امر وجودی است و انقلاب برای اینها، ظرفی برای تجلی اسماء حقیقت است. لذا باید به سراغ متفکرانی رفت که انقلاب اسلامی، در حاشیه مباحث آنها قرار ندارد و انقلاب اسلامی، متن فعالیتهای علمی اینها را تشکیل میدهد.
دیگر اینکه، باید به سراغ متفکرانی رفت که هم انقلاب اسلامی مسئله آنها است و هم انقلابی میاندیشند و انقلابی اندیشیدن به این معنا است که در هیچ موضوعی، مصلحتی بالاتر از انقلاب را در نظر نداشته باشند. به شهادت آثار علمی و کارنامه عملی آیتالله مصباح، اندیشههای این متفکر، آبستن تولد چنین مولود مبارکی است و لازم است کاری که در نشر افکار شهید مطهری در گام اول انقلاب، تحت عنوان سیر مطالعاتی آثار ایشان انجام شد، الان با محوریت مجمع عالی حکمت که ایشان یکی از ناظران عالی این مجمع بودند و گردانندگان این مجمع از شاگردان ایشان هستند، طرح مطالعاتی آثارشان در دستور کار قرار گیرد.
فهم من از این شخصیت اینطور است که میتواند نسل جدید را نسبت به سلوک در ذیل اندیشه انقلاب اسلامی متقاعد کند و تا این نسل جدید متقاعد نشود، همراه نمیشود و تا نسل جدید همراه نشود، معجزهای رخ نمیدهد، چون عالم با سنتهایی مدیریت میشود که استثنایی ندارد. اولین خصلت این شخصیت که میتواند این کار را بکند، این است که توجه به انقلاب، سیاستِ کاری آیتالله مصباح نبود. یک وقت اینطور است که یک عدهای سخنرانی میکنند، اما این کارها سیاست کاری آنها است، نه خاصیت روحیشان. اما توجه آیتالله مصباح و تعهدش نسبت به انقلاب اسلامی، از روی سیاستکاری نبود و اگر چنین بود، جایگاه بالاتری پیدا میکرد و بلکه انقلابیگری، خاصیت روحی و فکری ایشان بود. اگر منصفانه نگاه کنیم، مشخص است که توجه به حکمت صدرایی، متنهی شدن به این ساحت است که انسان در برابر منظومه فکری انقلاب اسلامی، عقلش خاضع و قلبش خاشع باشد.
نکته دیگر اینکه، بزرگترین جنایت در طول تاریخ در حق کلمات شده است، چون در غیر ما وُضِع لَه استعمال شده است. برای نمونه میتوان به عبارت اسلامشناس اشاره کرد که اگر درست استعمال نشود، بار معنایی خود را از دست میدهد. اما آیتالله مصباح چنان بود که کلمه اسلامشناس حق مطلب را در مورد ایشان ادا میکند، همچنان که کلمات مجاهد، علامه و متخلق نیز در مورد ایشان تعابیر دقیقی است و این شخصیت، مصداق بارز حدیث: «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» هستند.
مطلبی که برای بنده جالب بود، اینکه بنده بعد از رحلت علامه مصباح، دو چیز را رصد میکردم؛ پیام دوستداران علامه که میخواستم ببینم چطور ایشان را توصیف میکنند و توصیفات علمی و قابلتوجهی در پیامهای رحلت علامه به ثبت رسید که کمنظیر است. دسته دومی که پیامشان را دنبال میکردم، آنهایی بودند که با ایشان دشمنی داشتند. ارادتمندان علامه حس میکردند پناهگاه نظری انقلاب را از دست دادهاند و از طرفی، دشمنان نیز تصور میکردند یک سرعتگیر از مقابلشان برداشته شده است. علامه مصباح در برابر مخالفان نظری انقلاب اسلامی، یک سرعتگیر قابلتوجه بود و نمیشد به راحتی از او عبور کرد و برای نمونه، بحث طرح ولایت را داشتند که منظومه انقلاب اسلامی را واکسینه کرد.
انتهای پیام