سرش را از شیشه ماشین بیرون آورد و فریاد شادی سر داد، خوشحال بود که رضایت مادر را گرفته است با اشک شوق خدا را برای آسان شدن آنچه به نظرش غیرممکن بود، شکر کرد و حالا مادرش ۹ سال بعد از آن روزها گریه نکرده، چرا که پسرش گفته بود برای من گریه نکن و معتقد است که فرزندش را به خوب کسی سپرده است.